کمتر کسی است که نام «سیدامین هادیپور»، تنها محیطبان قطع عضو کشور را نشنیده باشد؛ محیطبانی که حین مأموریت مورد اصابت گلوله متخلفان قرار گرفت و متأسفانه پای خود را از دست داد. ماجرا از این قرار است که در فروردین ماه ۱۳۹۹، چهار فرد مهاجم بنا به دلایل نامعلوم به پاسگاه محیطبانی کارون واقع […]
کمتر کسی است که نام «سیدامین هادیپور»، تنها محیطبان قطع عضو کشور را نشنیده باشد؛ محیطبانی که حین مأموریت مورد اصابت گلوله متخلفان قرار گرفت و متأسفانه پای خود را از دست داد.
ماجرا از این قرار است که در فروردین ماه ۱۳۹۹، چهار فرد مهاجم بنا به دلایل نامعلوم به پاسگاه محیطبانی کارون واقع در بخش مرکزی شهرستان گتوند حمله کرده و پس از درگیری با «سیدامین»، پای راست او را با اسلحه شکاری هدف حمله قرار دادند.
شدت آسیبدیدگی و وخامت حال وی به حدی بود که پزشکان برای حفظ جان مصدوم، پایش را از زانو قطع کردند.
این حافظ طبیعت در گفتوگویی دوستانه، از عدم احراز جانبازیاش در طول این سالها گله کرده و تأکید میکند که تا به امروز موفق به تهیه پروتز مورد نظرش و دریافت خسارت یا بیمه بابت نقص عضو نشده است.
او شغل محیطبانی را سرشار از خاطرات تلخ و شیرین دانسته و میگوید: «اگر عاشق طبیعت نباشی، هیچ وقت نمیتوانی دوام بیاوری.»
او که ۹ سال از بهترین لحظات عمرش را صرف حفاظت از محیط زیست کرده است، خاطرات نابی از طبیعت به یادگار دارد. خاطراتی که بازگو کردنش، این جمله را بار دیگر به یاد میآورد که «محیطبان عاشق و شجاع است؛ چراکه اگر چیزی جز این بود هرگز این شغل مقدس را نمیپذیرفت». او خاطرات زیادی از سالها عاشقی با طبیعت ایران دارد. هادیپور میگوید: سالهاست مردم قصه تیرخوردنم را شنیدهاند؛ به همین دلیل نیازی نیست تا دوباره بقچه حوادث تلخ آن حادثه را باز کرده و آن را نقل کنم. بهتر است دو خاطره دیگر از دوران خدمتم در دو پاسگاه «کرائی» و «نفت سفید» واقع در منطقه حفاظتشده گتوند در شهرستان شوشتر، نقل کنم تا مردم بیشتر از سختیها و مشقت کار محیطبانها آگاه شوند.
«هادیپور» با آرامشی بیوصف، از زیباییهای منطقه حفاظت شده گتوند تعریف میکند؛ منطقهای کوهستانی که به دلیل وجود گونه خاص جانوری قوچ و میش، مورد توجه شکارچیان قرار دارد. در این منطقه دو پاسگاه محیطبانی «کرائی» و «نفت سفید» قرار دارد. او میگوید: «آب شرب پاسگاه کرائی، توسط پمپ از چشمه تأمین میشود.
به همین دلیل نیز بعد از فصل بارندگی، باید این چشمه حتماً لایروبی شود.
در اردیبهشت ۹۵ به همراه تعدادی از همکارانم، عازم لایروبی چشمه شدیم. یکی از نیروها را داخل چشمه فرستادیم تا کار لایروبی را انجام دهد اما در برابر چشمان متعجبمان، انواع فضولات دام و حتی لاشه انواع و اقسام موجودات مرده از داخل آن بیرون آمد، اما مگر میشود! ما مدتها بود از این آب نوشیده بودیم! لحظه بسیار طاقت فرسایی بود.
همگی شوکه شده بودیم! داشتم فکر میکردم چطور ما از این آب آلوده خوردیم، اما هیچ کداممان حتی مریض هم نشدیم!» هر چه بود بخت با ما یار بود.
برای جلوگیری از اتفاق مشابه، دور چشمه را به اندازه ۳۰ سانتیمتری آجرکاری کردیم. دری نیز برایش تعبیه کردیم تا با اطمینان بیشتری بتوانیم از آب آن استفاده کنیم.»
یک سالی از ماجرای آلودگی آب شرب در پاسگاه کرائی میگذشت که بار دیگر حادثهای مشابه را در پاسگاه نفت سفید تجربه کردم.
آب مورد نیاز این پاسگاه توسط تانکر تهیه میشد؛ اما به دلیل کوچک بودن مخرن یا منبع مورد استفاده، همیشه در مضیقه بودیم. به همین دلیل به فکر تهیه یک مخزن آب بزرگتر افتادیم.
این مخزن را تهیه و پس از تمیز کردن، بالای تپه مجاور پاسگاه و زیر خاک دفن کردیم.
مخزن را زیر خاک گذاشتیم تا آب با تابش آفتاب گرم نشده و همچنین به دلیل قرارگیری در بالادست و وجود شیب، آب شرب به سهولت مورد استفاده قرار گیرد. همه چیز خوب پیش میرفت و خدا را شکر دیگر مشکل آب نداشتیم.
تا اینکه بعد از چند روز، برای آبگیری مجدد این تانکر اقدام کردیم. یکی از نیروها را برای بررسی داخل تانکر فرستادیم.
اما در مدت زمانی کوتاه، همگی شوکه شدیم. داخل تانکر پر بود از لاشه و اسکلت مار؛ مارها احتمالاً برای خوردن آب وارد تانکر شده بودند، اما همگی گیر افتاده و مرده بودند. شاید هم به دنبال موش وارد این تانکر شده بودند چون داخل تانکر چند لاشه موش هم پیدا کردیم! خلاصه که با هر بدبختی بود تانکر را خالی کرده و بعد از یک شستوشوی درست و حسابی، آن را دوباره پر از آب کرده و داخل خاک دفن کردیم. صحنه بد و شوکآوری بود! تا مدتها من و همکارانم، رغبت نوشیدن آب از داخل تانکر را نداشتیم و تنها برای شستوشو از آن استفاده میکردیم.
این محیطبان جوان در آخر میگوید: اگر به شغلی علاقهمند باشی، تمام سختیهایش را به جان میخری.
محیطبانها عاشق کارشان هستند؛ به همین دلیل است که علیرغم تمام این سختیها، با جان و دل از طبیعت و حیاتوحش مراقبت میکنند.