هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی سینمای ایران مشکلات متنوعی دارد که برای هر کدام می‌توان صفحه‌ها و بارها نوشت؛ همان‌طوری که تا امروز نوشته‌ایم و نوشته‌اند. از بلاتکلیفی سینماگران در اصول و مبانی ابتدایی و اصلی تا مشکلات صنفی و نگاه‌های بازدارنده و برخوردهای سلیقه‌ای. از حضور افراد ناکاربلد در بدنه سینما و تنگ کردن […]

هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی

سینمای ایران مشکلات متنوعی دارد که برای هر کدام می‌توان صفحه‌ها و بارها نوشت؛ همان‌طوری که تا امروز نوشته‌ایم و نوشته‌اند. از بلاتکلیفی سینماگران در اصول و مبانی ابتدایی و اصلی تا مشکلات صنفی و نگاه‌های بازدارنده و برخوردهای سلیقه‌ای. از حضور افراد ناکاربلد در بدنه سینما و تنگ کردن جای سینماگران واقعی تا مشکلات فنی و تکنیکی و… . اما نکته‌ای در این میان وجود دارد که اگر به آن توجه نشود، همین چند استعداد تازه و سینماگر تقریبا حرفه‌ای ما را هم وارد ورطه زوال خواهد کرد؛ حمایت‌های بیرونی از سینماگرانی که به زعم برخی تصمیم‌گیران، حافظ ارزش‌های موردنظر هستند!

تجربه «ابراهیم حاتمی‌کیا»، یک نکته بسیار مهم برای مسئولان و دست‌اندرکارانی‌ست که همیشه تا صحبت از سینما می‌شود، اولین کلمه‌هایی که به زبان می‌آورند، «ارزش» و «هویت» و فاخر» و… است.
«حاتمی‌کیا» چه زمانی که همراه با «شهید آوینی» سینما را تجربه و شروع کرد و چه در زمانه‌ای که تقریبا بهترین‌های سینمای جنگ را ساخت و چه وقتی که به نوعی سعی کرد سینمای سیاسی را با طعم اعتراض اجتماعی به خورد مخاطب بدهد و چه حتی هنگامه‌ای که رسما خودش را فیلمساز نظام معرفی کرد و متاسفانه وارد چرخه ساخت فیلم‌های متوسط و ضعیف شد، همیشه فیلمساز مهم و موثری بوده است.
او اما همان‌طور که اشاره کردم، درست از زمانی به لحاظ سینمایی و حتی جایگاه اجتماعی‌ دچار آسیب شد که سیستم سینمای ما سعی کرد ابراهیم حاتمی‌کیا را نمادی از خودش ارائه کند. این مسأله البته در بخشی از تمام سینمای دنیا قابل مشاهده است که به دلایلی در هر عصری، تعدادی از هنرمندان بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند و اصلا کار نکوهیده‌ای از نظر کلیات نیست. مشکل اما آنجاست که سیستم، بدون درک شرایط سینما و شرایط جامعه و شرایط آن فیلمساز و کارگردان یا بازیگر و… و بدون درنظر گرفتن کارنامه و سابقه هنری او، به شکلی لجام‌گسیخته و اگزجره، دست به حمایت‌های اغلب جلوی پرده و گاه پشت پرده می‌زند. ضمن اینکه حمایت‌های رسانه‌ای از آن کارگردان به شکل تبلیغات در رسانه ملی و «بولد» کردن او در مقاطعی و به راه انداختن مراسم مختلف تقدیر برای او یا برخی فیلم‌هایش و حتی حمایت‌های مادی برای ساخت آثار دیگر، ناخواسته فیلمساز موردنظر را هم در برابر بخشی از همکاران و هم‌صنفانش و هم مقابل بخشی از جامعه قرار می‌دهد. آنگاه است که این مسأله حتی نحوه فیلم ساختن او را هم تحت‌تاثیر قرار می‌دهد و مثلا حاتمی‌کیای «دیده‌بان» و «مهاجر» و «از کرخه تا راین» و «آژانس شیشه‌ای» و «روبان قرمز» و «به رنگ ارغوان» و… را به «چ» و «بادیگارد» و «به وقت شام» می‌رساند که هر طور به آنها نگاه کنی، نزول قدرت فیلمسازی یک کارگردان متبحر را به تصویر می‌کشند.
البته که این اتفاق حتما به روحیات و نحوه عملکرد کارگردان هم بستگی دارد اما نگاه سیستم و فشار ناشی از این اتفاق، موجی را ایجاد می‌کند که می‌تواند مخرب باشد؛ حتی اگر نیت سیستم از این اتفاق، خیر باشد.
نمونه جدیدتر این مسأله و رویکرد، «نرگس آبیار» است. با این تفاوت و ریسک بیشتر که او یک فیلمساز «زن» است و به طور طبیعی در سینمای ایران، بانوان در معرض خطر بیشتری قرار دارند.
نرگس آبیار که پیش زمینه ادبیات و داستان‌نویسی را یدک می‌کشد، پس از ساخت اولین فیلم بلندش؛ «اشیاء از آنچه در آیینه می‌بینید به شما نزدیک‌ترند» اگرچه در بعد از آن یعنی «شیار ۱۴۳» تغییر رویکرد داد -که آن را در «نفس» هم می‌شود دید- اما این تغییر ذائقه و محتوای سینمایی، چندان به نحوه فیلمسازی او سرایت نکرده بود. آبیار اما پس از «شیار ۱۴۳» تا حدی ناخواسته و بدون انتخاب، وارد همان چرخه «به‌به و چه‌چه»های سیستمی شد. اتفاقی که نه به اندازه استادش؛ حاتمی‌کیا، اما خیلی واضح‌تر و سریع‌تر او را به وادی‌ای رساند که منجر به «شبی که ماه کامل شد» شده است.
فیلم آخر آبیار، در جشنواره فجر گذشته، تقریبا اغلب جوایز مهم را به خودش اختصاص داد و به طور طبیعی و مثل هر فیلم دیگری، موافقان و مخالفان زیادی هم داشت و دارد. فیلمی که مثلا از نظر من فیلمی بسیار ضعیف است اما مسأله این نوشته، چیز دیگری‌ست.
«شبی که ماه کامل شد» قرار است به زودی به اکران عمومی برسد و حالا دقیقا اتفاقی شبیه به «به وقت شام» دارد برایس رخ می‌دهد؛ تقدیرهای مختلف و متنوع از آبیار و فیلم و گروه همراهش که بیشتر هم از طرف نهادها و دستگاه‌ها انجام می‌شود، و خب این اتفاق اگر از طرف نرگس آبیار مدیریت نشود، خیلی زود تبدیل به پاشنه آشیلش خواهد شد؛ البته با این فرض که نرگس آبیار قصد دارد در سینما به شکل مستقل فعالیت کند!