لذت مخالف خوانی به سبک علی کریمی
لذت مخالف خوانی به سبک علی کریمی

    احسان محمدی/ من هم به نسلی تعلق دارم که علی کریمی را از آن بازی فوتسال با لباس فتح مقابل استقلال شناخت. همان پسر خونسردی که با شانه‌های پهن و چشم‌های زاغ همه را دریبل می‌زد. یار حریف، یار خودی، داور و اگر پا می‌داد کسانی که کنار زمین ایستاده بودند. شبیه یک […]

 

 

احسان محمدی/

من هم به نسلی تعلق دارم که علی کریمی را از آن بازی فوتسال با لباس فتح مقابل استقلال شناخت. همان پسر خونسردی که با شانه‌های پهن و چشم‌های زاغ همه را دریبل می‌زد. یار حریف، یار خودی، داور و اگر پا می‌داد کسانی که کنار زمین ایستاده بودند. شبیه یک شبح که کسی نمی‌توانست شنلش را بگیرد از وسط همه رد می‌شد. از تهران تا مونیخ! آنقدر این کار را کرد تا هم جادوگر آسیا شد، هم هواداران برایش شعار ساختند: «از اینجا تا خدا هشت تا بهشته، علی کریمی سلطان عشقه»! حتی وقتی بین او و علی دایی جدال پیش آمد فریاد زدند: «علی فقط کریمی!»
نمی‌شد عاشقش نبود، حتی وقتی در تکروی افراط می‌کرد. بی‌شک از علی دایی برای پرسپولیسی‌ها محبوب‌تر شد، با آنکه با تراکتور تبریز از فوتبال خداحافظی کرد و جام‌های بسیار اندکی با پرسپولیس برد اما یکی از غول‌های تالار افتخارات باشگاه است و البته یکی از بت‌های هواداران دو آتشه که حتی شماره ۸ را روی بدن‌شان خالکوبی کرده‌اند.
او یک جنگجوی بی‌سپر بود. همیشه راه خودش را می‌رفت. مثل مچ‌بند سبزی که مقابل کره‌جنوبی بست، مثل دعوای مشهور با آجرلو، مثل تنش با علی دایی، مثل لگد زدن به ساک پزشکی بعد از تعویض توسط برانکو، مثل قهر از اردوی تیم ملی، مثل جدل با عادل‌ فردوسی‌پور… بی‌قرار بود و هنوز هم هست. جنجال‌های بی‌سود و پرهزینه‌ای که از بیشترشان پا پس کشید. با عادل رفیق فوتبالی شد، با دایی روبوسی کرد، با برانکو رفیق شد، با تیم ملی دوباره آشتی کرد و …
این بخشی از ذات اوست. کاری نمی‌شود کرد. از وقتی وارد شبکه‌های اجتماعی شده هم با آن ایموجی‌ها و علامت‌های پرتعداد تعجب با هر کس و هر چیزی که نمی‌پسندید وارد جنگ شد. انگار از مخالف بودن انرژی می‌گیرد. کسی شک ندارد که خوش‌قلب است و دوست دارد از مردمش حمایت کند و موج خلق می‌کند اما اینکه چقدر کارش حرفه‌ای و علمی و عملی است جای شک دارد. مثل کمپین «نه به خرید» که برای مقابله با گرانی راه انداخت و معلوم بود به نتیجه‌ای نمی‌رسد.
او بعد از یک مناظره با ساکت در تلویزیون حالا شنل کاندیداتوری ریاست فدراسیون فوتبال را تن کرده است و با مهدی مهدوی‌کیا سودای نشستن روی این کرسی را دارد. شخصیت خاص، زبان سرخ و سابقه چشم‌نوازش در فوتبال به شکلی است که تصور نشستنش روی این کرسی وسوسه‌انگیز است. البته که عملکرد تاج و کفاشیان آنقدر این صندلی را کوچک کرد که همه می‌گویند «دیگه از اونا که بدتر نیستم!»
اما آیا علی کریمی می‌تواند رئیس فدراسیون خوبی باشد؟ او در آخرین واکنش به تلویزیون نامه نوشت و گفت تن به پخش فیلم ضبطی در مورد کاندیدا شدنش نمی‌دهد. در واقع به سانسور و اعمال نظر و سلیقه دیگران در پخش اعتراض کرد و گفت این کار را در شبکه‌های اجتماعی انجام می‌دهد. جایی که می‌داند ضریب نفوذ خوبی دارد و چه بسا بیشتر از تلویزیون هم دیده شود. طبعاً عاشقانش این کارش را دوست دارند. باز هم نوعی مخالف‌خوانی. ایستادن مقابل قدرت رسانه رسمی و سانسور ترجمه می‌شود و احتمالاً مشاورانش توصیه کرده‌اند. این روزها نقد علی کریمی سخت است. او به نمادی تبدیل شده که می‌خواهد جلوی ساختار رسمی بایستد، با فساد در فوتبال مبارزه کند و به اندازه کافی هم فدایی دارد اما واقعاً علی کریمی که از همین حالا سر ناسازگاری با تلویزیون دارد و به آن اعتماد نمی‌کند چطور می‌خواهد فردا که رئیس‌ فدراسیون شد با نهادهای رسمی و دولتی دیگر که در تصمیمات فدراسیون دخیل هستند کار کند؟ از وزارت امور خارجه تا وزارت اقتصاد و حتی نیروهای نظامی و انتظامی… مگر می‌شود اینها را نادیده گرفت و یک فدراسیون جزیره‌ای تشکیل داد که مثل گروه‌های شبه نظامی مستقل کار کند؟ مخالف‌خوانی البته که لذتبخش است و قهرمانانه به نظر می‌رسد اما کسی که قصد دارد در چارچوب ساختار رسمی یک کشور کار کند نمی‌تواند مدام خودش را کنار بکشد، قهر کند و ساز خودش را بزند.
از همین حالا می‌توان گفت که اگر علی کریمی در انتخابات پیروز نشود، موجی از ادعای تقلب و اینکه «از اولش معلوم بود نمی‌گذارند رأی بیاورد» راه می‌افتد. اگر به ساختار و سازوکار انتخابات باور ندارد بهتر نیست اصلاً ورود نکند و کماکان به عنوان یک منتقد پرهوادار باقی بماند؟ دوست داشتن بعضی از افراد گاهی هل دادن آنها به همه عرصه‌ها و میدان‌ها نیست، اتفاقاً متقاعد کردن آنهاست که وارد هر کارزاری نشوند. از آن می‌ترسم که علی کریمی رئیس فدراسیون شود و بعد عملکردش حتی محبوبیتی که سال‌ها با توپ به دست آورد را به توپ ببندد. تجربه‌های پیشین در عرصه‌های سیاسی حسابی چشم‌مان را ترسانده است.