آنها سن و سال نمی‌شناسند!
آنها سن و سال نمی‌شناسند!

غلبه بر حریف در زمین فوتبال راه‌های مختلفی دارد. می‌توانی با دوندگی بیش از حد امانش را ببری یا اینکه با قدرت بدنی بالا از کارش بیندازی. می‌توانی از راه انگیزه بیشتر پیروز شوی یا زرنگی کنی و نتیجه را به نفع خودت تغییر دهی. همه اینها احتمالاً برای یک مربی که کارش، آماده کردن […]

غلبه بر حریف در زمین فوتبال راه‌های مختلفی دارد. می‌توانی با دوندگی بیش از حد امانش را ببری یا اینکه با قدرت بدنی بالا از کارش بیندازی. می‌توانی از راه انگیزه بیشتر پیروز شوی یا زرنگی کنی و نتیجه را به نفع خودت تغییر دهی. همه اینها احتمالاً برای یک مربی که کارش، آماده کردن و انگیزه دادن به بازیکنانش است، رضایت‌بخش است و نشان می‌دهد کارش را خوب انجام داده.

از یک دیدگاه بی‌طرف، خوشایندترین نوع آن وقتی است که فاصله شکست و پیروزی به اندازه تکنیک است یا کمی هوش و استعداد. این چیزی بود که در رقابت‌های هفته گذشته لیگ قهرمانان درباره فرم لوییس سوارس و روبرت لواندوفسکی کاملاً به چشم آمد؛ دو مهاجمی که در یک دهه اخیر استانداردی طلایی برای یک مهاجم نوک به وجود آورده‌اند.
هر دو لحظات خوشایند فوق‌العاده‌ای برای تیم‌های‌شان به وجود آوردند و هر دو روند مسابقه را به نفع تیمشان تغییر دادند. هر دو خیلی خوب خودشان را با ارابه زمان که پشت سرشان خوشحالی می‌کند، منطبق کرده‌اند و مهم‌تر از همه اینکه هر دو به ما یادآوری کردند چرا اینقدر شیفته و غرق و هوادار فوتبال هستیم. قبل از آنکه از رقابت و جذابیت حرف بزنیم، از تاکتیک‌ها و دفاع سخن بگوییم، به حرکات و سیستم‌های پرسینگ بپردازیم، یک رستگاری خالص و ساده وجود دارد و آن گل زدن به خارق‌العاده‌ترین شکل ممکن است. بگذارید یادتان بیاورم.
بایرن و اسپرز یک بر یک مساوی هستند در حالی که تاتنهام بهتر بازی می‌کرد. یک دقیقه بعد از شروع نیمه دوم، لواندوفسکی در سمت راست یک توپ می‌گیرد، درست بیرون محوطه جریمه اسپرز. با یک حرکت توپ را از بالای سر مأمور مستقیمش، یان فرتونگن عبور می‌دهد و به محوطه جریمه می‌فرستد. از آن دست حرکاتی است که توقعش را در مسابقات پنج نفره دارید. اسپرز نمی‌تواند به خوبی دفع کند و توپ بین قرمز و سفیدها رد و بدل می‌شود، لواندوفسکی به سرعت به لبه محوطه می‌آید و با ایجاد فضایی مناسب بین خودش و فرتونگن شوتی را به گوشه دروازه می‌فرستد که به اندازه کافی برای مقهورکردن هوگو لوریس قدرت دارد. بی‌رحمانه بود؟ بله، کمی. مثل عقاب که از ۳۰ متری آسمان به سمت زمین حمله می‌کند.
۲۴ساعت بعد نوبت سوارس بود. بارسلونا در نوکمپ یک گل از اینتر عقب بود در حالی‌که از نظر بازی و قدرت بدنی نسبت به تیم آنتونیو کونته کم آورده بود. کمی بیش از نیم ساعت وقت داشتند. لیونل مسی کار خودش را کرد، مثل روح خودش را به سمت راست محوطه جریمه میهمان رساند، مدافعان اینتر را جذب کرد و توپ را به آرتورو ویدال داد. سوارس هم می‌خواست خودش را از گیر مدافعان میانی اینتر راحت کند، پاس ویدال را عالی گرفت، توپ را روی پای راستش آورد و از بدنش برای اینکه گشتاور بیشتری پیدا کند استفاده کرد، همراه با زدن ضربه زمین خورد اما می‌شد احساس کرد قبل از زمین خوردن می‌دانست توپش گل می‌شود.
دومی؟ پنج دقیقه به پایان، مسی دوباره به جلو رفت، یک مدافع را شکست داد و بعد مدافع دوم. اولین نفری که کنارش بود و توپ را گرفت، سوارس بود که جای خوبی داشت اما برابرش دیگو گودین بود. گودین یک مدافع معمولی نیست. سرسخت و باتجربه و کوشا است. او و سوارس با هم روبه‌رو شده‌اند، صدها بار اگر تمرین‌های تیم ملی اروگوئه را حساب کنید (این دو روی هم نزدیک ۲۵۰ بازی ملی دارند). ۱۵ سال در بالاترین سطح یعنی گودین همه جورش را دیده. اما شاید نه آنطور که سوارس فکرش را کرده بود. طوری روی توپ سوار شد که ‌گویا می‌خواست از آن محافظت کند یا تکضرب پاس بدهد اما در عوض اجازه داد توپ از بدنش عبور کند و فضای فوق‌العاده‌ای برای خود فراهم کرد. آنقدر دور که گودین گرفتنش را فراموش کرد، آنقدر نزدیک که بتواند کنترلش کند و ضربه‌ای بزند که از سمیر هاندانوویچ کاری بر نیاید.
این دو، سه گل تحسین‌برانگیز زدند (البته لواندوفسکی یک گل دیگر زد که در رده این سه تا نبود). نقطه اشتراک این سه گل تکنیک ذاتی با هوشیاری زمانی و مکانی بود که با گذشت زمان به اوج رسیده.
من از جان لوکا ویالی که در زمان بازی در سمپدوریا، یوونتوس و چلسی مهاجم طراز اولی بود، درباره یک مهاجم نوک پا به سن گذاشته پرسیدم بخصوص با توجه به اینکه یک مهاجم وارد دهه چهارم زندگی‌اش که می‌شود، برخی ویژگی‌هایش به شدت افت می‌کند. او به من گفت: «سرعت، شتاب، توانایی و چابکی‌ات را از دست می‌دهی، این واقعیت دارد اما هنوز تکنیک داری که از دست نمی‌رود بلکه در طول زمان بهتر هم می‌شود و این یعنی در واقع قوی‌تر می‌شوی. تجربه و درکت بیشتر می‌شود، برای خودت چارچوب ذهنی مشخصی داری. وقتی جوان هستی، بدون ترس جلو می‌روی چون راه بهتری نمی‌شناسی. وقتی در اوج قدرت هستی، گاهی سنگینی مسئولیت را احساس می‌کنی. گاهی درباره درستی تصمیمت تردید می‌کنی اما وقتی ۳۰ سال را رد می‌کنی، این حس از بین می‌رود. از آنچه هستی و می‌توانی انجام دهی، رضایت داری و این به تو آرامش می‌دهد و در لحظات کلیدی به کمکت می‌آید.»
البته معمولا سوارس و «آرامش» را در یک جمله قرار نمی‌دهیم اما می‌دانیم منظور ویالی چیست. بعد از حدود ۱۴۰۰ بازی به عنوان یک حرفه‌ای، آنها می‌دانند توان چه کارهایی را دارند و توان چه کارهایی را ندارند. می‌شود گفت این سوارس و لواندوفسکی پوست انداخته‌اند و حالا آدم دیگری هستند چون اگر به گذشته حرفه‌ای آنها برگردیم، بازیکنان متفاوتی بودند. شور و حرارت، سختکوشی و قدرت بدنی آنها را به جلو می‌برد. یادتان هست لواندوفسکی در خط حمله بوروسیادورتموند یورگن کلوپ چقدر این طرف و آن طرف می‌رفت یا سوارس که در آژاکس و اوایل حضورش در آنفیلد وجب به وجب چمن را زیر پا می‌گذاشت.
آن روزها رفته‌اند و هر دو در شیوه بازی‌شان به سبک اقتصادی رسیده‌اند. این به معنای آن نیست که آنها به همان اندازه مولد هستند یا اینکه در ۳۰ سالگی مثل قبل هستند. لواندوفسکی که ۱۸ ماه جوان‌تر از سوارس است، فصل قبل برای بایرن ۴۰ گل زد و در ۱۰ بازی این فصل ۱۴ گل به ثمر رسانده. در باشگاهش بدون رقیب است و البته بار زیادی را به دوش می‌کشد. آمار سوارس از فصل ۲۰۱۵ که ۵۹ گل زد، هر فصل کمتر شده و فصل قبل به ۲۵ گل رسید. او همراه با فرازهایش، فرودهای زیادی هم داشت اما بازی در کنار مسی خیلی از عیب‌ها را می‌پوشاند. با وجود این هر دو تمام ویژگی‌های یک مهاجم مدرن که قوای فیزیکی‌اش رو به نقصان گذاشته را دارند. گاهی بعضی‌ها مثلاً سوی چشمشان که کم شود، قوای دیگرشان تقویت می‌شود تا آن کاستی جبران شود. هر دو این هفته نشان داد توانایی فنی و تکنیکی محو نمی‌شود و با گذشت زمان صیقل خورده‌تر و موثرتر می‌شود. نگاه، خلاقیت و اعتماد به نفس در آنها بیشتر شده و اگر شما بخواهید به نوعی جادو را به این موضوع ارتباط دهید، وقت خوبی است.