هومن حکیمی مطلب را با چند تاکید شروع می‌کنم. اول؛ این یادداشت، قبل از اعلام برندگان سیمرغ جشنواره امسال نوشته شده و ارتباطی به اینکه چه کسانی جایزه گرفته‌اند ندارد. دوم؛ طبعا هر فهرستی، موافقان و مخالفانی دارد و طبق یک قانون نانوشته، هیچ‌کس از هیچ فهرستی در هیچ جشنواره‌ای رضایت صددرصدی نخواهد داشت. سینما […]

هومن حکیمی
مطلب را با چند تاکید شروع می‌کنم. اول؛ این یادداشت، قبل از اعلام برندگان سیمرغ جشنواره امسال نوشته شده و ارتباطی به اینکه چه کسانی جایزه گرفته‌اند ندارد. دوم؛ طبعا هر فهرستی، موافقان و مخالفانی دارد و طبق یک قانون نانوشته، هیچ‌کس از هیچ فهرستی در هیچ جشنواره‌ای رضایت صددرصدی نخواهد داشت.

سینما مثل هر شاخه هنری دیگر، علی‌رغم داشتن یک سری اصول و قواعد برای بررسی کیفیت و کمیت‌هایش، امکانی دارد که مجال بروز سلیقه را هم می‌دهد. یعنی مثلا فیلمی مثل «کازابلانکا» هم با داشتن این همه طرفدار و با اینکه اغلب منتقدان آن را جزو فیلم‌های برتر می‌دانند، مخالفانی دارد که به آن نمره بالایی نمی‌دهند و قرار گرفتنش را در صدر فهرست برترین فیلم‌های تاریخ سینما، برنمی‌تابند.
با این حال، همین سینما که سلیقه، جزیی انکار نشدنی از آن است، متر و معیاری دارد که از دل خودش بیرون آمده است و نمی‌شود بدون توجه به آن، فیلم‌ها را مورد قضاوت قرار داد.
درباره سینمای ایران و به‌ویژه جشنواره فجر که مهم‌ترین ویترین هنری کشور است، سال‌ها و بارها نوشته شده و گفته شده است. اینکه هنوز بعد از برگزاری ۳۷ دوره آن، نتوانسته‌ایم به رویکردی اصولی درباره‌اش برسیم و هنوز هربار و به‌خصوص در مورد داوری فیلم‌های شرکت کرده در آن، دچار بالاها و پایین‌های زیادی هستیم.
در هر دوره هم بعد از اعلام فهرست نامزدهای نهایی و به‌ویژه بعد از اعلام برندگان، خیلی سریع، صف‌بندی‌های دوقطبی و لشگر مخالفان و موافقان، عین فیلم‌های جنگی قرون‌وسطایی شکل می‌گیرد و تاختن به یکدیگر آغاز می‌شود که البته بخشی از آن جزو جذابیت‌های جشنواره است اما وقتی به پایان می‌رسد، همچنان سوال‌ها و ابهام‌ها در مورد کیفیت جشنواره و اسامی برندگان باقی می‌ماند و دوباره سال بعد و همین بساط!
درباره جشنواره فجر، همیشه صحبت از غلبه سلیقه داوران بر اصول و قواعد سینما و نیز خواست برگزارکنندگان برای در نظر گرفتن مصلحت و اینکه «جوری داوری شود که نه سیخ بسوزد و نه کباب»، به گوش می‌رسد. و البته که هنوز درک نکرده‌ایم که یک جشنواره ده روزه سالانه که تعداد زیادی از فیلم‌ها با سرعت و فقط برای اینکه در جشنواره حضور داشته باشند، به آن می‌رسند و متاسفانه هر بار هم کیفیت، فدای این حضور می‌شود و همچنان سازوکار برگزاری‌اش مثلا مانند «کن» قوام‌یافته و مدون نشده است، آیینه تمام‌نمای سینمای ما نیست و اصولا خیلی عجیب است که هنوز نپذیرفته‌ایم که سینما، یعنی چرخه درست عرضه و تقاضا و اکران‌های مناسب فیلم‌های مناسب در سالن‌های مناسب که باعث رونق بخش اقتصادی سینما بشود که اگر این‌طور بشود، جشنواره، هم همه چیز سینماگران نمی‌شود و هم برنده شدن یا نشدن در آن، قبله آمال ما نخواهد شد!
اینها را نوشتم تا به نکته اصلی برسم؛ امسال هم مثل سال‌های قبل، اعلام فهرست منتخبان جشنواره، حرف و حدیث‌هایی را به وجود آورد و اگرچه تعداد آثار باکیفیت و کلیت جشنواره به‌گونه‌ای بود که فهرست نهایی، خیلی باعث تعجب نشد اما در همین فهرست هم چند علامت سوال بزرگ وجود دارد که حتی سلیقه نمی‌تواند آنها را توجیه کند.
به نظر من اصلی‌ترین نقطه ابهام جشنواره امسال، حضور «الناز شاکردوست» در بین پنج بازیگر نهایی کسب سیمرغ بهترین هنرپیشه نقش اول زن بوده است. بازیگری که در «شبی که ماه کامل شد» به گواه اصل و فن بازیگری و واکنش تماشاگرانی که در میان آنها فیلم را دیدم، یکی از ضعیف‌ترین بازی‌ها را ارائه داده است. زنی که نه استیصال نقشش را در اکت‌هایش به درستی نشان می‌دهد و نه میمیکش در موقعیت‌های مختلف این فیلم، چیزی از تنش و ترس و اضطراب را نشانمان می‌دهد. شاکردوست در بیشتر صحنه‌های فیلم فقط جیغ می‌کشد و تنها توانایی‌اش، بالا و پایین بردن فرکانس جیغ زدن‌هایش است. ضمن اینکه شخصیت‌پردازی ضعیف فیلمنامه هم به کمکش آمده و در نتیجه وقتی در سکانس ماقبل پایانی فیلم، توسط همسرش کشته می‌شود، نمی‌شود برای مرگش ناراحت شد!
نکته دوم این فهرست نهایی، عبور از موسیقی متن فیلم «سرخپوست» است که بعد از مدت‌ها یک موسیقی فیلم بسیار درست و به اندازه و در خدمت روایت اثر را به گوش ما رسانده است. موسیقی فیلم سرخپوست خیلی به موقع در فیلم شنیده می‌شود و «نمی‌شود» و از فیلم بیرون نمی‌زند.
سومین نکته، اینکه نام «هومن بهمنش» به خاطر فیلمبرداری بسیار درخشان «سرخپوست» در بین نامزدهای نهایی نیست، دیگر از آن اتفاق‌های عجیب و غریبی‌ست که فقط در جشنواره ما رخ می‌دهند! بهمنش که البته برای «متری شیش و نیم» جزو منتخبان است، معلوم نیست در سرحپوست باید چه کار دیگری می‌کرد که دیده شود. فیلمی که باید برای او سیمرغ فیلمبرداری جشنواره امسال را به ارمغان می‌آورد اما… .
نکته چهارم، توجه نکردن به فیلم دوست‌داشتنی «۲۳ نفر» توسط هیأت داوران بوده که در بخش‌های اصلی‌تر مثل فیلمنامه نیست و مثلا فیلمنامه متوسط «طلا» را به آن ترجیح داده‌اند. ۲۳ نفر، علی‌رغم ایرادهایی که دارد به لحاظ قصه‌گویی و اقتباسی از یک واقعه تاریخی که منجر به ایجاد قابی دوست‌داشتنی از یک قهرمان دسته‌جمعی در سینمای ایران می‌شود، شایسته توجه بیشتری بوده است.
اما نکته پنجم مبنایی‌تر و کلی‌تر است؛ جنس فیلم‌های این دوره از جشنواره به گونه‌ای بود که آن صف‌بندی همیشگی که در ابتدای مطلب اشاره کردم را عینیت بخشیده است. گروهی بدون توجه به اصول و قواعد سینما، مدافع فیلم‌هایی مثل «ماجرای نیمروز؛ رد خون» و «شبی که ماه کامل شد» شدند و گروهی به نیابت از مخالفت با نگاه حاکمیتی (به زعم آنها) جشنواره که طرفدار این دو فیلم هستند، مدافع «متری شیش و نیم» و فیلم‌های شبیه به آن. اینجا البته به هیچ وجه منظورم این نیست که طرفداران آن دو فیلم و طرفداران این یکی، همه‌شان بدون دلیل سینمایی دوستدارشان هستند اما بخشی از این طرفداری‌ها براساس مصاحبه‌ها و اظهار نظرهای منتشر شده، کاملا به خاطر ابراز مخالفت‌های فرامتنی‌ست که نتیجه‌اش تنها ادامه دور تسلسل بیهوده‌ای‌ست که جشنواره فجر و برگزارکنندگانش را یک قدم دیگر از آنچه باید به آن برسند، دور می‌کند.
در هر حال، در لحظه‌ای که این مطلب را می‌خوانید، برندگان نهایی جشنواره اعلام و مشخص شده‌اند و تا چند روز شاهد بحث‌ها و ابراز نظرها درباره این اسامی خواهیم بود و کمی بعد، همه چیز فراموش می‌شود و به تالار خاطرات سینمایی‌مان اضافه می‌شوند و سیمرغ‌ها هم در گنجه برندگان، جا خوش می‌کنند و در عبور زمان، رویشان گرد و خاک می‌نشیند و خیلی زود، زمان می‌گذرد و جشنواره بعدی از راه می‌رسد و دوباره… .