مجید عابدینی راد خوشبختانه باز محبوبه، توی خواب های دیشبم هم، تنهام نذاشت! داشتم با حمایت او، با گره هایی بی نهایت صعب و دشوار تا سحر کلنجار می رفتم! آخرش هم، از راهی نمادین، توی یه مورد ِ از همه سخت ترش، مجبور شدم، کسی رو بفرستم تا پتکی بزرگ با سنبه ای آهنین […]
مجید عابدینی راد
خوشبختانه باز محبوبه، توی خواب های دیشبم هم، تنهام نذاشت! داشتم با حمایت او، با گره هایی بی نهایت صعب و دشوار تا سحر کلنجار می رفتم! آخرش هم، از راهی نمادین، توی یه مورد ِ از همه سخت ترش، مجبور شدم، کسی رو بفرستم تا پتکی بزرگ با سنبه ای آهنین و تیز برام بیاره، تا از پس دسته شیری زنگ زده، در دل دیواری سخت، از سنگ، که هیچ کس قادر به باز کردنش نبود، بر بیام!
خوبیش این شد که با این اعتقاد که زور انگشت های دستم از همه جماعت بیشتره، از خواب بیدار شدم!
تازگی ها رأس ساعت پنج و نیم توی هر وضع و روزگاری در خواب باشم، زنگ بیدار باش درونم به صدا در میاد!
اولین جمله ای هم که با فکر به محبوبه در موقع بیداری، برای جایگزینی با نوشته آخر شبم نوشتم این بود: برا من بدون وجود یه زن دانا و خواهان در زندگیم، سامان آوردن در کار و فکر و روح و روانم از محالاته!
تازه از راه این نوشته بود که فهمیدم که توی این صحنه آخری خوابم، محبوبه در جلد یه رفیق قوی پیکر و بسیار با محبت، به نام محرم، در خوابم ظاهر شده! همراه او، کس دگری هم باز با هیبتی غول آسا وجود داشت، که او رو هیچ گاه ندیده بودم…! محرم و دوستش، همون هایی بودن که آچارهای جور و واجور برای باز کردن اون شیر به دست داشتن، و می گفتن: در میون جمع فقط تویی که از پس باز کردن این شیر زنگ زده، با زور توی انگشتهات، بر میای….!
خودم هم تعجب کرده بودم که این همه زور از کجا توی وجودم ریخته شده! چون با یه حرکت دوتا انگشت دست راستم، تونستم بدون هیچ ابزاری، اون شیر رو به راحتی بچرخونم، و زنگ هاش رو از هم باز کنم، ولی برای گردش پره هاش باید دل سنگ رو با وسیله ای می شکافتم، تا حرکتش، به صورت کامل میسر بشه!
الان که کشف کردم محرم ِ در خواب، در واقع محبوبه زیبای خودم بوده، تازه جزئیات گردوندن اون شیر با تنها دو انگشت دستم، برام عین روز روشن شد! شاید هم ساقی ناخودآگاهم هم در جلد اون دوست قوی هیکل محرم در خواب به دیدارم اومده بوده!
نوشتن اون جمله در موقع بیداری, کلید این که محرم و اون کمک رسان قوی هیکل، محبوبه ظریف و دلربای خودم، و شاید ساقی درونم بوده رو، موجب شد!
آخه از ساقی درون و گول سوار کردن های تصویریش، بواقع هر چه بگم کم گفته ام….!
از طرفی توی هفت پیکر، بهرام یک شرطی برای نشون دادن زور و توانایی فوقالعاده اش، با مدعی تاج و تخت پدرش مطرح می کنه: که با صحنه نمادین برداشتن تاج شاهی از میان دو شیر درنده در قفس، نظامی اون قصه رو به صورت شعری زیبا بیان کرده…
حالا توی خواب من، ساقی خواب آورم، برای قوت دل دادن بهم، و شاید تأیید حرف های دیشبم در اون نوشته گرایش عاشقانه، از شیر آبی زنگ زده در دل کوه استفاده کرده باشه….!
بعد هم از ایده انگشت هایی مثل گلد فینگر داشتن، با
زوری استثنایی در اون ها….
آخه دقیقاً انگشت گره باز کن، به خصوص بر می گرده به ن حرف های دیشبم، که در مورد قصه دستکاری شده در هفت پیکر نظامی آورده ام….!
اینجوری محبوبه عزیز ِ در درونم هم، دوشادوش ساقی، داشت از راه حرف های محرم، صحه بر روی نظرات دیشبم می گذاشت! نحوه تشویق هاش به قادر بودن و انرژی دادنش رو هم، که با همین یه صحنه از خوابم، به خوبی می شه دید!
تازه قصه شیرین و فرهاد و جوی شیر ساختن برای یارش در دل سنگ، ابعاد دیگه ای از تعبیر
این خوابه….!
محبوبه یه دقیقه هم در تمام روز چشم روی هم نذاشت، و در کنارم نشست! تا اونجا که بتونم از نوشته هام یه قطار طولانی، که یک سرش توی سال ۹۷ قرار داره رو، با همدیگه روی ریل بندازیم!
این همه رسیدگی های به نوشته هام از این نظر مهمه که توشون بروزهایی از ارتباط هایی با ضمیر نهانم به نوعی وجود داره! یعنی از در کنار هم قرار گیری و نوعی نظمشون، ایده هایی که پیش از این فرصت پرداختن بیشتر و تعمیق شون برام نبوده، دوباره می تونه در صدر ذهنم قرار بگیره! اگرنه سامان برای سامان که نمی تونه تحولی رو پیش بیاره!
چون یکی از ابعاد درس های نظامی و حافظ اینه که علم ِ اصل کاری، در نهاد خود آدمه، و توی عالم بیرون همش نباید به دنبالش گشت! همون فکر ِ رفتن و برگشتن بهرام یا خود نظامی، در میون قفس دو شیر درنده، برای تاج شاهی بر سر نهادن، از درون زیبای خود او بیرون ریخته، و از جای دگری نیامده!
درست مثل باز کردن شیر زنگ زده قدیمی ای، با حرکت دو انگشتم، در خواب سحرگاهی ام! حالا هر کس محبوبه انرژی رسان و توانایی های ساقی خودش رو داره! ارتباط خواب با نوشته رو هم با همون جمله کلیدی در بالا نشون دادم!
اصلاً هر چی از خواص این بازنگری به کارهای پیشین بگم کم گفته ام؛ چون میوه چینی های ازش حد و حسابی نداره!
خوبی نوشته هام هم برا خودم اینه که توی هر دوره ای محبوبه ای خاص اون زمان رو داشته ام، تا برام چرخ ارتباط با ساقی درونم رو گویاتر و دلنشین تر کنه! بعد هم نوشته هام از ابتدا نیت دار بوده: رسیدن به پشت پرده همه شعرهای رازدار نظامی و حافظ و تنظیم درست
و پاک سازی کارهاشون و….!
یعنی هر بار به دنبال یک نوع ماجراجویی خاص، فقط و فقط برای رسیدن به همین نیت ها رفته ام! اگرنه که من قصد نوشتن برای نویسنده خوب و معروفی شدن ندارم و نداشته ام…!
آخرش عشق نامه های من نوعی ساقی نامه نوشتنه! حالا بعدها از این هم خواهم گفت که هیچکدام از ساقی نامه های نسبت داده شده به نظامی، از خود او نیست!
یه خاصیت دیگه این بررسی ها و تصحیح های بی وقفه، در نهایت، مگه به یک جور کپی های متفاوت از یک کار منجر نمی شه؟ یعنی چهار روز دیگه اینطور شاید پیش بیاد که از یه نوشته ام، چند جور نسخه متفاوت باهم، با تغییراتی جزئی در گوشه و کنارش، در دست دوستانم قرار
داشته باشه!
درست مثل بعضی ابیات یک شعر حافظ یا مال نظامی که ازش چندین صورت اصلاحی دیگه هم وجود داره!
اینجا هم غرض از گستاخی چنین مقایسه ای، فقط در این مهمه که خیلی از اختلافات نگارشی، در اشعار در نسخه های قدیم در دسترس از این دو شاعر، می تونه توسط خودشون صورت گرفته باشه!
البته این رو فقط در مورد شعرهایی می شه گفت که به حتم به خودشون تعلق داشته…!
چون من هم این راه رو از خود این بزرگان آموخته ام و ازش دارم پیروی می کنم!
دیشب که محبوبه من رو در مقابل شیر تنها گذاشت تا بره به جستجوی پتکی و ابزاری مناسب برای شکاف دادن دل سنگ، از تحمل ناپذیری صحنه رفتنش، از خواب بیدار شدم…!
تحمل نبود او حتی برای مدتی کوتاه، در میان خواب هم برام تبدیل یک امر ناممکن شده، چه برسه در بیداری! تازه توی بیداری هم که حضورش شکلی دائمی رو برام پیدا کرده! از این رو ست که از صبح تا شب با خودم دم از غوطه وری در خوشبختی و سعادت می زنم!
پاریس ۲۰ اوت ۲۰۲۲
«تطبیق» به جشنواره «آتلانتیک» کانادا راه یافت
فیلم کوتاه «تطبیق» به کارگردانی مهرداد حسنی و تهیه کنندگی حسن محمدی در چهل و دومین دوره جشنواره «FIN Atlantic» حضور دارد. جشنواره بینالمللی فیلم «FIN Atlantic» از جشنوارههای مورد تایید جوایز سینمایی کانادا (Canadian Screen award) است که در تاریخ ۱۵ام آگوست تا ۲۳ام سپتامبر در هیلفاکس کانادا برگزار میشود.فیلم کوتاه تطبیق در اولین حضور جهانی خود جایزه بزرگ جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه بوسان را دریافت کرد. در خلاصه داستان «تطبیق» آمده است: «شاهرخ کودکی است که تلاش میکند خودش را با حقیقت درونش تطبیق دهد.»
در این فیلم کوتاه معید آسوده، منصور نصیری، فاطمه مرادی، حسن خوشحالت، مریم گلدوز، جمشید بهادری، سیدکاظم حسینی و سیدمحمدرضا حسینی ایفای نقش دارند. فهرست عوامل این فیلم کوتاه عبارت از: تهیهکننده: حسن محمدی، کارگردان: مهرداد حسنی، نویسنده: فرزاد احمدی، مدیر فیلمبرداری: پویان آقابابایی، تدوین: مجید طارمی، طراح چهره پردازی: فریور معیری، صدابردار: سامان شهامت، طراحی و ترکیب صدا: حسین قورچیان، طراح لباس: سپیده دستینه، طراح صحنه: مهرداد حسنی، دستیار کارگردان و برنامه ریز: مرضیه اکبرنژاد، دستیاران صحنه:سید کاظم حسینی،هادی سلطانی فر مدیر تولید: رامین گودرزی، جلوههای ویژه میدانی: ایمان کریمیان، جلوه ویژه کامپیوتری: افروز توکلی، جانشین تهیهکننده: مریم آقابابایی، عکاس: مهسا عباسی، مشاور رسانهای: آزاده فضلی، مجری طرح: سعید زمانیان. پخش بین المللی این فیلم به عهده شرکت AtoZinema به مدیریت آزاده مسیحزاده است.
«بالا رفتن» در رقابت دانشجویی آلبانی
نخستین ساختهی مریم بختیاری به بخش مسابقه دانشجویی بیستمین دوره جشنواره بین المللی فیلم «تیرانا» در آلبانی راه یافت. طبق اعلام دستاندرکاران این فیلم، فیلم کوتاه«بالا افتادن» اولین تجربهی کارگردانی مریم بختیاری به تهیه کنندگی مشترک انجمن سینمای جوانان ایران و مریم بختیاری به بیستمین دوره جشنوارهی بین الملل «تیرانا» راه یافت.جشنواره تیرانا از جشنوارههای مورد تایید آکادمی اسکار است که برنده بهترین فیلم کوتاه – انیمیشنِ این جشنواره به آکادمی اسکار معرفی میشود. فیلمهای دانشجویی که در ۴ سال اخیر در سه جشنواره از جشنوارههای «SAA حضور داشته باشند، واجد شرایط اسکار دانشجویی خواهند بود. جشنواره بینالمللی تیرانا امسال در تاریخ ۲۴ تا ۳۰ سپتامبر برابر با ۲ تا ۸ مهر در شهر تیرانا کشور آلبانی برگزار خواهد شد. پخش بین المللی این فیلم بر عهده مریم بختیاری ، مهرشاد رنجبر و همچنین انجمن سینمای جوان است.
سایر عوامل این فیلم کوتاه عبارتند از کارگردان: مریم بختیاری ،نویسندگان: مریم بختیاری و امین چادگانی ، تهیه کنندگان : انجمن سینمای جوانان ایران، مریم بختیاری ، مشاور کارگردان : امین چادگانی، دستیار اول کارگردان و برنامه ریز: مهیار صیفوری ، منشی صحنه:سمانه اسکندری، مدیر فیلم برداری:رضا زینعلی، دستیاران: جواد نصیرپور ، اردلان معتمدی ، حامد سعادت جو، تدوین:شیدا گرجی ، طراحی و ترکیب صدا: زهره علی اکبری، دستیار صداگذار: نیلوفر خدادی، صدابردار:فرزین زند، دستیار صدا:نیما خدادی، طراح صحنه و لباس: حامد اصلانی، دستیار یک صحنه:امید مرادی، مدیر صحنه: بابک نیوشادان، دستیار لباس:شیوا غلامعلیان.
خصلت انسان بودن
وقتی که در دالان و اتاق های زندگی چون کلاف سر در گمی گرفتار می شویم و بر اثر تکرار، به آن عادت می کنیم، آن گاه سلانه سلانه راه می رویم، به امید رسیدن به اهداف، اهدافی که انگار ثابت و همیشگی و تا نهایت رسیدن، بر سر راه ما قرار داده اند و بدون توجه به شرایط، با غرور و تکبر و در عین راحت طلبی، زمان را در فرصت های بی شمار به سرقت می بریم؟ وقتی از نابلدی، آینده خود را تنها بر حسب امکانات موجود برنامه ریزی می کنیم و اتفاقی برای مان حادثه ای پیش می آید، چشم های مان را می بندیم، گوش ها ی مان را می فشاریم تا نه جیزی ببینیم و نه چیزی بشنوم. اما رجز خوانی می کنیم، به جای تلاش دوباره و پی در پی، خوب بودن شرایط طبق خواسته های مان را حق خود می دانیم؛ با چنین نگاهی چگونه قادر به تغییر و تحول خواهیم بود. در جواب، می شود و باید بر لوح زندگی و بر سر دالان های پر پیچ وخم زندگی نوشت، حککرد که در جویبار زندگی نباید بی حرکت ماند، چرا که زندگی یعنی جاری شدن و حرکت کردن، و در عین حرکت، ماجرا جویی کردن. اما وقتی باید جاری شوی که تغییرات لازم است، تغییرات که با شناخت اشتباهات و با تجزیه و تحلیل شرایط انجام می گیرد و از درون ما صورت می گیرد. اما پل های پشت سر را نباید خراب کرد، چرا که زمانه مجبورمان میکند، بارها از آن بگذریم. در نهایت نباید آب راکد زندگی بود، بلکه به عنوان خصلت و نماد انسان بودن باید جاری بود، جریان داشت.
مستندی که از راز مرگ شاهدخت دایانا پرده برمیدارد
بر اساس مستند جدیدی، یادداشتی از شاهدخت دایانا که نشان میدهد او حدس زده بوده است که ممکن است در تصادف ساختگی رانندگی بمیرد، ۶ سال پس از تصادفی که منجر به مرگش شد، به دست بازرسان فرانسوی رسیده است. این مجموعه در مورد «یادداشت میشکان» که به قلم مشاور حقوقی شاهدخت ولز در ۱۹۹۵ نوشته شده است، ادعاهایی مطرح میکند.بر اساس گزارشها، این یادداشت، گفتههای دایانا در ملاقاتی است که با ویکتور میشکان و منشی شخصی خودش در آن زمان داشته است. طبق این ادعا، دایانا گفته که یک منبع آگاه به او خبر رسانده که تلاشهایی برای «خلاص شدن از شر او» تا آوریل ۱۹۹۶ در جریان است و قرار است او را در یک تصادف رانندگی بکشند یا مجروح کنند. شاهدخت ولز ۳۱ آگوست ۱۹۹۷ در تصادف رانندگی در پاریس جان باخت. دودی الفاید، شریک زندگی او، هنری پل، و رانندهاش، نیز در آن تصادف کشته شدند.در این مستند جدید با عنوان «تحقیق درباره دایانا: مرگ در پاریس»، اسناد بازرسی پلیس پس از آن تصادف بررسی میشود و این مستند قرار است در آستانه بیست و پنجمین سالگرد کشته شدن دیانا، پخش شود.به گزارش روزنامه دیلی میل، طبق ادعای این مجموعه مستند، تا ۶ سال بعد یادداشت را به مقامهای فرانسوی مسئول تحقیق در مورد این تصادف تحویل ندادند. در این مجموعه مستند همچنین برادران و خواهران دایانا نیز بیش از یک دهه بعد از نوشته شدن این یادداشت از آن باخبر شدند و شاهزاده ویلیام و هری هم تا مدتهای طولانی از آن خبر نداشتند.در این مستند که محصول مشترک شبکه ۴ و دیسکاوری پلاس است، داستان «جذاب و طبق روال تحقیقات جنایی و پزشکی قانونی پلیس» روایت میشود و بررسی میکند که «چطور افراد قدرتمند، مطبوعات، و اینترنت به خلق و دامن زدن به نظریههای توهم توطئه دست زدند تا واقعیتها پنهان بماند و اصل حقیقت مورد تردید قرار گیرد.»