روز سوم آذر ماه که می رسد به یاد پرویز خان دهداری می افتیم . معلم اخلاق پرویز دهداری به دو دیدگاه مشهور است . دیدگاه اول او در یک مفهوم بزرگ « تیم به جای فرد گرائی « مطرح است . روزگاری که امه ژاگه مردانی چون اریک کانتونا و دیوید ژینولا را پس […]
روز سوم آذر ماه که می رسد به یاد پرویز خان دهداری می افتیم . معلم اخلاق پرویز دهداری به دو دیدگاه مشهور است . دیدگاه اول او در یک مفهوم بزرگ « تیم به جای فرد گرائی « مطرح است . روزگاری که امه ژاگه مردانی چون اریک کانتونا و دیوید ژینولا را پس از حذف تیم فرانسه در راه جام جهانی ۱۹۹۴ خط زد و با نسلی از جوانان حرف گوش و مستعدی چون زیدان و دیدیه دشامب و لوران بلان و … فرانسه ای را ساخت که قهرمان جام جهانی ۱۹۹۸ و یورو ۲۰۰۰( که به رهبری روژه لومه ) دست یافت بسیاری نمی دانستند تحسین ژاگه بخاطر توجه به تیم به جای ستاره ها کاری بود که پرویز خان دهداری یک دهه قبل از آن تاریخ و پس از استعفای دسته جمعی ستارگان بازیهای آسیائی ۱۹۸۶ کره جنوبی انجام داد و نسلی دگر را به فوتبال ایران معرفی کرد که بعد ها در بازیهای آسیائی ۱۹۹۰ قهرمان شدند اما او تنها با پرتاب گلوله های یخی به سمتش مورد خطاب قرار گرفت. دیدگاه دوم پرویز خان دهداری انضباط و ادب و احترامی بود که نسبت به مقوله ورزش و ورزشکارانش به عنوان یک اصل اجباری آن را اجرا می کرد. امسال درست یک روز پس از سالگرد مرگ پرویز خان دهداری بار دیگر حکایت زیبائی از او را در قامت یکی از شاگردان با استعدادش یعنی مهندس محمد تقوی مشاهده می کردیم . سر مربی محترم و با دانش تیم تراکتور سازی تبریز دو اصل بزرگ پرویز خان دهداری و فوتبال و اصولا مدیریت و جامعه مدرن را اجرا کرد و آنها چیزی نبودند جز آن که: ۱/» کار تیمی مهم تر از قابلیت های فردی است»
۲/» اخلاق و ادب لازمه پیشرفت و موفقیت است».
محمد تقوی نشان داد که علاوه بر دانش مربیگری که ماحصلش را در بازیهای امسال تراکتور سای مشاهده می کنیم به اصول هم بسیار پایبند است . او بسیار راحت ستارگان بی انضباط را کنار می گذارد و با ادب و متانت و اخلاق صحیح خود به خوبی آموزه های استاد و مرد اخلاق فوتبال ایران را نشان می دهد حتی اگر گزارشگر مسابقه با لحن نامحترمانه از او ایراد بگیرد ! برای تقوی عزیز آرزوی موفقیت داریم زیرا فوتبال ایران به دانش و فرهنگی که او نماشگر آن است بسیار احتیاج دارد . ای کاش در دیگر عرصه های فوتبال خصوصا در عرصه رسانه ای که مجریانش متعجب می شوند که چرا مردم برای موفقیت والیبال که یکی از پر افتخار ترین رشته های ورزش های در خیابانها چون فوتبال شادمانی می کنند و دگر مجریش همچنان اصرار به استفاده از الفاظ قهوه خانه ای دارد و… همچنان شاگردانی از نسل بهمنش ها یافت می شد هر چند که بهمنش چون دهداری غریبانه رفت!
وداع با پرویزخان
اسماعیل شجیع
سوم آذر ۷۱ هم مثل دیروز های دیگر به سرعت برق و باد گذشت. باید باور می کردیم که یکی از درختهای ایستاده فوتبال با همه تناوریش و میوه کمیاب و شیرینش (اخلاق) باید جان به جان آفرین تسلیم می کرد. میوه ای که این روزها به طعم و رنگ و لعابش در فوتبالمان سخت نیاز مندیم ، گفتند ناراحتی کلیوی او را تسلیم کرد ولی من باورم نمی شود. چیزی که او را تسلیم کرد جز منیت من و ما نبود که به دنبال حب جاه و تشکیل باند به جای تیم باید قویترین آدم معرفت و اخلاق را از پیش رو بر می داشتند! چقدر سخت است مثل تن دادن به هوا وارونگی عمدی که رنگ از روی آسمان آبی بگیریم و برای ماندن لحظه ای خود با گلوی سوخته و کمبود اکسیژن دلخوش به این شویم که ناممان بر سوتیتر روزنامه های آن زمان حک شود بدون آنکه بدانیم و بفهمیم وقتی اخلاق را قربانی می کنیم در حقیقت این خود ما و چندین نسل بعد ما است که قربانی می شود.
لعنت بر آب های گل آلود که ماهی های قرمز کوچولو را به چنگ گربه می اندازد، حالا گربه های فوتبالی زیاد شده اند !! کار از دریغ و افسوس گذشته است. خیلی ها سوار بر خر مراد ترکتازی می کنند و در سایه های شوم نتایج زود گذر ، خود را از سایه ای به سایه ای دیگر می اندازند ولی هیچکس از خود نمی پرسد او کجاست؟ کجا رفت؟ چرارفت؟ و رفتنش را چه کسانی تعجیل کردند که جز دریغ نمانده که امروز جای معلمینی همچون او در عرصه فوتبالمان خالی است که هیچگاه به جز یک ساک ورزشی و زیر پوش و مسواک و خمیردندانش را به مسابقات نبرد و نیاورد تا از منزلتش سو استفاده نکند. هیچ وقت نخواست الگوی خوبی برای بازبکنانش نباشد که صد البته نگاه نافذش شیر را به عقب می راند و صلابت و قطعیت زبان و تصمیمش هیچ روباهی را به کومه راه نمی داد و جز با حربه تبانی نمی شد او را از میدان به در کرد که تبانی کنندگان در آتش خود برافرخته سوختند ولی او و نامش در اوج فوتبال پاک همچون گوهری درخشان می درخشد که با گذشت سالیان سال قوت و عظمتش فزونی خواهد یافت . نامی که هرگز از ذهن مردان و زنان راستین ایران پاک نخواهد شد.
بالای کوه / منتظر یکی از ما بودی! / من لاک پشت بودم / رقیبم خرگوش / وقصه این بار / به آن پایان پند آمیز ختم نمی شد.