مدیران بی‌اختیار
مدیران بی‌اختیار

    علیرضا مویدی‌فر/ مدیریت باشگاهی در فوتبال ایران، به تبع انواع موجود باشگاه‌ها، بطور کلی به سه دسته تقسیم میشود؛ مدیران باشگاه‌های دولتی، نیمه‌دولتی و خصوصی. باشگاه‌های دولتی آن‌هایی هستند که مستقیما و کاملا، توسط نهاد‌های دولتی اداره میشوند. مثل تیمهای وابسته به وزارت ورزش و وزارت نفت. نیمه‌دولتی‌ها، آنهایی هستند که علیرغم وابستگی […]

 

 

علیرضا مویدی‌فر/

مدیریت باشگاهی در فوتبال ایران، به تبع انواع موجود باشگاه‌ها، بطور کلی به سه دسته تقسیم میشود؛ مدیران باشگاه‌های دولتی، نیمه‌دولتی و خصوصی. باشگاه‌های دولتی آن‌هایی هستند که مستقیما و کاملا، توسط نهاد‌های دولتی اداره میشوند. مثل تیمهای وابسته به وزارت ورزش و وزارت نفت. نیمه‌دولتی‌ها، آنهایی هستند که علیرغم وابستگی به وزارت‌خانه‌های دولتی از بابت مقررات بالادستی، به دلیل سازوکار درآمدی مستقل از بودجه، تحت برنامه‌های بلندمدت و تصمیمات نسبتا مستقل عمل میکنند، مثل تیمهای صنعتی. تکلیف خصوصی‌ها هم روشن است. آنها کاملا در اختیار و زیر نفوذ مالکان خود هستند و مدیرانشان، عملا اختیار خاصی از خود، در اتخاذ تصمیمات اساسی مدیریتی ندارند.
گره کور مدیریت باشگاهی در فوتبال ایران، شاید همین باشد. «بی‌اختیار» یا «کم‌اختیار» بودن مدیرانی که قرار است مهمترین تصمیمات کوتاه و بلندمدت را در مهمترین رکن فوتبال ایران بگیرند.
باشگاه‌های دولتی، زمین بازی و حیاط خلوت مدیران عالیرتبه هستند، و به جبر کوتاه بودن زمان زمامداری آن عالی‌رتبگان، به تناوب، بازیگران متعددی، طی مدتی کوتاه، در این زمین بازی حضور پیدا میکنند، تا از یکسو، بهره از سفره نزدیکی با بزرگان، نصیبشان شود و هم اینکه احیانا، منویاتی را به ثمر برسانند. نفس این باشگاه‌ها و مدیرانشان، به نفس تصمیم‌سازی‌های بزرگان بالادست بسته است و هرآن که آنها نخواهند، اینها، نخواهند بود. و دایره این بودن، گاهی به مرز حیات باشگاه‌ها میرسد. چنانکه درباره تیم‌های وابسته به وزارت نفت، این روزها، اینچنین است.
نیمه‌دولتی‌ها، اما از سازوکار بهتری برخوردارند. چه از بابت بودجه و درآمد و چه از بابت اختیارات مدیریتی. اما آنها هم، کمابیش تحت تاثیر مناسبات درون سازمانی و تصمیمات مقطعی مدیران بالادستی قرار میگیرند. اگر ثبات بودجه و مدیریت در آن باشگاه‌ها ادامه‌دار باشد، حاصلش فضایی کم تنش برای اجرای برنامه‌های فنی است. اما این ثبات هم همیشگی نیست.
خصوصی‌ها در ایران اما‌، داستان غم‌انگیزی دارند. مدیران چنین باشگاه‌هایی، عموما تریبون مالکان خود هستند و جایی که مالک محترم، نخواهد خود به میانه میدان بیاید، آنها نقش واقعی خود، یعنی سخنگویی مالکان را اجرا میکنند. تناقض جایگاه و اشتباه استراتژیک یکی شدن جایگاه مالکیت و مدیریت و تنزل مدیران باشگاه‌های خصوصی به مرتبه ماشین امضای اراده مالکان، بطور عام، باعث شده تا فرصت طلایی رشد مدیران خلاق و مستقل، در چنین بستر آماده‌ای، از دست برود.
فصل مشترک این سه دسته از مدیران، به جز استثناهایی، همان بی‌اختیاری است که منجر به انفعال، مرگ خلاقیت، پرهیز از یادگیری، دوری از ریسک‌ ولو منطقی و عاقلانه، تملق، و سپر بلا شدن آنها میشود. مهم نیست که امروز گوی و میدان به نفع چه کسی در گردش است. این بی اختیاری و تبعات سنگینش، منجر به فجایعی میشود که امروز در فوتبال باشگاهی با آن روبه رو هستیم.
مدیران/مالکان بالادستی، برای استمرار این بی‌اختیاری، به سمت افرادی گرایش پیدا میکنند که از خود، ایده یا نظری نداشته باشند. همینقدر که امور جاری را‌ بچرخانند و سر و صدایی از کسی-از هوادار تا کارورز فوتبال- بلند نشود، کافی است. هزینه هم که علی برکت‌الله، مهم نیست. به قولی حتی، بدهی را کی داده و کی گرفته؟ آنهم با وجود قانون بقای بدهی در فوتبال باشگاهی ایران: «بدهی از بین نمیرود، بلکه از مدیری به مدیر دیگر انتقال می‌یابد.»
مدیری که در چنین بستری، و با چنان شرایطی برگزیده می‌شود، هرگز نخواهد توانست قدمی در راه پیشرفت مجموعه زیردست خود بردارد. حتی اگر جرقه‌ای از خلاقیت و تعالی مدیریتی در ذهن داشته باشد، بخاطر شرایطی که ذکر شد، هرگز ظهور و بروز نخواهد داد. او آمده، تا مدتی بماند، اطاعت کند و برود. چیز دیگری از او نخواسته‌اند. اگر هم حرکت یا تصمیم خلاقانه‌ای از او سربزند، دیرنخواهد پایید. چون مهلت مدیرانی از این دست، برای به ثمر رساندن هیچ برنامه بلندمدتی، کفاف نخواهد داد.
ماحصل آنچه که گفته شد، بستری عمیق از بی‌ثباتی‌های مدیریتی است که در ترکیب با بی‌اختیاری مدیران، هر روز برگی دیگر بر پرونده ناکارآمدی باشگاه‌داری در فوتبال ایران، می‌افزاید.
این بی‌ثباتی، عامدانه و آگاهانه و از جهاتی، ناگزیر است. و پیامد این ناگزیری، گزینش‌هایی است که یکی از دیگری زیانبارتر و تاسف برانگیزتر هستند. تاسف، از بابت منابع مادی و سخت افزاری سنگینی که تلف میشنوند و از بابت منابع انسانی و نرم‌افزاری ارزشمندی، که هرگز فرصت ظهور و بروز نمی‌یابند. «حقی» که مدیران ارشد، برای انتخاب نیروهای دلخواه‌شان، در اداره باشگاه‌ها، برای خود قائلند، منجر به پایمال شدن حقوق انسانهای بسیاری که مخاطب یا کارورز فوتبال هستند میشود. این حقوق پایمال شده، ابدا منحصر به سطح لیگ برتر نیست و چه بسا در لیگهای پایین‌تر، با شدت و کراهت بسیار بیشتری، درحال وقوع است. تردیدی نیست که هرکس، چنانچه با ادعای اصلاح فوتبال ایران، پا در عرصه فعالیت میگذارد، باید از گشودن این کلاف سردرگم و بی‌حاصل آغاز کند. هیچ میانبری وجود ندارد و نخواهد داشت.