«برهان غلیون»، استاد جامعه شناسی سیاسی در دانشگاه سوربون و متفکر تأثیرگذار سوریه در مقاله ای  که در العربی الجدید منتشر شد نوشت: دوستی فرانسوی از من پرسید: آیا پس از سرنوشت تلخ انقلاب های بهار عربی، می توان به ظهور دموکراسی در این کشورها امید داشت؟ تا چه میزان می توان ملت های عربی […]

«برهان غلیون»، استاد جامعه شناسی سیاسی در دانشگاه سوربون و متفکر تأثیرگذار سوریه در مقاله ای  که در العربی الجدید منتشر شد نوشت: دوستی فرانسوی از من پرسید: آیا پس از سرنوشت تلخ انقلاب های بهار عربی، می توان به ظهور دموکراسی در این کشورها امید داشت؟ تا چه میزان می توان ملت های عربی را مجاب کرد که دموکراسی هنوز هم قادر است پس از بحران های رخ داده، گره از مشکلات این کشورها بگشاید؟

در پاسخ گفتم: بر عکس، هیچ وقت دموکراسی در برنامه سیاسی ملت های عربی اولویت نداشته است، هنوز سیاست قدرت های خودکامه بر پایه زورگویی، قتل و نابودسازی هر گونه زیست سیاسی قانون مدار  استوار است. اعتراضات صورت گرفته در محکومیت شیوه های حکومتداری و مدیریت مافیاگونه ارتباط چندانی با دموکراسی یا آرزوی آزادی نداشته است. در اینجا باید گفت دموکراسی برای حل مشکلات عدیده و پیچیده جامعه، از جمله معضلات جدیدی که در نتیجه ناآرامی های اخیر سر بر آورده است، چندان راهگشا نیست. چرا که دموکراسی تنها چارچوبی برای فعالیت های سیاسی فراهم می کند تا بدون توسل جستن به انقلاب ها و روشن کردن شعله جنگ های داخلی، راهکاری برای این مشکلات و تناقضات ارائه دهد.

و دوم اینکه چارچوب ایجاد شده در دموکراسی بر پایه اصل برابری و حسابرسی همه افراد استوار است که بر اساس آن هرکس در هر منصب و مقامی که قرار دارد، باید بداند در مقابل مردم مسئول است و با توجه به نتایج سیاست های خود، مورد حسابرسی قرار خواهد گرفت. نکته سوم اینکه دموکراسی به این معناست همگان در برابر قانون مساوی هستند و هیچ کس از قانون و سایر افراد جامعه فراتر نیست. تبعیت از قانون به معنای پذیرفتن حق و گردن نهادن به حکم قانون است. رئیس جمهور زمانی رئیس است که به انجام مسئولیت‌های خود اقدام می کند اما وی مانند دیگران در برابر قانون به عنوان یک شهروند محسوب می شود و مسئولیتی که برعهده دارد نه به عنوان تاج یا دلیل برای تقدیس و بزرگنمایی وی بلکه تنها بیانگر مسئولیتی مشخص است که در مقابل مردم متعهد به انجام آن شده است.

از دیگر مزایای دموکراسی این است که با فراهم آوردن چارچوب قانونی و سیاسی برای حل و فصل منازعات و اختلافات با توسل به ابزارهای مسالمت آمیز همچون گفت وگو و عقل محوری، نظام ها و جوامع دموکراتیک را از درگیری و جنگ های داخلی آشکار  و  پنهان دور می کند، جنگ هایی که با تکیه بر تعصب، درگیری و خونریزی های متقابل، جامعه را به حالت بدوی خود باز می گرداند و مانع رشد فرهنگی، تمدنی و علمی جوامع می شود.

در حقیقت دولت در کشورهای ما شکست خورده است زیرا به جای اینکه گروه های موجود در کشور و تعصب گرایی های خاص را در چارچوب قانونی و سیاسی پویا به منظور حل تناقضات موجود در منافع طرف های درگیر  وارد کند، دولت خود در این جایگاه قرار گرفته است و به ایفای نقش این گروه ها می پردازد و تبدیل به مجموعه ای می شود که با اتکا به توان تسلیحاتی و قدرت به کارگیری خشونت قادر است دشمن را نابود کند.