از هاروکی موراکامی تا مارسل پروست
از هاروکی موراکامی تا مارسل پروست

فقط بااستعدادترین نویسندگان جهان‌اند که می‌توانند غذا را روی کاغذ جوری توصیف کنند که به‌یادماندنی شود، که خواننده را گرسنه کنند. اشاره به غذا در ادبیات اغلب اوقات یا نمادین است یا کاربردی. غذا می‌تواند نمایانگر جایگاه یا محیط اجتماعی باشد یا می‌تواند به پیشبرد داستان کمک کند. حتی در دستان بهترین نویسندگان هم، صحنه‌هایی […]

فقط بااستعدادترین نویسندگان جهان‌اند که می‌توانند غذا را روی کاغذ جوری توصیف کنند که به‌یادماندنی شود، که خواننده را گرسنه کنند. اشاره به غذا در ادبیات اغلب اوقات یا نمادین است یا کاربردی. غذا می‌تواند نمایانگر جایگاه یا محیط اجتماعی باشد یا می‌تواند به پیشبرد داستان کمک کند. حتی در دستان بهترین نویسندگان هم، صحنه‌هایی با محوریت غذا چندان برای داستان اهمیتی ندارند و صحنه‌هایی فرعی و زمان‌پرکن به حساب می‌آیند. هر چند استثناهایی هم وجود دارد؛ لحظه‌هایی که در آن، غذا فرم والاتری از داستان را برای مخاطب می‌گشاید. و غذا برای ما ایرانیان مهم است. ما هیچ مشکلی با توصیف غذا روی کاغذ و نمایش غذا روی تصویر نداریم. کافی است خاطرات خود را ورق بزنید تا ببینید غذا و آداب غذاخوری در فرهنگ ایرانی چه اهمیت و جایگاه والایی دارد. اینجا هشت مورد توصیف به یادماندنی غذا در ادبیات جهان را به انتخاب یکی از نویسندگان مجله‌ی آتلاتنیک مرور می‌کنیم.

رمان «تاریخچه‌ی پرنده‌ی کوکی»
«تاریخچه‌ی پرنده‌ی کوکی» علاوه بر اینکه یکی از بهترین آغازها را در بین تمام رمان‌ها دارد، شامل بعضی از به‌یادماندنی‌ترین غذاها در تمام ادبیات نیز می‌شود. در رمانی سوررئال که پر از تاریکی و صحنه‌های گیج‌کننده است، توصیفات ساده‌ی موراکامی از خوراکی‌ها کیفیتی ماندگار دارند؛ این تنها چیزی است که داستان را وقتی از شخصیت اصلی‌اش، تورو، دور می‌شود، به واقعیت نزدیک نگه می‌دارد؛ و در عین حال فضا را برای آشکارسازی معمایی عجیب مهیا می‌کند:«ظهر ناهار خوردم و به سوپرمارکت رفتم. آنجا برای شام غذا خریدم، و از بخش حراج، ضدعفونی‌کننده، دستمال کاغذی و دستمال توالت برداشتم. در خانه وسایل شام را آماده کردم و با یک کتاب روی مبل دراز کشیدم، و منتظر کومیکو بودم که به خانه بیاید… شام مجللی در ذهن نداشتم: می‌خواستم تکه‌های کوچک گوشت، پیاز، فلفل سبز و جوانه‌ی لوبیا را با کمی نمک، فلفل و سس سویا سرخ کنم؛ دستور غذایی که از زمان مجردی به یاد داشتم. برنج آماده بود، سوپ میسو گرم بود، و سبزیجات همه خرد شده و در دسته‌های جدا در یک ظرف بزرگ مرتب شده و آماده‌ی پختن در ماهیتابه بودند.»چنین صحنه‌هایی در آثار موراکامی زیاد به چشم می‌خورند. این توصیفات هر بار هم اعصاب‌خردکن‌اند و هم دهان مخاطب را آب می‌اندازند. به سادگی غذا، آماده کردن روشمند آن، حس زمان و انتظار شخصیت‌ها توجه کنید. توصیفات موراکامی از غذا دقیقاً مثل رمان‌هایش هستند؛ چیزهای پیش‌پاافتاده را برمی‌دارند و به آن حسی جادویی می‌بخشند، واقعیات را می‌گیرند و آن را با رؤیا می‌پوشانند.

داستان کوتاه «زیر آفتاب جگوار»
مهارت خاص کالوینو، چشم رؤیابینش است؛ می‌تواند از یک جهان فوق پیچیده، داستان‌هایی بسیار سبک خلق کند. او در «زیر آفتاب جگوار»، مجموعه‌ای از سه داستان کوتاه که حواس را درگیر خود می‌کنند، آشپزی را «انتقال دانشی پیچیده و ظریف» توصیف می‌کند. هر غذا می‌تواند بازتابی داستانی از کسی باشد که آن را می‌خورد؛ داستانی که غذا را به اجداد آن متصل می‌کند. (هر کس تلاش کرده باشد دستورپخت‌های دست‌نویس و ایتالیایی مادربزرگ او را تفسیر کند، متوجه طنز و عمق این دانش موروثی می‌شود.)کالوینو درباره‌ی توانایی خاص غذا در ثبت یک لحظه در زمان می‌نویسد. در یکی از صحنه‌های داستان، او زوجی را توصیف می‌کند که در یک یاغ پرتقال در تپوتزوتلان مکزیک، با هم غذا می‌خورند: «ما تامال (tamal de elote) خورده بودیم؛ یک ماکارونی خوب از ذرت شیرین، با گوشت خوک و فلفل خیلی تند، که همه در یک برگ بلال بخارپز شده بودند؛ و بعد chiles en nogada خوردیم، که در آن فلفل‌های کوچک قرمز-قهوه‌ای و چروکیده در سس گردویی شنا می‌کردند که مزه‌ی تلخ و زمختش در یک مزه‌ی شیرین و خامه‌ای محو شده بود.» کالوینو با سبکی مسحورکننده نشان می‌دهد که چطور یک غذای خوب می‌تواند برای لحظه‌ای مرکز جهان باشد، و اینکه چطور غذایی برای دو نفر می‌تواند تبدیل به لحظه‌ای ماندگار شود. این داستان در ایران در مجموعه‌ای تحت عنوان «شاه گوش می‌کند» منتشر شده است.

طرف خانه‌ی سوان
می‌دانم که انتظار این یکی را داشتید. مادلن (یک‌جور شیرینی فرانسوی) «طرف خانه‌ی سوان» چنان فراموش‌نشدنی است که اعتراف می‌کنم هرگز آن‌ها را کامل نمی‌خورم، چون یک مادلن واقعی خاطره‌ام را از خاطره‌ای که پروست در کتابش توصیف کرده است، خراب می‌کند. در یک روز زمستانی، راوی به خانه پیش مادرش می‌آید که به او کمی «چای و کیک‌های کوچک و تپل» می‌دهد که «مادلن‌های کوچک» نام دارند.
«با خستگی پس از یک روز راکد و چشم‌انداز فردایی افسرده‌کننده، یک قاشق از چایی نوشیدم که تکه‌ای از کیک را در آن خیسانده بودم. به محض اینکه مایع گرم و خرده‌های کیک در آن دهانم را لمس کرد، لرزه‌ای به کل اندامم افتاد، و متوقف شدم و تمام توجهم جلب تغییرات شگفت‌انگیزی شد که در حال وقوع بود. لذتی زیبا حواسم را درگیر خود کرده بود، اما منحصربه‌فرد بود و هیچ نشانی از منشأ خود به من نمی‌داد. و در یک لحظه، فراز و نشیب‌ زندگی برایم بی‌معنی، مصائب آن بی‌اهمیت، و کوتاهی آن خیال‌گونه شده بود… دیگر احساس پیش‌پاافتادگی، تصادفی بودن، و میرا بودن نمی‌کردم. این احساس شادی قوی از کجا بر من نازل شده بود؟»سال‌ها پس از خواندن «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» (In Search of Lost Time)، گاهی ناخواسته به این لحظه بازمی‌گردم؛ دقیقه‌ها کند و حواسم قوی می‌شوند، و لبریز از حس قدردانی می‌شوم؛ از اینکه اگر خوب نگاه کنید، می‌توانید تمام لذت‌های زندگی را در یک فنجان چای بیابید. «طرف خانه‌ی سوان» اولین قسمت از مجموعه‌ی «در جست‌وجوی زمان از دست‌رفته» است.