اوایل فروردین ماه امسال بود که مرد ثروتمند که همه فرزندانش برای زندگی به خارج از کشور سفر کرده بودند در تنهایی خود از پنجره حیاط خانه ویلایی اش دختر جوانی را دید که در کنار پدرش در حال تمیز کردن حیاط خانه است.مرد ۷۰ ساله که چند سالی از فوت همسرش می گذشت با […]

اوایل فروردین ماه امسال بود که مرد ثروتمند که همه فرزندانش برای زندگی به خارج از کشور سفر کرده بودند در تنهایی خود از پنجره حیاط خانه ویلایی اش دختر جوانی را دید که در کنار پدرش در حال تمیز کردن حیاط خانه است.مرد ۷۰ ساله که چند سالی از فوت همسرش می گذشت با دیدن این صحنه به فکر فرو رفت و از آن روز به بعد دختر جوان را زیر نظر داشت و این در حالی بود که پدر دختر جوان، سرایدار و باغبان خانه ویلایی بود.

روزها می گذشت و جمشید روزهایی که مرد سرایدار دخترش را به خانه ویلایی می آورد لباس های شیک می پوشید و به بهانه های مختلف خودش را به دختر جوان که المیرا نام داشت نزدیک می کرد اما هیچ کسی فکر نمی کرد که جمشید دلباخته المیرا شده است.