«مارش رادتسکی» هنوز آن طور که باید قدر ندیده. به گمانم از بهترین رمانهایی است که در سالهای اخیر ترجمه شده. رمان روایت سه نسل از خانواده «تروتا» است که زندگیشان با خدمت در نظام گره خورده. کمی به تصویر نظامیان در ادبیات قرن نوزدهم فکر کنیم، به ویژه در ادبیات روسی و […]
«مارش رادتسکی» هنوز آن طور که باید قدر ندیده. به گمانم از بهترین رمانهایی است که در سالهای اخیر ترجمه شده. رمان روایت سه نسل از خانواده «تروتا» است که زندگیشان با خدمت در نظام گره خورده. کمی به تصویر نظامیان در ادبیات قرن نوزدهم فکر کنیم، به ویژه در ادبیات روسی و آلمانی. زندگی نظامی با آن قواعد سفت و سخت، استوار راه رفتن، مسئله شرافت و افتخار، دوئل، نوعی پیوند با اشرافیت، روابط عاشقانه عجیب. اما وارد شدن به آن فضای نظامیِ پرافتخار در مارش رادتسکی با حادثهای کمیک رخ میدهد. تروتای بزرگ، در «نبرد سولفرینو»، کمی هم اتفاقی، جان امپراتورِ «اتریش- مجارستان» را نجات میدهد. یوزف روت شیفته این امپراتوری بود، بزرگیاش، تنوع فرهنگیاش، امپراتوری که حالا دیگر نیست و بعد از جنگ حهانی اول متلاشی شد و او زوالش را دید. تروتا بعد از آن اتفاق نشان افتخار مییابد و لقبی اشرافی میگیرد. نامش وارد کتابهای تاریخ میشود. اما حتی در روایتی که در کتابها آمده، قهرمان او نیست، قیصر است، تو گویی حتی وقتی دیگران نجاتش میدهند این اوست که فرهمندی نشان داده. مایوس میشود و کناره میگیرد. قهرمان کتاب اما کارل است، نسل سوم. هم نام امپراتور. که انگار هستیاش از آغاز معطوف است به امپراتوری، نام اپراتور. حضورش در نظام، رابطه عجیب با پدر، تجربیات پادگان، در ابتدا شوق به این شکوه ظاهری نظام و سپس نوعی ملال عمیق از همه چیز. روتها فضاها و بار ذهنی-روانی آنها را عالی روایت میکند. اشیا، دلالتهای آنها در این فضا و معنایی که بر موقعیتها و روابط انسانی میافکنند به شکلی درخشان به تصویر کشیده میشوند. مثلا پرترههای امپراتور، یا ترتیب و جایگاه اشیا در خانه معشوقهِ کارل. ردی از زوال بر سراسر کتاب سایه افکنده است، زوال امپراتوری، زوال افتخارها، زوال ارزشها. و البته فراموش نکنیم که ایده زوال یا انحطاط در اروپای اواخر قرن نوزدهم چقدر شایع بود.
حالا که کم کم غالب آثار یوزف روت ترجمه شد، میبینیم که چه نویسنده خوبی است و شاید «مارش رادتسکی» بهترینِ آثارِ او، کتابی که شان رمانهای کلاسیک را دارد، از آنها که از آزمون زمان سربلند بیرون میآیند. ترجمه کتاب عالیست. محمد همتی برای ترجمه این کتاب برنده جایزه ابولحسن نجفی شد.
یوزف روت، زاده ۲ سپتامبر ۱۸۹۴ و درگذشته ی ۲۷ می ۱۹۳۹، روزنامه نگار و رمان نویسی اتریشی بود. روت در سال ۱۹۱۳ به شهر لمبرگ رفت تا در دانشگاه حضور یابد اما یک سال بعد، برای تحصیل در رشته ی فلسفه و ادبیات آلمانی به دانشگاه وین رفت. او در سال ۱۹۱۶ برای دو سال به ارتش پیوست و پس از آن، به وین بازگشت و به روزنامه نگاری روی آورد. اولین رمان روت در سال ۱۹۲۳ به انتشار رسید. یوزف روت، نویسندهای دغدغهمند بود که جنون و عشق به نوشتن داشت. جنون نوشتن در یوزف روت باعث شده که در ۲۱ سالگی اولین مجموعه اشعارش را با عنوان «معمای جهان» چاپ کند، یوزف روت در همان زمان، وقتی جنگ جهانی اول آغاز میشود، داوطلبانه تصمیم میگیرد که در جنگ شرکت کند و سرباز ارتش اتریش میشود. او در جنگ هم مشغول به نوشتن میشود و مقالاتش را به وین، پراگ و… میفرستد و به سرویس مطبوعاتی ارتش میپیوندد تا کاری که در ارتش انجام میداده هماهنگ باشد با علاقه اصلیاش که نوشتن بوده است.
در مدتی که او در جنگ جهانی اول مشغول به سربازی و کار بوده، توسط روس ها اسیر میشود و روسها او را به سیبری میفرستند. تجربهی زیستی غنی یوزف روت که در آثارش نیز مشهود است دلیل جنون نوشتن او و تاثیرگرفته از اتفاقات عجیب زندگی اوست.
در سال ۱۹۱۹، جنگ جهانی اول تمام میشود و یوزف روت که قرار بوده به دانشگاه برگردد و ادامه تحصیل دهد، با مشکلات مالی مواجه میشود و مشکلات مالی مانع از ادامه تحصیل او میشود و مجبور میشود که ترک تحصیل کند. یوزف روت در آن دوره تصمیم میگیرد که برای امرار معاش خبرنگار شود و تا آخر عمرش از راه خبرنگاری امرار معاش و کسب درآمد میکرده است.
یوزف روت در ابتدای فعالیتش، در روزنامه روز نو شروع به مقاله نویسی میکند و سال ۱۹۱۹ که به ۲۵ سالگی میرسد، بیش از ۱۰۰ مقاله در روزنامه مینویسد و پس از مدتی به سردبیری آن روزنامه منصوب میشود. در آن زمان که انقلاب اکتبر شوروی پیروز شده بود و تب سوسیالیسم و عدالت اجتماعی در اروپا داغ بوده است و بسیاری از نویسندگان به آرمان هایی که انقلابیون روس بیان میکردند باورمند و عقیدهمند شده بودند، او نیز به یک سوسیالیسم تمام عیار تبدیل میشود. کتاب مارش رادتسکی، نوشته یوزف روت و ترجمه محمد همتی توسط نشر نو در ۴۸۵ صفحه به چاپ رسیده است.