اگر لیبرالیسم و مارکسیسم را دو پروژه سیاسی اصلی روشنگری بدانیم، فاشیسم خصم این دو است و آن ها را دو روی سکه ماتریالیسم می داند. مارک نئوکلاس در کتابِ «فاشیسم» زمینه های شکل گیری جنبش های فاشیستی در نیمه اول قرن بیستم را رد یابی می کند. تحلیل درخشان نئوکلاس، با بررسیِ […]
اگر لیبرالیسم و مارکسیسم را دو پروژه سیاسی اصلی روشنگری بدانیم، فاشیسم خصم این دو است و آن ها را دو روی سکه ماتریالیسم می داند. مارک نئوکلاس در کتابِ «فاشیسم» زمینه های شکل گیری جنبش های فاشیستی در نیمه اول قرن بیستم را رد یابی می کند. تحلیل درخشان نئوکلاس، با بررسیِ منظومه ای از باورها و جنبش هایِ در ظاهر دور از هم، چگونگی در هم آمیزیِ حیرت انگیزشان در فاشیسم را نشان می دهد. برای او فاشیسم سه مفهوم محوری دارد: جنگ، طبیعت و ملت. وی اهمیت این سه مفهوم در جنبش های فاشیستی را با ارجاع به مکاتبی نشان می دهد که فاشیسم از ان ها تغذیه کرده است. کتاب نشان می دهد که فاشیسم با دگرگون کردن بسیاری از مفاهیم موجود در جنبش ضدروشنگری، ضد پوزیتویسم، داروینیسم اجتماعی، نخبه گرایی، مارکسیسم و حتی لیبرالیسم، آن ها را به شیوه ای دگرگون شده و مسخ شده از آنِ خود می کند و جهت متفاوتی بدان ها می بخشد.
برای او «فاشیسم شکلی از مدرنیسم ارتجاعی است. فاشیسم با واکنش نشان دادن به بیگانگی و بهره کشی جامعه مدرن، اما بی میل در ارائه هیچ بدیل جدی در مقابل مالیکت خصوصی که در سرمایه داری نقش اصلی را دارد، تنها می تواند گسترده خود را با نور ارتجاع و گذشته ای افسانه ای روشن کند که در شرایط کاملا تغییرکرده مدرنیته می باید فراچنگ آورده شود(صفحه ۱۴). از این رو فاشیسم برای مقاصدش گذشته را فرا می خواند. و جنبشی اسطوره گرا هم هست. اریک هابزبام در کتاب «عصر نهایت ها» به گذشته گرایی فاشیست ها اشاره می کند اما آن را حتی متفاوت از سنت باوری می داند. « فاشیسم آزادی لیبرالی را رد می کرد- زنان باید در خانه بمانند و بچه های زیادی درست کنند(با هر کودکی که زن برای ملت به دنیا می آورد مبارزه اش برای ملت را انجام می دهد. تصویر زن اینجا چون تصویر سرباز است، سرباز ملت)- و به نفوذ فرساینده فرهنگ مدرن بی اعتماد بود. گذشته ای که فاشیست ها به آن تمسک می جستند گذشته ای ساختگی بود. سنت هایشان را اختراع کردند. در این بازگشت به گذشته، ملت(که از نظر آن ها موجودیتی طبیعی است) و طبیعت(که قلمرو قوانین آهنی است) ستایش می شوند. نئوکلاس ریشه های فاشیسم را تا نیروهای ضد روشنگری ردیابی می کند. سنت ضد روشنگری از مدت ها پیش وجود داشت، اما نیروهایی خاص در نیمه دوم قرن نوزدهم خصلت فاشیستی بدان بخشیدند. اولین نیرو فرهنگ نومیدی بود که در قالب ایده زوال تمدن مطرح شد و دوم پالایش سیاسی طبقه کارگر بود. «فاشیسم واکنش به نیروهای سوسیالیستی کمونیستی بود که می کوشیدند طبقه کارگر را علیه مالیکت خصوصی و برای رهایی انسان بسیج کنند». هنگامی که مبارزه طبقاتی در اروپا در سده ۱۹ و ۲۰ تشدید شد، طبقه کارگر با ایجاد دگرگونی انقلابی، ثبات ملی را تهدید کرد. ناسیونالیسم خود را در مقابل این جریان تاریخی تثبیت کرد و ستیزه جویانه فعال شد و همزمان طبقه کارگر را در ملت گنجاند.».فاشیسم خود را انقلابی معرفی می کند، اما عمیقا ضدانقلابی است و اساسا نیرویی است برای ممانعت از انقلاب.
با ظهور جریان دست راستی مثل ترامپ از سربرآوردن مجدد فاشیسم سخن می گویند. بصیرت های کتاب نئوکلاس، اگرچه شاید درباره ظهور فاشیسم در نیمه اول سده بیستم باشند، اما ما را نسبت به چگونگی در هم تنیده شدن باورهای مختلف در ایدئولوژی های فاشیستی حساس می کنند و از این جهت بسیار مفید هستند.
این کتاب توسط حسن مرتضوی ترجمه شده و توسط انتشارات آشیان به چاپ رسیده است.