هر کجای فوتبال ملی و باشگاهی دنیا را که گشتیم و دلیل ظفر هر تیم موفقی را که پرسوجو کردیم، پیش از واژههای ثبات و پول به نامی برخوردیم که شاید در فوتبال ما نشود برایش معنای خاصی متصور شد؛ فوتبالِ پایه. بیهوده نمیگویند برای کشف دلیل استحکام یک آسمانخراش باید فوندانسیون و […]
هر کجای فوتبال ملی و باشگاهی دنیا را که گشتیم و دلیل ظفر هر تیم موفقی را که پرسوجو کردیم، پیش از واژههای ثبات و پول به نامی برخوردیم که شاید در فوتبال ما نشود برایش معنای خاصی متصور شد؛ فوتبالِ پایه. بیهوده نمیگویند برای کشف دلیل استحکام یک آسمانخراش باید فوندانسیون و پیریزی آن سازه را بررسی کرد و برای سر در آوردن از علت نتیجهگیری مستمر یک تیم و یک باشگاه، چاره تنها واکاوی عملکرد مدیران و مربیان در تیمهای پایه و آکادمی است. یک درخت تنومند را که شاید هر روز در مسیر پارک محل عبورتان و یا کنار ایستگاه اتوبوس سر خیابانتان مشاهده میکنید، از روز ازل به همین قطر و تناوری نبوده و حتماً چندین سال پیش نهال بسیار ضعیفی را با مراقبت کاشتهاند تا ثمرهاش امروزه به درختی قطور تبدیل شود.
به گزارش آیاسپورت، از لزوم توجه به فوتبال پایه و تدوین برنامهریزی مدرن و بر پایه فوتبال اروپا در ایران هر چه گفتهایم، زبانمان مو در آورد و کسی پیدا نشد تا صدایمان را بشنود. دنیای فوتبال برای مسئولین فدراسیون، سازمان لیگ و هر نهاد متأثر و تأثیرگذار بر فوتبال باشگاهی و لیگ برتر، خلاصه میشود در پول و مدیریت یکساله. انگار آقایان نمیخواهند بفهمند که برای بهرهوری از حداکثر استفاده در بالاترین سطح فوتبال ملی و باشگاهی، نیاز به «کاشت» و «داشت» است تا نوبت به «برداشت» برسد. مدیریت منابع مالی و انسانی در فوتبال ملی و باشگاهی ایران بیشباهت به ساختار درآمدزایی دولتمردان در ابعاد کلان نیست؛ آنها هم راههای درآمدزایی از طریق گردشگری، کشاورزی و امثالهم را فراموش کردهاند و چسبیدهاند به نفتی که دیگر حتی نمیتوانیم یک قطره از آن را بفروشیم. فوتبال مصرفگرا و بریز و بپاش فعلی ایران تابعی از همین تفکر «اقتصاد نفتی» است؛ یک بچه نقنقو و پرخرجی که بدون توجه به بازیابی منابع، فقط میخورد و میشکند و نابود میکند. برای اثبات ادعای فوق بسیار راحت است که از فوتبال اسپانیا، آلمان و یا انگلستان مثال بیاوریم اما چرا راه دور برویم وقتی همین قطر بیخ گوش خودمان موفق میشود؟ اسپانیاییها که مکتب بازیکنپروری را خوب بلدند و ژرمنها هم که فوتبال ماشینی را از ابتدای کودکی در ذهن بازیکنان خردسال خود نهادینه میکنند؛ اما قطر چگونه توانست بر بلندای قهرمانی آسیا بایستد و طعنههایش را با آرزوی توفیق روزافزون به ساختمان خیابان شیخبهایی ارسال کند؟
اگر قرار به واکاوی مسائل از سمت مسئولان فدراسیون فوتبال باشد، حتماً خواهیم شنید: «دلارهای نفتی خود را خرج کردهاند و بازیکن دوتابعیتی گرفتهاند» و یا «پول بیحساب را به حساب داورها و AFC ریختهاند» اما از این رفتارهای پروپاگاندا و عوامفریبانه چه سود؟ مدیران فدراسیون فوتبال که روزانه ۱۰ کمیته را کلید میزنند، اصلاً میدانند ۱۰ سال با یک تیم ثابت تمرین کردن یعنی چه؟ فدراسیونیها درکی از مفهوم امنیت شغلی برای سرمربی و ثبات در ساختار اجرایی و فنی دارند؟ آقایانی که نام پرطمطراق «کمیته فنی و توسعه» را برای انتخاب گزینههای سوختهای مانند حمید درخشان و پرویز مظلومی برگزیدهاند، میدانند فلیکس سانچز از کجا به قطر رفت و چگونه عنابیهای صحرا را به قهرمانی در جام ملتهای آسیا رساند؟ خودمان را با نامها گول میزنیم و خبر از تفکرات بیمار در بطن تیمهای سرنوشتساز و پایهای نداریم که چه بهای گزافی هر ساله از جیب فوتبال ما میرود تا رویا شکل نگیرد. انتخابهای بیمتر و معیار و بر پایه روابط باعث شده تا چند نام همیشگی حول تیمهای جوانان و امید بچرخد و نهایتاً حسرت صعود به المپیک و جامهای جهانی هر ۴ سال یکبار با مهر تمدید مواجه شود. نامها را با دقت بخوانید؛ پرویز مظلومی، حمید درخشان، حمید استیلی، علیرضا منصوریان. نامهایی که هر کدام در عرصه بازیگری بینظیر بودند اما قرار نیست یک بازیکن خوب، لزوماً مربی خوبی آنهم برای تیمهای پایه و حساس از آب در بیاید و این همان قاعده مهمی است که قطریها فهمیدند و فدراسیونیهای ما نه. فکر نمیکردیم روزی برسد فوتبالمان حتی از قطر هم عقبماندهتر شود اما انگار با این سلسله بیکفایتیها روزی را هم خواهیم دید که سریلانکا و بنگلادش برایمان بوق بزنند و گاز بدهند تا ما در دود سبقت آنها خفه شویم.