قاب هایی ازجنس آب و نمک
قاب هایی ازجنس آب و نمک

  یک عکاس با تغییر کاربری پایه پل متروکه در دریاچه ارومیه که‌ بیش یک صد سال از عمرش می گذرد به آن تنه جانی دوباره بخشیده است. روایت جذاب، هنرمند جوان، امیر نریمانی، عکاس بسیار خوش نگاه و بسیار فعال کشورمان را در قالب نوشته و در قاب عکس هایش می خوانیم. من به […]

 

یک عکاس با تغییر کاربری پایه پل متروکه در دریاچه ارومیه که‌ بیش یک صد سال از عمرش می گذرد به آن تنه جانی دوباره بخشیده است. روایت جذاب، هنرمند جوان، امیر نریمانی، عکاس بسیار خوش نگاه و بسیار فعال کشورمان را در قالب نوشته و در قاب عکس هایش می خوانیم.
من به دلیل این که سال‌ها در آذربایجان غربی زندگی کرده‌ام، به دریاچه ارومیه یک علاقه و دلبستگی خاصی دارم. برهمین اساس سعی کرده‌ام با نگاه خودم و تا حد ممکن به دور از کلیشه‌های رایج، از آنجا عکاسی کنم و توجه خاصی به موضوعاتی همچون بنادر و اسکله‌های مخروبه و جاهایی که شاید هیچ آثاری از آنها به جز چند ستون پل فرسوده نمانده باشد، داشته باشم. دو سه سالی است که بر روی پروژه ام کار می کنم و در یکی از این سفرهایی که تبریز داشتم اسکله‌ای در نزدیکی عجب شیر توجه مرا جلب کرد. با پرس و جوهای فراوانی که در مورد این اسکله انجام دادم داستان‌های زیاد و جالبی در موردش شنیدم. از این اسکله و پل تنها چند عکس قدیمی و چند ستون برجا مانده است و دیگر هیچ. از این پایه‌ها هم چوپان ها و افراد محلی که در آن اطراف حضور داشته اند برای سوزاندن و ساخت سرپناه روستایی استفاده می کردند.
دو سال پیش به این فکر کردم که اگر بتوانم یکی از این تنه‌ها را با خود بیاورم و به آن جان دوباره‌ای بدهم. با قطار یکی از آن تنه‌ها (پایه ها) را به تهران آوردم و در تمام این مدت در دفترم نگاه داری می کردم تا رطوبتش را از دست بدهد اما وقتی اقدام به بریدن آن کردیم کماکان به خاطر نمکی که در آن نفوذ کرده بود، رطوبت داشت. طبق اطلاعاتی که از افراد محلی به دست آوردم و عکس‌هایی که از صد سال پیش آن اسکله و بارگیری در آن وجود دارد، این تنه دست کم صد سال در آب نمک دریاچه ارومیه بوده است. جنس این تنه‌ها احتمالا چوب جنگلی یا روسی است که در تمام این مدت دوام آورده است.
من یکی از آنها را آوردم و بعد از دو سال نگهداری، آن را به به یک نجار که متخصص تولید قاب عکس است، سپردم. آن را برش زده ایم و بعد از صحبت و مشورت‌های زیادی که برای حفظ اصالت آن انجام دادم ، توانستیم دوازده قاب عکس در سایزهای مختلف از آن درست کنیم. ما صرفا یک روکش محافظی روی آن زده ایم تا رنگ و بافتش حفظ شود. الان این قاب‌ها آماده و عکاسی هم شده است. یکی دو ایده در مورد استفاده از آنها دارم که امیدوارم به نتیجه برسد.
مستند داستانی از زندگی با کرونا‌
در طول این دوسه سال عکاسی از دریاچه ارومیه، بارها آن را از آذربایجان غربی تا شرقی و سلماس، دور زده ام. همیشه به این فکر میکردم که چه کاری می شود انجام داد که حتی اگر شده اندازه یک سنگ یا چوب از این دریاچه که به شدت در معرض تخریب است را حفظ کنم. اولین تصمیمی که برای این قاب‌ها دارم این است که بتوانم دوازده فریم از عکس‌های منتخبم را در این قاب‌ها به نمایش بگذارم. ایده دیگری که این اواخر به ذهنم رسید این بود که با شناسنامه‌ای که برای قاب‌ها درست کرده‌ام که شامل عکس‌ها و توضیحات کاملی در مورد تاریخچه و جنس چوب بکار رفته در قاب‌ها است، آن ها را به فروش برسانم و درآمدش را برای ساخت فیلمی که در حال تولیدش هستم، صرف کنم. این فیلم یک مستند داستانی با موضوع شرایط کرونا و زندگی در قرنطینه است که امیدوارم با این روش هزینه هایش را تامین کنم.