روزهای جمعه که فوتبال داشت صبح ها زودتر از خواب بیدار می شدیم. برای لذت بردن از فوتبال و آن جمعه های دل انگیز که هنوز این گوشی های لعنتی در جیب ها و دست هایمان خانه نکرده بودند. می خواستیم قبل از تلویزیون ما نمایشی بی نظیر روی آن زمین های خاکی و سنگ […]
روزهای جمعه که فوتبال داشت صبح ها زودتر از خواب بیدار می شدیم. برای لذت بردن از فوتبال و آن جمعه های دل انگیز که هنوز این گوشی های لعنتی در جیب ها و دست هایمان خانه نکرده بودند. می خواستیم قبل از تلویزیون ما نمایشی بی نظیر روی آن زمین های خاکی و سنگ چین های دور تا دورش داشته باشیم. کاش جمعه ها باران نیاید .آدم هایی که برای یارکشی دو نفر دو نفر کنار هم می رفتند و با نام بزرگان فوتبال آن زمان به پیش دو سرگروه باز میگشتند. مالدینی یا دلپیرو،رونالدو یا باتیستوتا.مالدینی با آن شلوار ورزشی کهنه که روی زانوهایش دو دایره بزرگ چسپیده بود تا پاره بودن سر زانوها هیچ وقت عیان نشود و رونالدو با ان کفش های دو خط زرد و قرمز هر کدام در یک تیم قرار می گرفتند.
بازی که تمام میشد روی سنگ های اطراف زمین می نشستیم و دعا می کردیم که آن سنگ ها و آجرها هیچ وقت به ساختمان تبدیل نشوند که اگر میشد زمین فوتبال مان به تاراج می رفت.
حالا اما قضیه فرق کرده است،برای صحبت از بازی های عصر جمعه به گوشی ها و سایت ها هجوم میبریم. دور تا دورمان ساختمان و خانه شده است.هیچکس صبح جمعه بیدار نمی شود و از این خواب های ابدی رقت انگیز دل نمی کنیم.. تمنای ایام گذشته را در ذهن ها و دل هایمان داریم ولی نه پاهایمان توان رفتن دارند و نه در قلب هایمان شوقی برای گذشتن از این همه کسالت و رخوت.
فوتبال امروز ما به جنگ و نزاع بدل شده است. همه آرزوی باران داریم تا از روی مبل ها بلند نشویم و در کامنتی نفرت خود را به تمام دنیا نشان دهیم.فوتبال و آن عصرهای دل انگیز جای خود را به تاریکی و خاموشی داده است.انگار آفتاب ظهر های جمعه با آن سال ها فرق دارد که کنار دیوار آجری خانه علی بنشینیم و از استقلال و پرسپولیس بگوییم.نه از جانبداری دولت و وزیر ورزش برای یک تیم خاص چیزی می دانستیم و نه اشتباهات داوری را عمدی و از روی غرض فرض می کردیم. برای من و علی در آن صبح های جمعه یک چیز اهمیت داشت و آن لذت بردن از فوتبالی بود که یک طرف آن برد بود و یک سوی آن شکست بود.شاید نه من و نه او اصلا نمی دانستیم رییس فدراسیون و دبیر کل چه کسی هست که بخواهیم تشخیص دهیم رییس آبی است یا قرمز. حالا اما فوتبال در این کشور مثل بسیاری پدیده ها به فضایی برای بیان تنفر و انتقام گرفتن از همدیگر تبدیل شده است.مثل سینما ،مثل دانشگاه و مثل هزاران اتفاق و رخداد دیگر.گویی همه چیز رنگ باخته است مثل طعم پنیرهایی که دیگر آن عطر و طعم را ندارند.بگذارید ما را متهم کنند که شما در گذشته گیر کرده اید و این نوستالژی های مزخرف را می خواهید به نسل امروز تزریق کنید ولی باور کنید ما آدم های عقب مانده از مدرنیته و تکنولوژی از زندگی لذت میبردیم چیزی که فرسنگ ها از شما دور است.