راهی   پر مشقت
راهی   پر مشقت

«خاطرات شش دهه روزنامه نگاری» به قلم و روایت محمد بلوری یکی از بزرگان روزنامه نگاری ایران در قالب کتابی ۶۵۰ صفحه ای از سوی نشر نی منتشر شده است و در حال حاضر چاپ دوم آن در اختیار علاقه مندان به کتاب قرار دارد. یکی از مشخه های مهم و نمایان نوشته های استاد […]

«خاطرات شش دهه روزنامه نگاری» به قلم و روایت محمد بلوری یکی از بزرگان روزنامه نگاری ایران در قالب کتابی ۶۵۰ صفحه ای از سوی نشر نی منتشر شده است و در حال حاضر چاپ دوم آن در اختیار علاقه مندان به کتاب قرار دارد. یکی از مشخه های مهم و نمایان نوشته های استاد محمد بلوری، به ساده نویسی و روانی قلم او برمی گردد تا جایی که خواننده احساس می کند که کنار نویسنده نشسته و به حرف های او، ان هم با واژه هایی آشنا و بدون تکلف گوش می دهد.
بخشی از خاطرات استاد محمد بلوری، پراکنده یا در قالب پاورقی در نشریات پس از انقلاب به چاپ رسیده، اما گردآوری همه آن ها در یک مجموعه، کاری مهم، جذاب و ستودنی است. درباره این کتاب، در آینده و چه بسا به دفعات خواهم گفت و نوشت، اما در این شماره بخش های کوتاهی از آن را می خوانید.
جوان نوزده ساله ای است که با مهم ترین روزنامه وقت کشور همکاری می کند. پیش از آن، چون انشاهای درجه یکی می نوشته، به توصیه دبیرهای دبیرستان در چند مجله مطالبی چاپ کرده و با کار مطبوعات آشنا شده و سابقه ای برای خود دست و پا کرده است، اما با روزنامه کیهان او خود را درست وسط معرکه روزنامه نگاری در دهه ۱۳۳۰-بعد از کودتا- می بیند. خیلی زود بر می خورد با بهترین روزنامه نگاران و دبیران و سردبیران کشور و چون پر انرژی است و خلاق، خیلی زود صفحه ای راه می اندازد به نام صفحه «حوادث» و در کنار حوادث از ماجراهایی سر در می آورد که حالا جزیی از تاریخ ایران شده اند- ماجراهایی مثل خودکشی غلامرضا تختی، ترور حسنعلی منصور، جنگ ظفار و البته انقلاب ۵۷٫
در کوران انقلاب، هم اوج روزنامه نگاری را در تحریریه کیهان تجربه می کند و  هم به شدت پیگیر فعالیت های صنفی در سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات و روزنامه نگاری را به هم گره می زند. یک نفر درست در وسط این نقطه ایستاده و در سردبیری روزنامه کیهان براساس رای گیری از اعضای تحریریه انتخاب می شود. از قضا، همان کسی که در کانون ماجراست بیشترین رای را می اورد.
شاهد همه این ماجراها یکی از فعالان موثر و اکنون راوی آن ها محمد بلوری است. بلوری را شاید بتوان یکی از کلاسیک ترین روزنامه نگاران ایران دانست، کسی که روزنامه نگاری را ازذ دستیاری روزنامه نگاران بزرگ شروع کرده، از بطن تحریریه برآمده و بالیده و به بالاترین سطوح رسیده است. در مدرسه عالی پاریس روان شناسی گرفته و در حوزه خبری حوادث کار کرده که بیشترین تلاش روزنامه نگارانه را می طلبد و فرد را شبانه روز در معرض خطر و گزارش و رویداد و کار طاقت فرسا قرار می دهد، با این تفاوت که به جز تجربه لحظات ناب روزنامه نگاری، برخلاف خبرنگاران در حوزه های سیاسی یا اقتصادی، برایش نصیبی معنوی یا مادی در پی ندارد. بلوری فراز و نشیب روزگار و تاریخ را به چشم خود دیده و دگرگونی رسانه ها و همکاران رسانه ای اش را در این اوج و فرود درک کرده است. اگر کسی بخواهد سنت روزنامه نگاری پیش از انقلاب در ایران را با همه نقاط قوت و ضعفش به ما نشان بدهد، فردی باید باشد، همچون محمد بلوری- یک مطبوعاتی حرفه ای و کار کشته که روزنامه نگاری را مثل بسیاری از همکارانش غریزی پیش برده و بلندی رسانده است.
  آغاز کار در روزنامه کیهان
سال پنجم متوسطه را در دبیرستان بیستون تهران در خیابان منیریه گذراندم و برای سال ششم متوسطه در دبیرستان دارالفنون نام نویسی کردم، تا این که در شهریور ۱۳۳۶ رویای کار در روزنامه کیهان برایم تحقق پیدا کرد.
یک روز در پایان زنگ انشاء استادم محمد جواد تربتی، معلم ادبیاتمان و مدیر مجله پولاد، هنگام ترک کلاس از من پرسید: « حاضری به عنوان خبرنگار در روزنامه کیهان کار کنی؟ اگر حاضری، می توانم تو را به سردبیر روزنامه معرفی کنم.»
از شنیدن این پیشنهاد هیجان زده شده بودم. گفتم: «استاد، من در خواب هم انتظار چنین پیشنهادی را نداشتم. از دوران نوجوانی خبرنگاری در روزنامه کیهان آرزویم بوده.» استاد گفت: «چرا در خواب؟ قلم خوبی داری و مناسب این کار هستی. سر دبیر کیهان مددتی پیش از من خواسته بود یکی از شاگردانم را که خوب می نویسد برای خبرنگاری در بخش شهری و اجتماعی به او معرفی کنم.» در آن سال من و یکی از هم کلاسی هایم که قلم شیوایی داشت زنگ انشا را به نوبت با هم در اختیار داشتیم. در برنامه درسی، هر هفته دو ساعت به انشا خوانی اختصاص داشت. یک ساعتش به خواندن انشای من می گذشت و ساعت دیگر در اختیار آن هم کلاسی شیرازی ام بود و هر ردوی ما چنان با جذابیت مسائل اجتماعی را در انشایمان تحلیل می کردیم که بچه های کلاس به هیجان می آمدند.
استاد گفت: «فردا ظهر آماده باش با هم برویم روزنامه کیهان.» آن شب از هیجان دیدار با سردبیر کیهان خوابم نبرد و از صبح برای این دیدار لحظه شماری می کردم.
آن روز ظهر، وقتی وارد تحریریه کیهان در کوچه اتابک در خیابان فردوسی شدم، اضطرابی شدید قلبم را به تپش تندی انداخت. در سالن بزرگی بیش از چهل خبرنگار و دبیر سرویس و عکاس را می دیدم که شتاب زده در رفت و آمد بودند یا خبر و گزارش می نوشتند. شرم شهرستانی ام کف دست هایم را خیس عرق می کرد و صورت برافروخته ام داغ می شد. با خود می گفتم می توانم روزی در این جمع قلم بزنم و سردبیر  من را برای خبرنگاری بپذیرد؟
وقتی استاد من را به دکتر عبدالرسول عظیمی، سردبیر روزنامه، معرفی کرد، او با نگاهی جدی به من گفت: «ببین جوان، طی همین یک ماه، شش نفر برای خبرنگاری به من معرفی شده اند، اما برای ادامه کار تاب نیاورده اند. بعضی برای تهیه گزارش رفته اند و دیگر برنگشته اند و بقیه هم پس از چند روز دست از کار کشیده اند. تو حاضری به انجام وظیفه ای که بر عهده می گیری ادامه بدهی؟» با قاطعیت جواب دادم: «بله آقا، ادامه می دهم.»
کتاب پیش رو منبع دست اولی است برای پژوهشگرانی که می خواهند بدانند روزنامه نگاری ایرانی در مقاطعی سرنوشت ساز از تاریخ چطور پیش می رفته و روزنامه نگاران در آن مقاطع چه می کرده اند، چه می دیده اند و چه فکر می کرده اند. بلوری در خاطراتش گاهی خودِ تاریخ را روایت می کند و گاهی پشت صحنه وقایع تاریخی را. گاهی قالب روایتش به گزارش های مطبوعاتی نزدیک می شود و گاهی به پاورقی داستانی با راوی سوم شخص که در آن نیز ید طولایی دارد. حکایت های جذابی نیز نقل می کند از حوادث عجیب جامعه آن روزها و گاهی حال و هوای تحریریه ها و شرایط کاری خبرنگاران و اهالی مطبوعات را به تصویر می کشد. و همچنین روایت های بعد از انقلاب را می گوید که چطور آن سنت روزنامه نگاری گسیخته می شود و باز تلاش هایی صورت می گیرد که آن چینی بند زده شود. بنابراین تنوع در قالب و محتوا خواننده را از وضعیت روزنامه نگاری دهه های چهل و پنجاه مطلع می سازد اما خسته نمی کند.
از لابه لای همین خاطرات می توان دریافت در سنت روزنامه نگاری پیش از انقلاب روزنامه نگاران چطور با سانسور رو به رو می شدند، به چه شیوه هایی کار تیمی انجام می دادند، صنف آن ها چقدر قدرتمند بوده، چه میزان بین حرفه گرایی و جلب توجه مخاطبان تعادل برقرار می کردند، رابطه آن ها با مردم و مقامات چطور بوده، سیاست چه اندازه در روزنامه نگاری نفوذ داشته، فرهنگ سازمانی روزنامه ها چطور بوده، بازار و اقتصاد مطبوعات چقدر بسامان بوده و مدیران روزنامه ها چگونه رسانه هایشان را می گرداندند.