هفته گذشته تولد فریدون زندی بود. پسری که خیلیها دوستش دارند. فریدون وقتی آمد ذائقه طرفداران را تغییر داد. با آن لباسهای خاص. با مدل ریشش و البته موهایی که میرفت مد شود. به بهانه تولد فریدون بد خبر ورزشی برخی خاطرات او در فوتبال ایران را مرور کرد: ماجرای یک جمله خندهدار در […]
هفته گذشته تولد فریدون زندی بود. پسری که خیلیها دوستش دارند. فریدون وقتی آمد ذائقه طرفداران را تغییر داد. با آن لباسهای خاص. با مدل ریشش و البته موهایی که میرفت مد شود. به بهانه تولد فریدون بد خبر ورزشی برخی خاطرات او در فوتبال ایران را مرور کرد:
ماجرای یک جمله خندهدار
در بدو ورود آن جمله معروف «من اومدم، خوش اومدم» را گفت. چقدر باحال بود و وقتی از تلویزیون پخش شد، شد سوژه همه. فریدون هم خودش فهمیده بود چه سوتیای داده ولی خب، نمیتوانست فارسی را خوب حرف بزند. وقتی از فریدون در این باره میپرسیم با خنده میگوید: «این اولین جملهای بود که به رسانهها گفتم. میخواستم بگویم خوشحالم آمدم، بعد قاطی کردم و گفتم خوش اومدم! چقدر خندیدیم و هنوز فیلمش را میبینم خندهام میگیرد.»
اول گفتم نه
قبل از مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۶ برانکو تیر کرده بود فریدون را بیاورد تیم ملی. میگفت: «با او بینالمللیتر میشویم.» از فریدون درباره آن روزها میپرسیم و جواب میدهد: «در لوبک بودم. آقای فاضلی، که مدیر برنامه مهدویکیا بود به من زنگ زد و پیشنهاد داد. تصمیم سختی بود. اول گفتم نه. بعد فکر کردم به کشورم بروم. از فامیل پرسیدم و گفتند ما موافقیم. این بود که تصمیم گرفتم به ایران بیایم و برای تیم ملی بازی کنم.»
ممکن بود نیای
خیلیها یادشان هست. در روزهایی که بحث حضور فریدون در تیم ملی بود. از امیر قلعهنویی گرفته تا فرهاد کاظمی بدجور علیهاش موضع گرفتند. علی پروین هم بود. میگفتند در ایران هزارتا بهتر از فریدون داریم. منتقدان هم از آنها میپرسیدند چرا هزارتا بهتر از فریدون، مثل او در بوندسلیگا نیستند؟ جالب است بدانید زندی آن روزها در جریان نبود. وقتی در این باره از او میپرسیم با خنده میگوید: «تیوی ایران را نداشتم که ببینم منتقدان چه میگفتند ولی اگر آن روزها میشنیدم، ممکن بود نیایم!» اتفاقاً همان روزها مدیر کایزرسلاترن و کاپیتان این تیم هم خیلی به فریدون گفتند به ایران نرود ولی او تصمیم مهمی گرفت و آمد.
هم شیرین هم تلخ
و اما اولین بازی ملیاش در ورزشگاه آزادی. بازی ژاپن. مسابقهای که هم برایش خاطره خوب دارد و هم خاطره بد: «آن روز برای فوتبال ایران هم خاطره انگیزه بود و هم تلخ. ژاپن را بردیم ولی متأسفانه روی سکوها و بعد از بازی ۷ نفر از دنیا رفتند. لحظهای که بازی تمام شد، با خودم گفتم این یکی از بهترین روزهای عمرم بود. خیلی خوشحال بودم در ورزشگاه آزادی هستم و برای ایران بازی کردهام. با خودم گفتم چقدر تصمیم درستی گرفتم.»
صدای هواداران…
برای هر بازیکنی بازی در آزادی فوق العاده است. فریدون هم چنین نظری درباره اش میدهد: «من خیلی جاها رفتم. خیلی ورزشگاهها دیدم. ورزشگاه بارسلونا و رئال همیشه پر است. یا ورزشگاه آلیانز و دیگر ورزشگاههای آلمان. صدایی که در آزادی شنیدم، هیچجا نشنیدم. اینجا مردم شور زیادی دارند. طرفداران ما به ورزشگاه میآیند، چون عاشق فوتبال هستند.»
نباید دروغ بگویم
صداقت فریدون همیشه یکی از دلایل اصلی محبوبیتش بوده. اینکه حرفهایش را پنهان نمیکند و حقیقت را میگوید. نظر خود فریدون در این باره شنیدنی است: «هرکسی اصولی دارد. من گفتم نباید دروغ بگویم. ضربه هم خوردم، چون حقیقت را گفتهام. ولی میدانی، مهم این است پیش وجدان خودت راحت باشی. من حتی در دوران فوتبالم بازارگرمی نکردم که من فلان پیشنهاد را دارم.»
گفتم استیلآذین موفق نمیشو
روزهای حضور در استیلآذین. تیمی که پرستاره بسته شد، اما در پایان فصل افتاد. فریدون، اما وقتی خاطرات حضور در این باشگاه را به یاد میآورد سریعاً یک چیز میگوید: «از بچههای آن موقع تیم بپرسید. من گفته بودم استیلآذین موفق نمیشود. نگفتم سقوط میکنیم ولی گفتم نمیتوانیم بالای جدول باشیم. بازیکن خوب داشتیم ولی مربی خوب نه.» البته آن روزها فریدون هم با مشکلاتی روبهرو شد. اواخر فصل نیمکتنشین شد. پولش را ندادند و خلاصه همیشه خاطرات بدی از حضور در این تیم تعریف میکند.
شاید پولی توش نبود، من را نخواستند!
ماجرای خداحافظی فریدون هم کم جنجالی نشد. وقتی نزدیک به دو سال بیرون از فوتبال بود و برگشت، حرف از حضورش در استقلال شد. حتی با این تیم به اردوی کردان رفت. دوره سرمربیگری مظلومی بود. درست در روزهایی که بوی توافق میآمد، همه چیز بههم خورد. یادمان هست او در آن روزها چنین جمله جالب و سنگینی به زبان آورد: «من برای حضور در استقلال اصلاً پول نمیخواستم. گفتم بدون پول میآیم. گفتم اگر بازی کردم پول بدهید. شاید هم، چون پولی توی آن نبود و باعث شد من را جذب نکنند!»
خداحافظی دور از زمین
خداحافظی فریدون از فوتبال دور از زمین فوتبال رقم خورد، مثل خیلی از بازیکنان نامی، اما آیا او حسرتش را میخورد؟! «خب جور نشد با پیراهن استقلال خداحافظی کنم. ایرادی ندارد. خیلی از فوتبالیستها این اتفاق برایشان میافتد. برای من هم اینطوری شد. در عوض وارد عرصه مربیگری شدم و از این بابت خوشحالم.»
وقتی دعوت شد و نیام
فریدون زندی فقط روزهای خوب با تیم ملی نداشت. روزهای بد هم بود. مثلاً بعد از جام جهانی ۲۰۰۶. عجب روزهایی. دادکان رفت. فوتبال تعلیق شد. برانکو هم برکنار شد. ابراهیم زاده مربی موقت ایران شد. برای اولین اردو هم فریدون را دعوت کردند ولی او نیامد. وقتی میپرسیم چرا میگوید: «آنوقت به خاطر این نیامدم که تیم ملی جدی نبود. متوجه هستی چه میگویم؟ یعنی تیم ملی مربی نداشت. فدراسیون فوتبال هم رئیس نداشت. همهچیز الکی بود. من هم اصلاً تمرین نداشتم. از نظر بدنی هم آماده نبودم. گفتم نه اصلاً نمیآیم.»
به درک، مهم نیست!
بعد از جام ملتها ۲۰۰۷ اتفاقات عجیبی در زندگی فوتبالی فریدون افتاد. مدتی بدون تیم بود. بعد سر از باشگاه آلکی یونان درآورد. بعدها که فریدون را در تهران دیدیم، چیزهای عجیبی برایمان تعریف کرد: «بعد از جام ملتها که برگشتم چند تا پیشنهاد خوب داشتم؛ ولی یک مشکلی بود. چند تا دلال هی زنگ زدند بیا آنجا، برو آنجا. من هم دیوانه شدم. اینجوری شد که وقت گذشت و نتوانستم با هیچ تیمی قرارداد ببندم. مرا خراب کردند. مگر زندی دوست نداشت در یک تیم خوب بازی کند؟ راستش، نگذاشتند. هر کس میخواست از حضور من یک پولی بگیرد؛ ولی به درک، مهم نیست!»
خرابم کردند
بعد از دوره اول حضور زندی در تیم ملی و آن محبوبیت رؤیایی، یکسری اتفاقات افتاد. اخباری درباره او منتشر شد که برایش خوشایند نبود. همان موقع میگفتند فلان بازیکن علیه زندی است، علیه او، محبوبیتش و حضور فیکسش در تیم ملی. وقتی با فریدون این چیزها را در میان گذاشتیم، سفره دلش را برایمان باز کرد: «من این را میدانم که اینجا مرا دوست دارند. ولی تو نمیدانی که در ایران چند نفر هستند که من را دوست ندارند؟ من وقتی در تیم ملی بودم حتی میتوانستم به هانوفر بروم. یکسری از ایران کار من را خراب کردند. بعد پشتسرم حرف زدند که من از این کار خیلی بدم آمد. الان بین من و همه یک دیوار است. این را میفهمی؟ من در قبل خیلی خندیدم. با همه دوست شدم، اما دیدم که پشتسر من حرف زدند. این خوب نبود. مشکل من داخل تیم هست. قبلاً پشت من خیلی حرف زدند. من مشکل ندارم روزنامهها بنویسند زندی اینطوری یا آنطوری است! ولی وقتی یکی که نزدیک من هست، پشتم حرف میزند، اعصابم خرد میشود.» البته فریدون این حرفها را در سال ۲۰۰۸ زد و تأکید داشت این اتفاقات قبلاً برایش رخ داده بود.
شکایت از قطبی!
فریدون زندی تنها یک بار علیه یک مربی حرف زده و آن هم افشین قطبی بوده؛ بازیکنی که خیلیها علیهاش بودند! یک بار هم علیه او مصاحبه کرد که رفتارش درست نبود. وقتی از فریدون میپرسیم میگوید: «با آدم صادق نبود. من آماده بودم، بازیام نمیداد. قبل از بازی یک چیز میگفت، روز بازی یک رفتار دیگر میکرد. او کلاً تو روی بازیکن و پشت او حرفهای متفاوت میزد!»
جدایی از کیروش و تیم ملی
کارلوس کیروش در اوج آمادگی فریدون در استقلال او را به تیم ملی دعوت کرد ولی زندی فهمید برای نیمکتنشینی دعوت شده نه بازی کردن. به خاطر همین به کیروش گفت میرود و کارلوس هم موافقت کرد تا او خیلی زود از تیم کارلوس جدا شود. وقتی از او میپرسیم میگوید: «نه دعوا بود و نه بحثی. گفتم من سنم بالاست و طوری نیست نیمکتنشین باشم. در نهایت هم فهمیدیم نمیشود همکاری کنیم و من جدا شدم.» بماند که فریدون حتی با وجود این اتفاق همیشه حامی کارلوس بود و بارها و بارها پشت این مربی درآمد.
فیلم مصدومیتم را ندیدم
یک مصدومیت و تمام. شکستن استخوان نازک نی پای فریدون باعث شد فوتبالش زودتر تمام شود. این اتفاق در الاهلی قطر برایش رخ داد. او میگوید: «باور میکنی هیچوقت فیلم مصدومیتم را ندیدم؟ دلش را ندارم ببینم.»
۲ بار پیشنهاد از پرسپولیس
فریدون هرچند استقلالی است ولی در دو برهه از پرسپولیس هم پیشنهاد داشت ولی تصمیم گرفت به این تیم نرود: «آنها یک بار وقتی در قبرس بازی میکردم به من پیشنهاد دادند. یک بار هم وقتی از قطر برگشتم. منتها من استقلالی بودم و دوست نداشتم به هواداران بیاحترامی کنم.»