یادی از حسن انوشه
یادی از حسن انوشه

    اسماعیل کهرم / بوم‌شناس و فعال محیط زیست و مشاور رئیس سازمان حفاظت محیط زیست جامی است که عقل آفرین می زندش صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش این کوزه گر دهر چنین جام لطیف می سازد و این چنین بر زمین می زندش نوشتن در رثای دوستان چنان مشکل است […]

 

 

اسماعیل کهرم /

بوم‌شناس و فعال محیط زیست و مشاور رئیس سازمان حفاظت محیط زیست

جامی است که عقل آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و این چنین بر زمین می زندش
نوشتن در رثای دوستان چنان مشکل است که بنده ترجیح می دهم که آغاز سخن را با گفتار بزرگان بگشایم. غم از دست دادن دوستان سنگین است، به خصوص اگر این دوست یک چهره اثرگذار اجتماعی باشد.
انوشه را چند سالی است که می شناسم و باید بگویم که اذعان می کنم که نمی شناختم اصلا. انوشه را در مجالس خصوصی، سر سفره نهار در جنگل و یا در خانه دوستان مازنی، خوشرو، اجتماعی و با صفا و محبت می دیدم. همین! ولی اصلا شناختی از کارها و فعالیت های فرهنگی ایشان نداشتم. دلیل؟ افتادگی ایشان و نیز باید بگویم دوستان ایشان بود که در هیچ زمانی حتی یک کلمه از دستاوردها و تلاش های ایشان در راه اعتلای فرهنگ و ادب ایران به زبان نیاوردند.
سال گذشته در منزل بیژن هنری کار در ساری دو جلد از ترجمه های ایشان را دیدم و ناگهان چهره واقعی ایشان کمی برایم روشن شد. به جستجو پرداختم و کم کم چهره اش در ذهنم رنگ و قسمتی از عظمت فعالیت های حسن را دریافتم. او یک مازنی به تمام معنا بود. با عشق به موطن خودش. در جلسه ای که در کتابحانه ملی با نظر لطف نسبت به بنده تشکیل شده بود، از حسن جان خواهش کردم که صحبت کنند و ایشان از من خواستند که مازندران را در نظر داشته باشم. او هیچگاه ریشه و زادگاه خود را فراموش نکرد.
در یک مصاحبه که از او باقی مانده، به کتاب با بیش از چند هزار مقاله خود اشاره می کند و می گوید: «این چیزی است که من می دانم.» و بعد اضافه می کند که «کار دیگری هم بلدم؛ کار در مزرعه و باغ. من بلدم چگونه درختان را پیوند بزنم و یا قابلمه غذا را روی ترک دوچرخه برای پدرم به مزرعه ببرم!» او سپس آرزو می کند که به آن زندگی برگردد. او با ناخوشنودی و ناچار زندگی در تهران را پذیرفته بود.
انوشه هیچگاه به آرزویش برای کار در مزرعه، داشتن حیوانات و نزدیکی با طبیعت، آن طور که می خواست نرسید و تمام نیرویش را صرف مطالعه و تخقیق درباره زبان و فرهنگ ایرانش کرد. من هم چنین نمی دانستم که انوشه در کشورهای منطقه موقعیتی ممتاز در فرهنگ و زبان فارسی داشت. در دبیرستان شنیده بودم: «ادعا ضرب در معلومات عددی ثابت است.» گواهی می دهم که با خدمات شایانی که انوشه به فرهنگ و زبان فارسی ارائه داد، هیچ گاه ادعایی از او نشنیدم. و خطاب به انوشه می گویم که مجتبی مینوی می گفت اگر من به اندازه بال پشه ای به فرهنگ ایران خدمت کنم، خلقت من بی فایده نبوده است، بی تردید خلقت تو نیز خدمت به فرهنگ این سرزمین بود. تو چون عقاب کوهستان های ایران بال گشودی و بر پهنه زبان فارسی در جهان به پرواز درآمدی. جایت در این سرزمین خالی خواهد بود و آثاری که در ازای عمر پربارت به جای گذاشتی مانند نامت همواره انوشه خواهد ماند و حرف آخر این که:
بی تو نه کُمیت این جهان لنگ شده
نه بین زمین و آسمان جنگ شده
نه کوه شده آب و نه دریا شده خشک
اما دل من برای تو تنگ شده…