عشق و نفرت…!
عشق و نفرت…!

    مجید عابدینی راد/   یه دوره هایی خیلی اعتقاد ‌پیدا کرده بودم که می شه با تمرین و تمرکز، به اون ظرفیتی که بشر رو قادر می کنه، یه وقت ها، از بعضی رویدادهای کوچیک و بزرگ ِ در شرف وقوع، از پیش آگاهی پیدا کنه، برسم! چندین سال توی دانشکده سرگرمی ذهنیم […]

 

 

مجید عابدینی راد/

 

یه دوره هایی خیلی اعتقاد ‌پیدا کرده بودم که می شه با تمرین و تمرکز، به اون ظرفیتی که بشر رو قادر می کنه، یه وقت ها، از بعضی رویدادهای کوچیک و بزرگ ِ در شرف وقوع، از پیش آگاهی پیدا کنه، برسم!

چندین سال توی دانشکده سرگرمی ذهنیم همین مسئله بود! کسایی اسم حس ششم رو به این پدیده بو بری از پیش می دادن…!
من می گم بهترین زمانی که این حال خیلی خاص در بشر تقویت می شه، روزگاره عاشقیه!
همین الان هم بین من و محبوبه نمی دونم چه جوریه که این حال و هوای بو بری از پیش، زیاد رخ می ده!
درسته که برا من هر بار که ازش یه پیام صوتی یا نوشتاری دریافت می کنم، حکم یه واقعه گنده رو داره، اما با علم به اینکه، درست «الان موقعشه»، توجه خیلی خاصش رو هر بار بهم نشون می ده!
این دروغه که بخوام بگم او هم من رو خیلی دوست داره، اما اگه حرف از توجه مخصوصش نسبت به خودم بزنم، می دونم که اغراقی نکرده ام!
حالا از اونور من هم بیشتر وقت ها «معتقدانه»، یا دقیق تر بگم از راه تجربه، می دونم که او توی چه حال و اوضاعیه…!
حرف اینه که با وجود این که اصلاً همدیگه رو نمی بینیم، از زوج هایی که شبانه روزی روی کله همدیگه اند هم، بیشتر از حال درونی همدیگه خبر داریم!
حالا خارج از دنیای عشق که کد ها و حال و هوای خاص خودش رو داره، این وضع با آدم هایی دیگه ای در ارتباط با پیرامونیان، و یا اونچه که بهش دنیای بیرون از خود می گیم هم گاهی می تونه اتفاق بیافته!
برای من بیشتر یک جور تجربه های کوتاه روشن بینی به حساب میاد، مثل یه جور نور افتادن لحظه ای روی یه اتفاقی که در آینده ای نزدیک در حال پیش اومدن باشه…!
آره، در این جا حرف من از تجربه و با نگاهی تحقیقی و کنکاش گرانه نگریستن به یه موقعیت ذهنی و کشف ِ بهتر بعضی از ظرفیت های ما آدم هاست! یکی دوتا مقاله از فروید هم روی این موضوع خیلی خاص داریم…
٭ ٭ ٭
تازگی ها پیام های رضا، خیلی ناگهانی در میون حرفم می شینه! فکر کنم به این خاطر باشه که من یاداشت هام رو روی «واتس آپ» می نویسم! توی فکرای عاشقانه و عاطفی خودم بودم که دیدم نوشته بود: عابد، مدتی ست دیگه حرفی از وقایع توی وین، و داستان مذاکره، که همش می گن در حال اجرای پرده آخرش هستن، نمی زنی؟
در جوابش نوشتم: نمی شه که با خبر نباشم!
آخه می دونی که اون طورها حرف خاصی هم دیگه نمونده بود که بزنم! اما، رضا انگاری یه حالت های شبه کودتایی، اگه اشتباه نکنم، باید اونجا شکل گیری باشه!
رضا نوشت: یعنی چه که از حالت های کودتایی حرف می زنی!؟ مگه چی شده؟
نوشتم: والا فقط در حدٌ یه پیش حسه! نمی دونم این فکر از ذهنم خطور کرد که دسیسه ای برای آینده مذاکرات، احتمالاً باید این روزها چیده شده باشه!
یه کارهای عجیبی ناغافل همه نماینده ها و بازی گرهای چهار کشور غربی، در حال انجام دادن بودن! درست عین یک جور هیستری دسته جمعی؛ مثلاً با هم عکس یادگاری می گرفتن، توی مایه های این که همه چیز تموم شده، و « هر که رَوَد خانه خود!»… بی خودی نمی دونم چرا خودشون رو دارن اینقدر خوشحال نشون می دن….!
رضا نوشت: یعنی چی می تونه پیش اومده باشه؟ پس چرا کسی خبرش رو نداده!؟ من که نمی فهمم!؟
نوشتم: این که یعنی مذاکره تموم شده، و احتمالاً می خوان بگن که فعلاً توافق رو تا همین جا جشن پایانش رو باید گرفت و، امضاء کرد!
انگاری بخوان بگن؛ موقعیت جنگ اوکراین اجازه کش پیدا کردن قضیه رو نمی ده،… یا بقیه حرفها حالا باشه برای یه وقت دیگه…! همینه یا هیچی!؟
رضا نوشت: به همین سادگی!؟
همه ملت چشم به اتمام این مذاکرات بسته ان تا بلکه تحریم ها برداشته بشن! نگا کن!
نوشتم: آره، قبول دارم که یه جوری آدم ها همگی جا خورده ان!
رضا نوشت: یعنی قضیه برجام رو دارن به وقایع اوکراین ربط می دن و موضع گیری کشور ها…. و صف بندی های جدید که ازش می گفتی!
نوشتم: باری کلا! چیزی توی همین مایه ها، باید پیش اومده باشه!
ببین. مسئله به همین سادگی ست: نماینده های ایران و چین توی وین چون کشورها شون به قطعنامه سازمان ملل در رابطه با حمله به اوکراین رأی ممتنع داده ان، دیگه اونطورها قابل معاشرت نیستن! بنابراین ادامه مذاکرات از اینجا به بعد بی معنی می شه! گرفتی؟
حالا شاید موضع شون رو بعد از این عوض کنند! نمی دونم!
رضا نوشت: پس به حتم برا همین غربی ها قبل از رفتن به کشورهاشون عکس های یادگاری دسته جمعی می گرفته ان…!
نوشتم: امروز همگی شون رفته ان و از حالات غریبی که توی عکس ها داشتند من این برداشت رو کردم که؛ همه چیز دیگه، حداقل برا اونها، تموم شده، چه جوری بگم!؟
حرفهامون تازه گل انداخته بود که رضا نوشت: من دیگه باید کمی استراحت کنم که فردا سر حال باشم! نزدیک صبحه! فقط ببینم در مورد این … اینترنت بازی درآورد و نوشته رضا نیمه تمام ماند، اما من نوشتم: رضا عیب نداره، حالا یه شب دیگه ازش صحبت خواهیم کرد. به امید سر عقل اومدن سیاست مدارها و پایان این جنگ…!
وقتی دوباره با خودم تنها شدم رفتم توی این فکر که این حس نفرتی که در دل من نسبت به گردانندگان حکومت اوکراین در دلم نشسته، از کجا ناشی می شه!؟
به واقع چرا من زلنسکی رو مقصر تخریب مملکتی به این زیبایی و آدمهای هایی با این همه حس همبستگی می دونم!؟ البته اگر اینترنت قطع نمی شد، شاید رضا حرف و نظری خلاف من داشت. دفعه بعد نظرش را می پرسم.
پاریس ۴ مارس ۲۰۲۲