کمونیسم، ناسیونال سوسیالیسم[فاشیسم] و اسلامگرایی، سه جنبش مقاومت رادیکال. اما مقاومت بر علیه چه چیزی؟ شاید این مهمترین مسئله یا مشکل کتاب باشد. گاه به نظر میرسد که این جنبشها خصم جهان مدرناند؛ اما نولته آنقدر باهوش است که وجوهِ مدرن این جنبشها را، بخصوص در فاشیسمِ هیتلر و موسولینی تشخیص بدهد. این خصم گاه آمریکاییگرایی است. فراموش نکنیم که در آلمان دوره وایمار و هیتلر، مخالفت با آمریکاییگرایی از مهمترین ویژگیهای روشنفکران راست و چپ بود. گاه به نظر میرسد این خصم یهودیت است، یا حداقل شبح یهودیت. مسئله یهودیت و تاثیرگذاریاش برای نولته بسیار مهم است، بخصوص در نسبت بین بلشویسم و ناسیونال سوسیالیسم. از نظر او «ناسیونال سوسیالیستها به غلط بر پیوند ذاتیِ یهودیت و بلشویسم تاکید داشتند … شاید بتوان هولوکاست را هم از این زاویه تحلیل کرد». هرچند خود نولته هم از «بولشویسم یهودی» سخن میگوید. مسئله یهود بر این کتاب سایه افکنده است «در نهایت انگار کتاب پیش رو چیزی نیست مگر روایت تاریخ پیروزیِ نهایی اندیشه و زیست یهودی در برابر سه جنبش مقاومت کمونیسم، ناسیونالیسم و اسلامگرایی» [ص ۳۸۰]
با این حال به نظر میرسد خصم اصلی این جنبشها از نظر نولته، کاپیتالیسم است[کاپیتالیسم، و نه سرمایهداری، انتخاب مترجم کتاب است]. «ناموجه نیست اگر کمونیسم به ظاهر انقلابی یا به اشتباه انقلابی به عنوان یکی از سه جنبش مقاومت علیه کاپیتالیسم در کنار فاشیسم و اسلامگرایی نهاده شود» [ص ۲۷]. هرچند نولته در سراسر کتاب روشن نمیسازد که این جنبشها[حداقل در مورد فاشیسم و اسلامگرایی] به چه معنا دشمن کاپیتالیسم هستند و چگونه پیوندهای بین آنها، در عمل، دیده نمیشود. اما منظور او از کاپیتالیسم: «این دشمن نه کاپیتالیسم است و نه یهودیت، بلکه «چیزی» درون کاپیتالیسم است…این درونیترین توانایی یا به عبارت بهتر این سرنوشت حقیقی انسان که «فراتر از خویش» اندیشه و عمل کند، یعنی برای برون رفت از وضعیت فعلی محیط و اندیشه و در نهایت عمل کند…استعلا». اما مگر این «چیزی» که بدین شیوه مطرح میشود مختص سرمایهداری است؟، مگر خواست فراروی یا استعلا، در اشکال مختلف، در نازیسم هم نیرومند نیست؟ هرچند میتوان اینگونه پاسخ داد که این جنبشها به شکلی دیالکتیکی به چیزی بدل میشوند یا از روشی پیروی میکنند که گویی با آن سرِ جنگ دارند.
نولته مهمترین اشتراک این جنبشها را در «محافظهکاری انقلابی» میداند. در آلمان دوره وایمار جریان تاثیرگذاری وجود داشت که محافظهکاران انقلابی خوانده میشدند. اما این مفهوم برای نولته عبارتست از «اراده راسخشان که با اعمال تغییرات قاطعانه و عمیق مانع بروز تحولی بنیادی در دنیای بشری شوند» و برای نولته این تحول، اگرچه گویا خود مطمن نیست «جهانیسازیِ کاپیتالیستی» است، تو گویی این جنبشها در تلاشند تا مانع از آن تحول اساسی، یا پایان تاریخِ کاپیتالیستی شوند یا حداقل به تاخیرش اندازند.
نولته در این کتاب تحولات جهان اسلام را در پرتو مسائل و ایدههای جهانی بررسی میکند. او نیز مثل بسیاری از پژوهشگران و تاریخنگاران دیگر، اسلامگرایی را تا حدی به مسئله «عقبماندگی» ربط داده و میکوشد واکنشهایی از این دست را به «قانون کلی توسعه ناموزونِ جهانی» نسبت دهد. به زعم او اسلامگرایی نوعی ستیزهجوییِ تدافعی است، در مواجه با غرب یا مشخصاً کاپیتالیسم، و محرکاش ترش و وحشت از افول است، ترس ازدست دادن جایی در جهان.
نولته به شخصیتهایی چون رشیدرضا، آیتالله خمینی، جمال عبدالناصر و علی شریعتی میپردازد، یا به مسئله فلسطین و به ویژه اسرائیل و صهیونیسم. کتاب اطلاعات و ایدههای جالبی درباره این تاریخ معرفی میکند.
ارنست نولته بی تردید جنجال برانگیزترین اندیشمند آلمانی در دوران پس از جنگ جهانی دوم بوده است. نولته با بیش از نیم قرن پژوهش و اندیشه ورزی، نامی ماندگار از خود در گستره تاریخ ایدئولوژی برجا گذاشته است و آنچه او را به اندیشمندی خاص تبدیل می کند «تاریخ اندیشی» اوست. نولته در دهه ۱۹۶۰ با آثار درخشانی در حوزه فاشیسم پژوهشی به عرصه اندیشه گام نهاد. در میانه دهه ۱۹۸۰ مناقشه نظری میان او و یورگن هابرماس جنجالی بزرگ در آلمان پدید آورد که خیل گستره ای از روزنامه نگاران ، نویسندگان ، تاریخ نگاران و متفکران را به درون خود کشید.
ارنست نولته در سال ۱۹۲۳ در شهر ویتن در ایالت نورد راین وستفالن آلمان به دنیا آمد. پدرش مدیر دبستان بود. او به تحصیل فلسفه پرداخت و از شاگردان و نزدیکان هایدگر، فیلسوف بزرگ آلمان بود. در سال ۱۹۵۲ دکترایش را در دانشگاه فرایبورگ به پایان رساند. موضوع رساله دکترایش نسبت مارکسیسم با ایدهآلیسم آلمانی بود.
نولته در سال ۱۹۶۳ مدرک فوق دکترایش را دریافت کرد و موضوع تحقیقیاش نیز “فاشیسم در دوران آن” بود. او سپس به تدریس پرداخت و تا سال ۱۹۹۱ در دانشگاه آزاد برلین تدریس میکرد.
از آثار برجسته ارنست نولته میتوان به کتابهایی اشاره کرد چون “مارکسیسم و انقلاب صنعتی”، “جنبشهای فاشیستی”، “فاشیسم در دوران آن”، “وجود تاریخی” و “واپسین تاملات”.
ارنست نولته یکی از مشهورترین و مناقشهبرانگیزترین تاریخنگاران نسل خود بود. او در ششم ژوئن سال ۱۹۸۶ در مقالهای با عنوان “گذشتهای که نمیخواهد سپری شود” در روزنامه آلمانی “فرانکفورتر آلگماینه” بحثی را گشود که این بحث برای مدتی طولانی واکنشهای زیادی برانگیخت و “جدل تاریخنگاران” نام گرفت.
ارنست نولته در این مقاله جنایتهای ناسیونالسوسیالیستهای آلمان را با جنایتهای بلشویکهای اتحاد جماهیر شوروی مقایسه و پیوندی میان این جنایات برقرار کرده بود. او در این مقاله اعلام کرده بود که کشتار وسیع نازیهای آلمان واکنشی به جنایتهای انجام شده در شوروی بوده است.
نولته در این مقاله همچنین این سوال را مطرح کرده بود که آیا اردوگاههای کار اجباری، اعدامهای ناعادلانه، محاکمههای غیرواقعی و ساختگی و خفقان شدید سیاسی و اجتماعی در جامعه شوروی سابق که در “مجمع الجزایر گولاک” پیشتر از اردوگاه مرگ “آشویتس” نبوده است؟
نولته همچنین در این مقاله جنایتهای “طبقاتی” بلشویکها را با جنایتهای “نژادپرستانه” نازیها قابل مقایسه ارزیابی کرده و از یک جنس دانسته بود.
یورگن هابرماس فیلسوف بزرگ آلمانی در واکنش به این مقاله ارنست نولته مقالهای نوشت و نولته را متهم کرد که میکوشد جنایتهای نازیها در آلمان را ناچیز جلوه دهد. مقاله هابرماس سبب شد بحثهای وسیعی در باره منحصر به فرد بودن هولوکاست آغاز شود.
کتاب «اسلامگرایی: سومین جنبش مقاومت رادیکال» ، ارنست نولته، ترجمه مهدی تدینی، نشر ثالث؛ ۴۷۶ صفحه
لینک کوتاه : http://jomlehonline.ir/?p=135937