پسر جوانی که خواهر ۵۰ساله خود را به دار آویخته و به قتل رسانده است، در بازجوییها مدعی شد صدایی در سر او میپیچید و دستور قتل میداد. کارآگاهان جنایی استان فارس وقتی از مرگ زنی ۵۰ساله در خانهاش مطلع شدند، به آنجا رفتند و جسد حلقآویزشده این زن را که بهاره نام داشت مشاهده […]
پسر جوانی که خواهر ۵۰ساله خود را به دار آویخته و به قتل رسانده است، در بازجوییها مدعی شد صدایی در سر او میپیچید و دستور قتل میداد.
کارآگاهان جنایی استان فارس وقتی از مرگ زنی ۵۰ساله در خانهاش مطلع شدند، به آنجا رفتند و جسد حلقآویزشده این زن را که بهاره نام داشت مشاهده کردند.
شواهد اولیه نشان میداد این زن خودکشی کرده است زیرا از چیزی شبیه طناب دار معلق بود، اما متخصص پزشکی قانونی بعد از رؤیت و بررسی دقیق جسد با توجه به نوع زخمی که در گلوی این زن وجود داشت، اعلام کرد فرد یا افرادی دیگر بهاره را به دار آویختهاند.
بهاینترتیب تجسسها برای شناسایی و دستگیر قاتل زن میانسال آغاز شد. در ابتدا باید انگیزه احتمالی این جنایت مشخص میشد به همین سبب کارآگاهان به جستوجو در خانه پرداختند، اما به هیچیک از وسایل دست نخورده بود و همه قرائن حکایت از آن داشت که سرقتی از محل وقوع جرم انجام نشده است. بنابراین قتل با انگیزه شخصی رقم خورده بود.
کارآگاهان در گام بعدی به بررسی راههای ورودی خانه پرداختند و به این نتیجه رسیدند که هیچکسی به زور وارد این منزل نشده و قاتل یا قاتلان مقتول را از پیش میشناختهاند و به همین دلیل بهراحتی توانستهاند او را به کام مرگ بکشانند.
وقتی اعضای خانواده بهاره تحت بازجویی قرار گرفتند، نخستین سرنخ مهم به دست آمد زیرا فاش شد این زن با برادر خود به نام بابک از مدتها قبل اختلاف داشت. بابک هم در همین خانه زندگی میکرد اما از زمان کشف جسد اثری از او نبود. تجسسها بعد از چند ساعت نتیجه داد و بابک بازداشت شد. او بعد از انتقال به پلیس آگاهی بدون هیچ مقاومتی اتهام قتل خواهرش را قبول کرد.
او گفت: من از مدتها قبل با خواهرم اختلاف داشتم و گمان میکردم او با افرادی رابطه دارد.شب حادثه اصلا حال خوبی نداشتم برای همین رفتم که بخوابم اما هر کاری کردم خوابم نمیبرد. از آنموقع بود که صداهایی در سرم پیچید و هر کاری میکردم از بین نمیرفت. این صدا مرتب تکرار میکرد وقت آن است که خواهرت را بکشی. من خیلی سعی کردم بیاعتنا بمانم، اما صدا مرتب میگفت الان باید این کار را انجام بدهی. آنقدر این صدا را شنیدم که از خود بیخود شدم. بدون اینکه بفهمم چهکار میکنم سراغ خواهرم رفتم. من واقعا به مرگ او راضی نبودم، اما در آن لحظات رفتارم دست خودم نبود. تحتتأثیر صدا قرار گرفته بودم و هر کاری که او میخواست انجام میدادم. خواهرم را در این شرایط حلقآویز کردم. هنوز به حالت عادی برنگشته و متوجه کاری که کرده بودم نشده بودم تا اینکه بالاخره به خودم آمدم. بهسرعت از خانه بیرون رفتم. چند ساعتی در کوچه و خیابانها بیهدف پرسه زدم. قصدم این بود که خودم را به پلیس تسلیم کنم، اما قبل از این کار دستگیر شدم.»