فرشاد کاسنژاد/ بحران اقتصادی تیمهای وزارت نفت در فوتبال ایران تازگی ندارد. نفت تهران پیش از همه دچار بحران شد و چون بیتماشاگر بود، وزارت نفت با فشاری برای ادامه پرداخت هزینههای بیحاصل مواجه نشد. نفت تهران را واگذار کردند و بدیهی بود که بخش خصوصی یک تیم بیتماشاگر را رها میکند، چون […]
فرشاد کاسنژاد/
بحران اقتصادی تیمهای وزارت نفت در فوتبال ایران تازگی ندارد. نفت تهران پیش از همه دچار بحران شد و چون بیتماشاگر بود، وزارت نفت با فشاری برای ادامه پرداخت هزینههای بیحاصل مواجه نشد. نفت تهران را واگذار کردند و بدیهی بود که بخش خصوصی یک تیم بیتماشاگر را رها میکند، چون نه درآمدی خلق خواهد کرد و نه تماشاگر انگیزهای میسازد. پایان نفت تهران دو نشانه داشت، هم نشانی برای اینکه وزارت نفت از باشگاهداری حرفهای کنار میکشد و هم نشانی از بیهودگی حیات تیمهای بیتماشاگر.
وزارت نفت اما تیمهای مهم و بزرگ و جریانساز هم دارد.
مهمترین و ریشهدارترین آنها صنعت نفت آبادان است، تیمی زنده و پویا در آبادان که تماشاگرانش را به هیجان میآورد و از مصداقهای مهم گستردگی علاقهمندی به فوتبال در ایران است. نفت دیگری در مسجدسلیمان چنین حال و هوا و چنین ریشهای دارد و پارس جم نیز تیم تازه دیگری در داستان باشگاهداری تاریخی وزارت نفت است.
برای وزارتخانهها باشگاهداری حرفهای مجاز نیست و وزارت نفت نمیتواند یا نمیخواهد هزینههای ۳ تیم خود را بپردازد اما رها کردن باشگاهها به حال خود و متعهد نبودن به قراردادها و ایجاد بحران در باشگاهداری روش اصولی برای پایان باشگاهداری دولتی نیست.
برای نفت آبادان باید در شهر زیرساختهای ورزشی فراهم شود، باید روشهای درآمدزایی تمرین شود، باید هزینههای باشگاهداری به اندازهای که بخش خصوصی قادر به ورود در این عرصه شود، کاهش یابد و آنگاه به فکر پایان دادن به کار دولت در فوتبال باشند. آبادان یک مثال است، مسجد سلیمان و دیگر شهرها نیز باید فوتبال دیگری را تجربه کنند و این به نظام تازهای در باشگاهداری نیاز دارد.
دیروز امیدوار رضایی، نماینده سابق مجلس در مصاحبه با خبرنگار ورزش ۳ پردهای از قانونگذاری برای نقش دولت در ورزش حرفهای را تعریف کرد که سادهانگاری و تصمیمات غیرکارشناسی و لحظهای را تصویر میکند: «حین بررسی در دقایق آخر در مورد ماده ۱۳، یکی از نمایندگان استانها نکتهای را مطرح کرد که به عنوان تبصره به این ماده اضافه شد که از بودجه کل کشور هیچ وجهی به ورزش حرفهای پرداخت نشود و ممنوع شد. این در واقع یک برداشتی شد که به تدریج وزارتخانههای مختلف و دستگاههایی که تمایل نداشتند به ورزش کمک کنند بهانهای برایشان شد که از این حکم استفاده کنند و آن هم بیشتر در وزارت نفت است وگرنه سایر وزارتخانهها هنوز تیمهایشان را اداره میکنند و روشهایی را برای کمک به تیمهایشان مثل کمک به تیمهای صنعتی که همچنان ادامه دارد، دنبال میکنند.»
بیشک پایان باشگاهداری حرفهای توسط دولت اتفاق مبارکی برای ورزش ایران است اما این پایان به معنای رها کردن و بیتعهد بودن و تعطیلی نیست، بلکه به معنای احترام به باشگاههایی با ریشههای اجتماعی و سپردن آنها به هواداران و البته ایجاد رقابت بخش خصوصی در بازار ورزش حرفهای است.
در ایران اما وزارتخانههایی هستند که همچنان به باشگاهداری حرفهای ادامه میدهند و با هزینههای گزاف درهای ورود بخش خصوصی سالم را به ورزش حرفهای میبندند. وقتی چندین تیم در لیگ برتر از بودجههای بادآورده برخوردارند، بخش خصوصی سالم و واقعی چگونه میتواند در این بازار رقابت کند؟
صنعت نفت آبادان، نفت مسجد سلیمان و تیمهایی از این دست شاید پیشوند نفتی دارند اما متعلق به مردمان یک شهر هستند و پایگاه اجتماعی و مردمی آنهاست که قیمت و قدمت و اهمیت دارد و برند اصلی را هوادارانشان ساختهاند، نه مالک. این تیمها اگر قرار است خصوصی اداره شوند، نباید به بدترین روزگار دچار شوند و بعد به بخش خصوصی سپرده شوند، بلکه باید با احترام و حفظ جایگاه اجتماعی آنها روند خصوصی شدن را طی کنند، همانچه بعید به نظر میرسد.