«محمد چرم‌شیر» کارگردان و نمایشنامه‌نویس معتقد است نهادهای اجتماعی باید اسطوره‌ها و ادبیات کهن را بازخوانی کنند و می‌گوید: تا نهاد اجتماعی سر از گوشه درنیاورد و به داشته‌هایش نگاه نکند، اتفاق هنری شگرفی نمی‌افتد. نشست ساختارشکنی و بازآفرینی از قصه‌های کهن با حضور محمد چرم‌شیر کارگردان و نمایشنامه‌نویس برگزار شد. چرم‌شیر از ویژگی‌های ادبیات […]

«محمد چرم‌شیر» کارگردان و نمایشنامه‌نویس معتقد است نهادهای اجتماعی باید اسطوره‌ها و ادبیات کهن را بازخوانی کنند و می‌گوید: تا نهاد اجتماعی سر از گوشه درنیاورد و به داشته‌هایش نگاه نکند، اتفاق هنری شگرفی نمی‌افتد.
نشست ساختارشکنی و بازآفرینی از قصه‌های کهن با حضور محمد چرم‌شیر کارگردان و نمایشنامه‌نویس برگزار شد.
چرم‌شیر از ویژگی‌های ادبیات و قصه‎های کهن صحبت کرد و در پاسخ به این که از او می‌پرسند چرا کار ایرانی نمی کند؟ گفت: ما نظریه‌های غربی را بهتر می‌شناسیم، مخاطب ایرانی با ادبیات کهن، مثلا شاهنامه، ارتباط برقرار نمی‌کند. وقتی ما با دیوید ممت یا موراکامی بیشتر آشنا هستیم، نمی‌توانیم ادبیات کهن را روی صحنه ببینیم. مساله اصلی باور و اعتقاد است، اگر ما ادبیات‌مان را باور داشتیم، این همه از دسترس دور نمی‌شد. ما شارحانی داریم که می‌گوییم تنها اوست که ادبیات کهن را می‌فهمد اما موضوع این است که تعریف سواد هم تغییر کرده است.
او ادامه داد: وقتی از میراث ادبی‌مان دور شدیم، به جامعه‌ای رسیدیم که تحصیلات دارد اما سواد ندارد، دایره واژگانی ضعیفی دارد، متخصصان بی‌سواد حاصل دوری ما از ادبیات‌مان هستند و تا وقتی ترس از خطا کردن در خواندن و خوانش وجود داشته باشد، اوضاع ادبی ما همین است. ادبیات ما مجموعه‌ای از کنش‌ها را به ما می‌دهد و اجازه نمی‌دهد دکتر مدل بالای شهر لباس بپوشد، مدل پایین‌شهر صحبت کند، در نهایت هم متخصصی بی‌سواد باشد.
چرم‌شیر به مشکلات مطالعه در جامعه اشاره کرد و افزود: ما تاریخ خود را نمی‌دانیم، چرا یک نویسنده در اولین رمان خود باید به همه پشت سری‌هایش بد و بیراه بگوید؟ چون به او آموخته‌اند تاریخ را بخوان و رد شو، فرآیند تاریخی را نبین. با اسطوره‌ها هم همین کار را کرده‌ایم، اسطوره‌ها هم در گوشه‌ای افتاده‌اند و از جامعه امروز دور شده‌اند، به همین دلیل است که بچه ما امروز، سیندرلا را می‌شناسد اما اسطوره‌های ایرانی را نمی‌شناسد، چون خلا اسطوره وجود دارد.
وی گفت: به ما گفته‌اند که به کتاب دست نزنیم، بگذارید در کتاب‌خانه بماند اما باید ترس را کنار بگذاریم، اگر این کتاب‌ها همچنان در گنجه بمانند، فراموش می‌شوند. چرا بی‌نوایان یا اولیور تویست را می‌سازیم؟ چون به میراثی تبدیل شده که دستاورد امروز است، این دستاورد باید اجرا شود. وقتی بیژن و منیژه را به مخاطب عرضه می‌کنیم، یاد رومئو و ژولیت می‌افتد. کدام کتاب درسی، بیژن و منیژه را به او نشان داده است؟ مخاطب امروز می‌گوید وقتی من نه مخاطب فرهیخته‌ای هستم، نه می‌توانم این موضع را بفهمم، نه می‌توانم با آن برخورد کنم، چرا باید تغییریافته چیزی را ببینم که نمی‌شناسم؟ پس‌انداز فرهنگی‌ام را می‌روم بی‌نوایان می‌بینم که نوید محمدزاده بازی می‌کند. ما هر قدر هم تلاش کنیم، بی‌معناست، اتفاق اصلی باید در درون فرد و جامعه رخ بدهد.
این کارگردان تئاتر، راه‌حل را در امروزی کردن اسطوره دانست و اضافه کرد: باید تلاش کنیم تا خرد و میراث گذشته را به هنر برگردانیم، این تنها به تئاتر برنمی‌گردد، در سینما و شعر هم همین طور است، باید ببینیم چگونه در جهان، اسطوره‌ها و شخصیت‌های داستانی با سرعت راه را طی می‌کنند و در شکل معاصر خود ظاهر می‌شوند. از تاثیر کهن‌ها هنر زنده می‌شود، من فکر می‌کنم هیچ چیز بدون اسطوره معنا ندارد. همه ادبیات به اسطوره ارجاع می‌دهد، ما حتی آن ارجاع را هم کمتر نگاه می‌کنیم. ادبیات واسطه‌ای است که اسطوره شناخته شود اما ما همه چیز را مقدس می‌کنیم که به آن دست نزنیم، درباره‌اش حرف نزنیم. هر چه عقب‌تر می‌رویم، منزه‌تر می‌شویم و آن چه نیاز و ویژگی ادبیات معاصر امروز است را نمی‌بینیم. اگر بخواهیم عمیق شویم، باید کار عمیق بخوانیم.
چرم‌شیر ادامه داد: کهن که می‌گویم به معنی قدمت نیست، هر چیز که از ما دور باشد، کهن است، اسماعیل خویی هم دارد کهن می‌شود، ابتهاج هم همین طور، مشیری را هم داریم مقدس می‌کنیم. هر چیز که می‌گوییم فقط فلانی باید درباره‌اش حرف بزند از ما دور می‌شود البته تنها خواندن یا حتی فهمیدن کار را حل نمی‌کند، باید نهاد اجتماعی به آن واکنش نشان بدهد، نهاد اجتماعی لزومی ندارد اُدیپ را بشناسد اما وقتی کافکا در کرانه را می‌خوانیم، می‌فهمیم که موراکامی به اسطوره‌ها دسترسی داشته است. در کتاب بیست زخم کاری محمود حسینی‌زاد ما مکبث را در تهران می‌بینیم اما مکبث را فهم نمی‌کنیم، اگر حسینی‌زاد را درک کنیم، مکبث را درک کرده‌ایم.