تفنگت رو بذار زمین، چاقو ضامن‌دارُ بردار!
تفنگت رو بذار زمین، چاقو ضامن‌دارُ بردار!

    اشاره‌طوری: آقا! چشم روی هم بذارین، ۱۴۰۰ از راه میرسه و اون موقع چه کرونا باشه چه بازم باشه(!)، هم کرونا هست و هم انتخابات ریاست‌جمهوری و شورای شهر و اینها! اینم که الان استاد «شجریان» از نظر یه آقایی، خیلی جهانی و کاردرسته اما مثلا ۱۰، ۱۲سال پیش نبود، هیچ تأثیری در […]

 

 

اشاره‌طوری: آقا! چشم روی هم بذارین، ۱۴۰۰ از راه میرسه و اون موقع چه کرونا باشه چه بازم باشه(!)، هم کرونا هست و هم انتخابات ریاست‌جمهوری و شورای شهر و اینها! اینم که الان استاد «شجریان» از نظر یه آقایی، خیلی جهانی و کاردرسته اما مثلا ۱۰، ۱۲سال پیش نبود، هیچ تأثیری در کاهش قیمت دلار و بخشیده شدن گناهان ما و شما و ایشان نداره! ایشان که ظاهرا خیلی تمایل داره رییس‌جمهور بشه یا دست‌کم رییس‌جمهور تعیین کنه و البته که همین خس و خاشاکی که ما نیستیم اما ایشان معتقد بوده که هستیم، می‌تونیم نقش تعیین‌کننده‌ای در مناسبات جاری و غیرجاری در ۱۴۰۰ حتی نداشته باشه! خب حالا، بدون واسطه میریم سراغ یادآوری و بازگو کردن خاطرات یکی از این خس و خاشاکی که یه زمانی برای خودش کسی بود اما فشار اقتصادی، بخشی از مغزش و قدرت تصمیم‌گیریش رو زایل نمود!
«داره میاد، داره میاد!»؛ ئه، ببخشید سلام نکردم خانوم دکتر! از دیروز تا حالا باجناقم مدام داره این جمله رو تکرار می‌کنه، منم ناخواسته هی تکرارش می‌کنم. هرچی هم ازش پرسیدم منظورش چیه، نتونست عین آدمیزاد جواب بده. فقط وسط صحبت‌های مشکوکش با تلفن یه اسمی از رییس‌جمهور سابقمون شنیدم و اینکه قراره به مناسبت یه همایشی به یه جایی بیاد.
حالا نمی‌دونم این چرا نیشش باز شده و هی میگه «داره میاد، داره میاد». البته از دیدن سریال «حریم سلطان» و «دل» و «مانکن» که به اصرار خانومم مجبورم نگاه کنم، یه چیزایی یاد گرفتم خانوم دکتر. اینکه آدما حتی توی دوران عثمانی هم مثل آب خوردن رنگ عوض می‌کردن. ربطی به امروز و دیروز نداره، کلا این‌جوریه! خلاصه از دیروز یهو روحیه‌ش عوض شده و خوشحاله.
بهش گفتم «تو که مواضع سیاسیت(!) مخالف این دوست بزرگوارمونه، پس چرا خوشحالی از اومدنش؟» مرتیکه عقده‌ای تا اشتیاقم رو دید، از اون لبخندهای چندش‌آور زد و گفت: «ببییین! گفته بودم زوده برات که متوجه لِم‌های دنیای سیاست بشی! الان میشه از فرصت ایشون در کشور استفاده کرد و اونو تبدیلش کرد به تهدید»!
با تعجب گفتم: «دیوانه‌ای؟! ایشون کلا شبیه تهدید هستند! چه کاریه دوزش رو ببریم بالاتر؟»! قیافه‌ش شبیه «کریم بنزما» بعد از خراب کردن دروازه خالی جلوی بارسلونا شد و گفت: «اولا خودتو با من جمع نبند! ببریم بالاتر نه وُ، ببرم بالاتر! حد جایگاهتو بدون! دوما، برای اینکه خودتو مهم جلوه بدی باید همیشه توی یه فرصت مناسب یکی رو الکی بزرگ کنی و بعد حلش کنی و بشی آدم خوبه!» خانوم دکتر، دیدم این توهمش توی سال جدید هم ول‌کن ماجرا نیست، واسه همین گفتم: «عجب! من موندم چرا تا حالا از تو با این تحلیل‌های فوق تصور و فرا انسانی توی جاهای مهم‌تر استفاده نشده؟!» ذوق کرد و گفت: «آره می‌دونم. حق داری. البته در شهر پیشنهاداتی به من شد، ولی قبول نکردم»!
بعد ادامه داد: «حالا منظورت چه جاهای مهم‌تریه؟» منم درحالی که سعی می‌کردم خودمو خیلی بی‌تفاوت نشون بدم، گفتم: «مثلا بشی مشاور سرمربی تیم لوله بازکنی اردکان یا شب‌ها بری توی کوچه‌ها،گربه‌های سرگردون رو نصیحت کنی که تا نصفه شب پرسه نزنن و زودتر برن خونه و به جای الواطی درس بخونن»!
یهو بهش برخورد و فریاد زد: «تو عوض بشو نیستی. همه چیو به مسخره و شوخی می‌گیری، واسه همینم نتونستی مثل من پیشرفت کنی! من یه روزی میشم معاون رییس‌جمهور و اون وقته که تو حسرت این روزا رو می‌خوری! الآنم بحث کردن با تو فایده‌ای نداره. پای انتخابات اخیر رو هم نکش وسط! ازت متنفرم، می‌فهمی؟! متنفررررم»! بعدشم بدون خداحافظی رفت!
میگم خانوم دکتر، شما خوبین؟ تعطیلات خوش گذشت؟! من که خیلی خوبم! اصولا هم معتقدم که اگه قیمت دلار داره به ۲۵هزار تومن نزدیک میشه، حتما داخلش یا درنهایت، بیرونش، یه حکمتی نهفته که فقط بعضیا اونو درک می‌کنن!
حالا شما اگه دوست داری قرارداد ۲۵ساله با کشور دوست و برادر؛ چین، رو بکوبی توی سر دلار تا بدین وسیله مانع از افزایش بی‌رویه قیمتش بشه، مختاری اما من پیشنهاد می‌کنم که خودتون رو فعلا در حالت خس و خاشاک قرار بدین و تنظیم کنین خودتون رو روی حالت «استندبای حاجی» تا به وقتش ازتون استفاده ابزاری بشه! این‌جوری استاد «شجریان» هم می‌تونه دیگه با خیال راحت، تفنگش رو بذاره روی زمین و به جاش، چاقوی ضامن‌دار برداره!