یک قدم تا صعود، یک نفس تا افتخار لحظات آغازین دومین جدال تیم ملی ایران در جام جهانی روسیه، سراسر عشق بود و دعا و افتخار. فریاد می کشیدیم و پیوسته بودیم به دژ محکم آریایی در شب سپید روسیه. هر چند که مصاف ملی پوشان جنگجو و متعصب ایرانی در برابر اسپانیای جاه طلب […]

یک قدم تا صعود، یک نفس تا افتخار

لحظات آغازین دومین جدال تیم ملی ایران در جام جهانی روسیه، سراسر عشق بود و دعا و افتخار. فریاد می کشیدیم و پیوسته بودیم به دژ محکم آریایی در شب سپید روسیه. هر چند که مصاف ملی پوشان جنگجو و متعصب ایرانی در برابر اسپانیای جاه طلب همچون تقابل با آرژانتین ۲۰۱۴ با شکست خفیف یک بر صفر همراه بود، اما آن شوت جادویی مسی کجا و زانوی وا رفته ی کاستا کجا… بله، این یک پایان حسرت بار برای ایران بود. اما حسرتی که جز بغض و افسوس، حتی به جاری شدن اشکهایمان هم رضایت نمی دهد. همه در انتظار سومین جدال متوقف شده ایم. یا از شدت شوق اشک خواهیم ریخت و یا از شدت افتخار.

۱- ساعت ۲۲:۳۰ چهارشنبه شب در ورزشگاه ۴۵ هزار نفری و مملو از جمعیت کازان آرنا، مصاف یوزهای ایرانی و ماتادورهای مغرور در شرایطی آغاز شد؛ که قلب ۸۰ میلیون ایرانی عاشق برای ۱۱ ملی پوش ایرانی خود، در حجم یک مستطیل سبز و سرخ، تندتر از همیشه می تپید. گوش ها صدایی جز همهمه تماشگران نمی شنید و چشم ها جز رشادت و تعصب بازیکنانمان چیزی نمی فهمید. همچون انتظار، همه تحلیل ها و تفسیرها از نیمه اول مصاف ایران و اسپانیا، از برپایی یک جنگ نابرابر حکایت می کرد. دنیا برای ماتادورهای میلیون دلاری دست می زد و ما بر علیه آن ها سوت می کشیدیم. شوت های فوق ستاره ها به در و دیوار خانه هایمان می خورد و فریادهای عاشقانه ما به سیاره های دست نیافتنی سلام می گفت.
تیم ملی اسپانیا هفت نفره می بازی می کرد و ما دوازده نفره. آندرس اینیستا مقهور شهامت امید و سعید شده بود. بوسکتس در ساحل بیکران سردار ایرانی تنها رد پایی بیش نبود. کارواخال در برابر حاجی صفی ما، گویا همچنان دوران نقاهتش را می گذراند. دیه گو کاستا هم مانند یک پاستای ایتالیایی خوشمزه بود که توسط مرتضی و مجید قورت داده شده بود. همه این ها در کنار یک کارگردان زبده و کارکشته چون کارلوس کیروش که کنار زمین می دوید و همچون یار ذخیره گرم می کرد؛ این جنگ نابرابر را به برابری و برادری رسانده بود.
شاید بهترین توصبف از نیمه اول این بازی، که به همت اتوبان پر ترافیک خط دفاعی ایران، اینبار هیچ خطر و تصادفی را به خود نمی دید؛ توسط اسطوره فوتبال ایتالیا، “الساندرو دل پیرو” بیان شده باشد. دل پیرو که در حین تماشای این بازی وادار به درج یک پست در صفحه توئیتر خود شده بود، نوشت: ایران با تیپ و استایل دهه هشتاد، جوری دفاع می کند که انگار فردایی وجود ندارد؛ قهرمانانه.

۲- تنها ده دقیقه بد بودیم. دقیقا همان مقدار از زمانی که یوردی آلبا، اینیستا و ایسکو توانستند نمایشی همسان با عملکردشان در بارسلونا و رئال مادرید ارائه دهند. کاش دو نیمه ی این بازی بدون وقفه ادامه پیدا می کرد؛ زیرا که با آغاز نیمه دوم، عزت الهی، امیری و رضاییان همچون بقیه ملی پوشانمان اندکی از تمرکزشان را در رختکن جا گذاشته بودند. تمرکزی که حتی با شوت سهمگین کریم به سمت چهارچوب اسپانیا هم برنگشت. در دقیقه ۵۳ بود که وحید با چرخش ناگهانی اینیستا جا ماند. سعید تا سه را بشمارد، یک و دو انجام شده بود و توپ به کاستا رسید. رامین هم با یک نوک پا توپ را به زانوی مهاجم ناموفق لاروخا در این بازی زد و توپ، ناغافل وارد دروازه ایران شد.
بله، این نتیجه تا پایان باقی ماند؛ اما این آغازی بود بر یک دگردیسی. آغازی چون سیل خشم و درد که از ایران به سوی دنیا روانه می شد. حالا دلمان می خواست توپ گرد این مصاف جانکاه، آنگونه که ما میخواهیم بچرخد و اشک ها را سرازیر کند.
وحید و امید از میان پاهای فوق ستاره ها تونل حفر می کردند. طارمی سرش را به طاق های گنبدی شکل اسپانیای ها می رساند. سیدمجید دیگر محوطه جریمه حریف را هم پوشش می داد تا مرتضی، گنج پنهان ما را از میان سنگلاخ ها بیرون بکشد. و سرانجام در پاتک سعید به قلب دفاع حریف، توپ به تور دروازه دشمن دوخته شد. اما افسوس که عمر این گل تاریخی، خیلی کمتر از عمر هر گل دیگری بود.

۳- درست است که اعداد و ارقام حکم شکست ما را امضا کرده بودند؛ اما این دستاورد انحصاری ایرانی ها بود که به جای جای دنیا مخابره شد. یک اعتبار جهانی اما این بار بدون گل جهانی. این یک پایان حسرت بار بود که در کنج خانه هایمان مانده و بغض هایمان را از شدت افتخار جاری نمی سازد. اما آتش این افسوس هشتاد میلیونی، تنها تا سومین جدال برابر پرتغالی ها زیر خاکستر باقی خواهد ماند. آتشی که در قدم بعدی یا گرمای آن رونالدو و یارانش را ذوب خواهد کرد و یا گونه های سرخمان را سپید.