هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی سینمای ما که در سال حدود ۷۰ فیلم در آن ساخته و اکران میشود، در سالهای اخیر کمتر شاهد اکران فیلمی بوده که بدون تن دادن به برخی موارد و تنها به لحاظ کیفیت، اغلب سلیقهها را راضی کند و مورد اقبال خاص و عام قرار بگیرد. در این سالها […]
هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی
سینمای ما که در سال حدود ۷۰ فیلم در آن ساخته و اکران میشود، در سالهای اخیر کمتر شاهد اکران فیلمی بوده که بدون تن دادن به برخی موارد و تنها به لحاظ کیفیت، اغلب سلیقهها را راضی کند و مورد اقبال خاص و عام قرار بگیرد. در این سالها به طور میانگین و با اغماض شاهد اکران سالی سه چهار فیلم قابل تامل بودیم که در میانشان «ابد و یک روز»، «مغزهای کوچک زنگ زده»، «قانون مورفی» و… از جمله پر فروغها بودند (متذکر میشوم که که فیلمهای کمدی پرفروش آنچنانی در این مجال مورد نظر قرار نگرفتهاند). جشنواره گذشته اما جدا از حرف و حدیثهایی که به همراه داشت، چند فیلم مخاطبپسند را به نمایش گذاشت که از میان آنها «شبی که ماه کامل شد»، «متری شش و نیم»، «سرخپوست» و «قصر شیرین» قابل اعتناتر و در اکران عمومی موفقتر بودند. داستان «قصر شیرین» اما با بقیه واقعا متفاوت است… .
بخش زیادی از تماشاگران اهل سینمای ما -بهخصوص- در شهرستانها همچنان دچار یک مشکل اساسی فرهنگی هستند؛ فیلم دیدن در سینما برایشان بیشتر یک جور تفریح و دورهمیست، بنابراین بسیار شاهدیم که خیلیها موقع اکران فیلم با بغلدستیشان یا حتی با گوشی تلفنشان حرف میزنند، سروصدای چیپس و پفکی درمیآورند و اگر در این بین فرصتی برایشان باقی ماند، نگاهی هم به پرده نقرهای میاندازند! این نکته آزاردهنده اما دو سال پیش در اکران همزمان جشنواره فجر، موقع تماشای «مغزهای کوچک زنگزده» رنگ باخت. کیفیت فیلم چنان بالا و اثرگذار بود که در سالنهای اغلب لبالب از تماشاگر، حتی صدای نفس کشیدن تماشاگران به سختی شنیده میشد -جالب است که حالا این مسأله تبدیل شده به یکی از معیارهای سنجش ارزش فیلم اکران شده در سالن سینما!
«قصر شیرین»، یکی از تلخترین فیلمهای شیرین سینمای ماست. «میرکریمی» که همیشه در آثارش تم و تهمایهای فلسفی با رویکرد شرقیمآب را مورد توجه قرار میداد (و میدهد) اینجا هم آن را فراموش نکرده اما با یک تفاوت بزرگ؛ قصه و درام و سلیقه مخاطب روز سینما را فراموش نکرده، بنابراین بدون اغراق، «قصر شیرین» فراتر از تمام فیلمهاییست که میرکریمی در این سالها ساخته و سرآمدش را شاید بشود «خیلی دور خیلی نزدیک» دانست. آنجا اگرچه سوژه، جذاب و فضاسازیها و شخصیت اصلی (تا حدی) متفاوت بودند اما «خواسته» و «حرف» و «اعتقاد» فیلمساز، سایه سنگینی بر کلیت فیلم انداخته بود که اجازه نمیداد، سینمایش راحت بزند بیرون؛ مسألهای که در «زیر نور ماه» و «یه حبه قند» و «امروز» هم دیده میشود، اما همانطور که اشاره کردم، «قصر شیرین» چیز دیگریست.
فیلم، یک «حامد بهداد» کمنظیر دارد که با کمترین دیالوگ و اکت، در سکوت و با میمیک صورت و نگاهش، بازی به یاد ماندنی از خودش به یادگار میگذارد. دو کودک شیرین و بسیار جذاب و پخته در بازیگری دارد که بدون حضورشان، فیلم، قطعا این چیزی که الآن هست، نبود و دیگر بازیگران که همهشان به اندازه و درست اجرا میکنند. اما بازیگری، تنها یکی از موارد درخشان «قصر شیرین» است چون آنچه این فیلم را با فاصله، میتواند بهترین فیلم اکران سال ۱۳۹۸ کند، فیلمنامه درست است. فیلمنامه آنقدر درست نوشته و اجرا شده که ریتم «قصر شیرین» در سینمای ما واقعا کمنظیر شده است. قصه قدم به قدم جلو میرود و ناگهان یک ساعت و خوردهای از زمان فیلم میگذرد و تو از خودت میپرسی؛ «واقع این قدر زود گذشت؟».
اگر دقت و توانایی «اصغر فرهادی» و «هومن سیدی» در اغلب فیلمنامههای فیلمهاشان و فیلمنامه دقیق «سرخپوست» را کنار بگذاریم، فیلمنامه «قصر شیرین» یک مورد نمونهای و الگویی برای سینمای ایران است. دقت در شخصیتپردازی درست، استفاده کامل و قوی و دراماتیک از حضور شخصیتی که تنها اسمش را میشنویم و جز یک نمای موبایلی دور دستهجمعی از حضور او در بیمارستان (که حتی صدایش هم قاتی خواندن اعضای فامیل است) هیچ اثر فیزیکی از این شخصیت (شیرین) در فیلم نیست و توجه به جزییاتی که یک کل صحیح را میسازند، حتی در فیلمهای قبلی میرکریمی هم به این اندازه مشهود نبوده است.
پسری سبزه که به لحاظ ظاهری شبیه پدر ضدقهرمانش است و دختری سپید و زیبا با چشمانی روشن که شمایل مادر از دست رفته را در ذهن تماشاگر مصور میکند، ارتباط عاطفی پنهان همچنان موجود بین پدر مستأصل فیلم با همسری که از دست میرود (تا ثانیههای آخر) و رذالت مردی که در یک سفر کوتاه، همراه با فرزندانی که در ابتدا از پذیرش آنها سر باز میزند، به رستگاری میرسد، همه و همه فقط بخشی از جزییات مهمیست که به زیبایی پرداخت میشوند.
«قصر شیرین» در عین اینکه ملودرام هم هست، یک درام اجتماعی نیز است و با این همه، یک فیلم جادهای بینظیر هم. سفر به مثابه راهی برای تزکیه نفس یک ضدقهرمان منزوی که تکلیفش انگار نه با جهان پیرامونش که با خودش هم معلوم نیست، نمونههای جذاب جهانی زیادی دارد که یکی از بهترینهایشان (از نظر من) «نبراسکا» است. سفری به یک بهانه واهی و پوچ که باعث میشود، پیرمرد به درک دیگری از خودش و اطرافش برسد؛ مهم سفر کردن است نه رسیدن کامل به مقصد.
«قصر شیرین» اما پر از جزییات شیرین دیگری هم هست که نوشتن درباره همهشان از جذابیت تماشایش برای مخاطبی که هنوز آن را ندیده، کم میکند، پس ارجاعتان میدهم به دیدنش روی پرده سینما که احتمالا ترغیبتان میکند، آن را باز هم ببینید؛ فیلمی که دوباره کاری کرده که تماشاگران موقع اکرانش، هیچ صدای اضافهای از خودشان تولید نکنند!
فیلم، یک پایان احساسی درست و برآمده از دل روایت فیلم هم دارد که آدم را ارضا میکند. ارضایی درست که برخلاف خیلی از مدعیان، به هر موقعیت جفنگ و دیالوگ مزخرفی، چنگ نمیزند و چقدر جالب که امسال، اغلب فیلمهای ما، پایانی نسبتا درست داشتهاند!