سیدعلی موسوی گرمارودی می گوید: اصل ماجرا همین است که گفتید. من شب عاشورایی از یکی از مجالس به منزل برگشتم؛ نیمه شب بود. من در مجالس عمومی سوگ اباعبداللهالحسین(ع) نمیتوانم به آن حال خوشی که از این مجالس انتظار میرود دست پیدا کنم و لذا وقتی به خانه رسیدم حس کردم هنوز خالی نشدهام. شروع […]
سیدعلی موسوی گرمارودی می گوید: اصل ماجرا همین است که گفتید. من شب عاشورایی از یکی از مجالس به منزل برگشتم؛ نیمه شب بود. من در مجالس عمومی سوگ اباعبداللهالحسین(ع) نمیتوانم به آن حال خوشی که از این مجالس انتظار میرود دست پیدا کنم و لذا وقتی به خانه رسیدم حس کردم هنوز خالی نشدهام.
شروع کردم قدم زدن در منزل و سرودن این قطعه شعر که مطلعش را میدانید: درختان را دوست میدارم/ که به احترام تو قیام کردهاند/ و آب را/ که مهریه مادرت است…