مهسا حسینی/ روزنامه نگار هر کاری می کنم،دست و دلم برای نوشتن حسابی می لرزد!سحر خدایاری،دختر آبی خبرساز این روزهای رسانه و دنیا!دختری که جلوی دادگاه خودش را به آتش کشید و روز دوشنبه با ۹۰ درصد سوختگی به دیار باقی شتافت.اصلا نمی خواهم دنبال مقصر بگردم و بگویم فلانی و فلانی مقصر بودند و […]
مهسا حسینی/ روزنامه نگار
هر کاری می کنم،دست و دلم برای نوشتن حسابی می لرزد!سحر خدایاری،دختر آبی خبرساز این روزهای رسانه و دنیا!دختری که جلوی دادگاه خودش را به آتش کشید و روز دوشنبه با ۹۰ درصد سوختگی به دیار باقی شتافت.اصلا نمی خواهم دنبال مقصر بگردم و بگویم فلانی و فلانی مقصر بودند و بقیه بی تقصیر.می خواهم از خود سحر بنویسم.دختر ۲۰ و چندساله ای که می توانست یکی از اعضای خانواده خودمان باشد.دختری که تمام عشقش دیدن فوتبال تیم محبوبش بود اما نتوانست این کار را انجام دهد. خود من، به عنوان یک روزنامه نگار نه،به عنوان یک دختر عاشق فوتبال بزرگ ترین آرزویم دیدن بازی تیم محبوبم از روی سکوهای استادیوم آزادی است،بدون تبعیض،بدون گزینش شدن و به دور از هرگونه اتفاق خاصی.خودسوزی سحر شاید یک تلنگر خیلی محکم بود برای آزاد سازی حضور بانوان در استادیوم،البته برای تمام بازی ها.قطعا هرزمان که پایمان را روی سکوی آزادی احساس کنیم،نام سحر از ذهنمان خواهد گذشت و می دانیم که او از آسمان به بازی تیم محبوبش نگاه خواهد کرد. با تمام این تفاسیر من احساس می کنم مدت ها بعد چیزی یادمان می رود، یک چیزی،یک کسی از ذهنمان می رود.یک اسم یا یک آدم! ما یک چیز مهم را فراموش می کنیم.انگار که یک تکه از مغزمان را دزدیده باشند.ماجرای سحر نباید عادی شود، شاید خودسوزی سحر مشعلی باشد برای روشن شدن راه ورود به استادیوم آزادی.