کتاب،پنجشنبه های خانم جولی،نوشته پیه رو کیارا، نویسنده سیسلی تبار با ترجمه م.طاهر نوکنده ازایتالیایی به فارسی ترجمه و توسط نشر نو، منتشر شده است. این داستان بلند، پیش نویس فیلمنامه یک سریال پنج قسمتی است که در سال ۱۹۷۰ توسط تلویزیون ایتالیا ساخته شد. پیه رو کیارا (۱۹۸۶- ۱۹۱۳) استاد قصهگوی ایتالیا در […]
کتاب،پنجشنبه های خانم جولی،نوشته پیه رو کیارا، نویسنده سیسلی تبار با ترجمه م.طاهر نوکنده ازایتالیایی به فارسی ترجمه و توسط نشر نو، منتشر شده است. این داستان بلند، پیش نویس فیلمنامه یک سریال پنج قسمتی است که در سال ۱۹۷۰ توسط تلویزیون ایتالیا ساخته شد.
پیه رو کیارا (۱۹۸۶- ۱۹۱۳) استاد قصهگوی ایتالیا در جوانی حرفههای متعددی را در ایتالیا و فرانسه مورد آزمایش قرار داد و تا قبل از پاگرفتن فاشیسم در ایتالیا چند سالی را کارمند دولت بود که با محکومیت در دادگاه ویژه به جرم فعالیتهای سیاسی به سویس فرار کرد و بعد از جنگ به ایتالیا بازگشت و به پژوهش و نقد ادبی و هنری ادبیات قرن هجدهم ایتالیا پرداخت.
ابتدا شعرهایی از کیارا تا اواسط دهه پنجاه چاپ میشد، اما بعد از سرودن شعر، کیارا تمام تلاشش را صرف داستانسرایی کرد که در واقع قریحه اصلی او بود. او به تلفیق خاطرات خودکاری تازه ارائه کرد و آثاری عجیب و دور از معیارهای ادبیات معاصر آن زمان آفرید آنچه او را از دیگر هم عصرانش متمایز میکند «قصهگویی شفاهی» است که با این روش او با نثر روان و بیتکلف، نگرش مستقیم و بیپیرایه بر واقعیتها را بهوجود آورده است. ایجاز و دقت بیان حاصل سبکی ویژه به نام «صرفهجویی روایی» شده است.
او با رمانهایی چون: «بشقاب میگرید» (۱۹۶۲)، «تقسیم» (۱۹۶۴)، «اتاق اسقف» ۱۹۷۶، «تخممرغ مسموم» ۱۹۶۹،«زنده با میلیا واکا» (۱۹۸۲) در صحنه ادبیات ایتالیا به ثبت رسیده است. رمان «تقسیم» به نظر اکثر منتقدان آثار کیارا جز پرفروشترین رمانهای معاصر ایتالیا است. ادبیات هر سرزمینی بر مبنای شرایط و موقعیت آن سرزمین شکل میگیرد و در هر دهه تحت شرایط آن دهه آثاری آفریده میشود که زاده وقایع آن سرزمین است. ایتالیا نیز چشمانداز وسیعی از ادبیات دارد و چه بسیار آثاری که با تفکر و اندیشه توانسته جایگاهی جهانی پیدا کند.
هنگامی که جنگ جهانی دوم به پایان رسید، فصلی تازه در ادبیات ایتالیا آغاز شد که تحت تأثیر فضای تاریخی – سیاسی و مبارزات ضدفاشیستی و پیوندخورده با ادبیات معاصر اروپا بود. آن زمان مصارف با فروپاشی و فعالیتهای ضدفاشیسم در ایتالیا بود.
مهمترین مساله جریانساز ادبیات نیز فاشیسم بود. همان طور که میدانیم فاشیسم در ایتالیا ریشه تاریخی نداشته و محصول عصر جدید است که موسلینی با پوشیدن پیراهن سیاه آن را احیا کرد. این مکتب سیاسی که عبارت است از روش حکومت که بعد افراط و حالت استبدادی و دستهجمعی (توتالیتر) و انقلابی دارد، شرایط مناسبی را برای آفرینش آثاری سمبولیسم آفرید.
در سرزمینی که فاشیسم ریشه میدواند معمولاً کشمکش بین سرمایهداران و جنبشهای کارگران کادر اقتصاد و تضعیف عقاید مذهبی دیده میشود و آثار ادبی که بعد از این شرایط زاده میشوند نیز متأثر از این فضاها است. بعد از تمایل نویسندگان به خلق آثار رئالیسم در شرایط خفقان و دیکتاتوری محض، ایتالیا شاهد خلق آثار نئورئالیسم شد که پس از اتمام جنگ گرچه نئورئالیسم بخش عمده از ادبیات ایتالیا را در برگرفته بود آثاری خلق شد که تحت تأثیر غیرمستقیم و حاشیهای از این جریان بودند که تقسیم پیروکیارا از این دسته است.
«پنجشنبه های خانم جولیا»، داستانی است کوتاه و پلیسی به قلم پیه رو کیارا درباره ی خانم جولیای جوان و غمگین که بدون هیچ ردی از ویلای کنار دریاچه اش ناپدید می شود. همسر او مفقود شدن جولیا را به یک کارآگاه اطلاع داده و به این ترتیب جستجو آغاز می شود. این جستجو کارآگاه را به لایه های زیرین جامعه ی محلی و آرام بورژوآزی می برد؛ جایی که بر خلاف ظاهر ساکت و آرام خود، مملو از خودستایی و رازهای سر به مهر است و اشباح اسرارآمیزی در اطراف خانه ی ویلایی پرسه می زنند. زمانی که تحقیقات کارآگاه سرعت می گیرند، این داستان پلیسی کلاسیک به یک قصه ی هیجان انگیز موش و گربه بازی حقوقی تبدیل می شود.
فضای داستان در یک شهر کوچک در دهه ی پنجاه میلادی کشور ایتالیا اتفاق می افتد. خانم جولیا که همسر یک وکیل است، هر هفته با قطار به میلان می رود تا دخترش را که در یک مدرسه ی شبانه روزی درس می خواند ببیند و در عین حال به یک قرار عاشقانه هم برود. یک روز او به همراه یک چمدان ناپدید می شود و حالا معما این است که آیا جولیا خودش شوهرش را ترک کرده یا اتفاقی وحشتناک تر برای او افتاده است.
«پنجشنبه های خانم جولیا» اثری بسیار خواندنی است. بخش هایی از کتاب در میان نامه هایی به عقب و جلو می رود که توجه به تاریخ این نامه ها برای دنبال کردن بهتر اثر حائز اهمیت است. فضای ملودراماتیک این داستان پلیسی، تا حدی خواننده را به یاد رمان های آگاتا کریستی می اندازد و به دلیل کوتاه بودن داستان، تعداد کاراکترهای آن نیز محدود است. پایان داستان کمی غیرمعمول است که این نیز از ویژگی های داستان های کلاسیک معمایی می باشد.
در بخشی از کتاب آمده است: در فاصله ای که قطار از رشته کوه های آپّن نین می گذشت با خود می گفت «حالا برایم خانم جولیا تبدیل شده به یک شبح. اگر دنبال بارسانتی نرفته باشد دنبال هیچ کس دیگری راه نیفتاده برود. به یقین خودش را توی دریاچه نینداخته. در این صورت نامه ای از خودش به جا گذاشته بود. و تازه نمی رفت که با دو تا چمدان خودش را به آنجا بیندازد.» اندیشید: «بنابراین کلمه «فرار» را از روی پرونده پاک خواهم کرد و خواهم نوشت «ناپدید شدن».» صبح روز بعد رفت سراغ وکیل ازنْگرینی. «وکیل عزیز، مسیر عوضی بود. از خانم جولیا هیچ اثری نیست. بارسانتی، خودش بود، اما با یکی دیگر. فکرش را بکنید: همسر یک وکیل مجلس. می تواند تسلای خاطری باشد وکیل.» سربازرس قدم به قدم و نکته به نکته ماموریت رمی اش را تعریف کرد و وقتی رسید به موضوع نامه از وکیل پرسید: «هیچ وقت خود شما نشنیده اید خانم، از این بارسانتی، اسمی ببرد قبل از اینکه من راجع به او با شما حرف بزنم؟» «هیچ وقت.»