نیویورکتایمز در نقدی به فیلم «قهرمان» ساخته اصغر فرهادی و نماینده سینمای ایران در اسکار ۲۰۲۲ پرداخته است. در این مطلب به قلم « ای.او. اسکات» آمده است: «آخرین وسوسه بزرگترین خیانت است: انجام کار درست با دلیلی اشتباه»؛ گویی «قهرمان» جدیدترین فیلم اصغر فرهادی این جمله را از نمایشنامه «قتل در کلیسای جامع» نوشته […]
نیویورکتایمز در نقدی به فیلم «قهرمان» ساخته اصغر فرهادی و نماینده سینمای ایران در اسکار ۲۰۲۲ پرداخته است. در این مطلب به قلم « ای.او. اسکات» آمده است: «آخرین وسوسه بزرگترین خیانت است: انجام کار درست با دلیلی اشتباه»؛ گویی «قهرمان» جدیدترین فیلم اصغر فرهادی این جمله را از نمایشنامه «قتل در کلیسای جامع» نوشته «تی. اس. الیوت» برایمان پررنگ میکند.
در مرکز داستانِ «قهرمان»، یک عمل شایستهی بدون ابهام رخ میدهد. مردی (به نام رحیم سلطانی با بازی امیر جدیدی) هفده سکه طلا را به صاحب واقعی آنها، پس میدهد. این کار، چه عیبی دارد؟ و چه پیامدهای ناخوشایندی ممکن است داشته باشد؟ همانطور که در فیلم میبینیم: پیامدهای بسیار زیادی! هیچ چیز در این داستان پر استرس و پیچیدهی امروزی، به سادگی آنچه که ما یا شخصیتها آرزو میکنیم، نیست.
رحیم که به دلیل بدهی در زندان است، میخواهد قرض خود را پرداخت و زندگی جدیدی را شروع کند. ما رحیم را در آغاز یک مرخصی دو روزهی پر التهاب میبینیم؛ او به امید توافق با طلبکارش که صاحب یک مغازه فتوکپی و باجناق سابقش است، از موقعیتی به موقعیت دیگر میرود.
درهمتنیدگی روابط خانوادگی و کارهای آنها، به روایت فرهادی، یک واقعیت مرکزی در زندگی شخصیتهاست. بنابراین وقتی عشق، شرافت و وفاداری موضوعات مورد بحث ما هستند، پول هم در همان نزدیکیست. همانطور که هومر سیمسون درباره الکل میگوید: الکل علت و در عین حال راه حل بسیاری از مشکلات زندگی است.
رحیم تصمیم میگیرد صاحب اصلی سکهها را پیدا کند و اینکه آیا این تصمیم، یک تصمیم انسانی برخاسته از وجدان است یا یک تصمیم حسابشده، منشا تعلیق و پیچیدگیهای زیادی در داستان میشود. در اواسط فیلم، چیزی شبیه یک پایان خوش از راه میرسد؛ زمانیکه رحیم بابت عمل انسانیاش، مورد تشویق و تمجید قرار میگیرد.
بازگرداندن سکهها به یک داستان جذاب رسانهای تبدیل میشود که شبکههای اجتماعی طاقت مقاومت در برابر آن را ندارند. مسئولان زندان خوشحال هستند و از رحیم به منظور رسیدن به اهداف خود سواستفاده میکنند، همانطور که یک بنیاد خیریه به او لوح تقدیر و وعده پیدا کردن کار میدهد. کمکها از هر سویی از راه میرسند و فشار بر روی بهرام برای گذشت از طلبش افزایش مییابد.
واقعا چرا بهرام از طلبش نمیگذرد؟ رحیم خوش قد و بالا و خوشتیپ است؛ با لبخندی پرشور و رویی گشاده. اما بهرام در چشم بستن بر این جذابیت، تنها نیست. یکی از همبندان رحیم با نیشخند از توانایی او در فریب دادن دیگران حرف میزند. برادر بدخلق فرخنده معتقد است که رحیم یک شکستخورده است و کارفرمایی که میخواهد به رحیم شغلی بدهد، بر نقاط تیرهی روایت او اصرار میکند و برای روشن شدن موضوع که معتقد است میتواند یک تقلب بزرگ باشد، طلب مدرک میکند. آیا این واقعا یک تقلب بزرگ است؟ هرچه زمان بیشتری را با رحیم میگذرانیم بیشتر به این فکر میکنیم که شاید مخالفان رحیم (که در شروع داستان، خشک، کینهجو و زیادی خونسرد به نظر میرسند)، بیراه هم نمیگویند. آیا از کوره در رفتنهای گاه و بیگاه رحیم ناشی از خلق و خوی خشن اوست؟ آیا او با رفتار همراه با شرمزدگیاش، سعی در پوشاندن یک عدم صداقت بزرگ دارد؟ یا همانگونه که ادعا میکند یک انسان خوب است که به نظر بدشانس میرسد؟
به یک تعبیر، این سوال که «شما باید طرف چه کسی باشید» در این فیلم بیراهه است. فرهادی بیش از علاقه به جوهره وجود شخصیتها، به علتها و نتایج کارهایی که انجام میدهند، علاقهمند است. او که برنده دو جایزه اسکار برای فیلمهای «جدایی» (۲۰۱۲) و «فروشنده» (۲۰۱۷) است با نظم و بینش یک رماننویس، فیلم میسازد. «قهرمان» به اندازه یک فیلم در ژانر تریلر اضطرابآور و پرسرعت است. حتی شخصیتهای فرعی فیلم، به یاد ماندنی و پیچیده هستند و در هر لوکیشینی، چه در خانه، چه دفتر و چه مغازه، شما از وجود قصههای ناگفته، آگاهید (چرا که در مقابل یک گروه درجه یک بازیگری حضور دارید).
در اواخر فیلم، ما زنی را میبینیم که با بچهاش در موسسه خیریهای که رحیم را به اوج برده و پایین میآورد حضور پیدا میکند و به رییس خیریه التماس میکند که برای جلوگیری از اعدام همسرش به او کمک کنند. در چند صحنه دیگر هم میبینیم که چه تعداد فیلم و داستان دیگر در این فیلم وجود دارد؛ داستان فرخنده، داستان نازنین، دختر بهرام که بیشترین میزان کینه را از رحیم در دل دارد، داستان خود رحیم به عنوان پدر و همسر. سوالات همینطور ادامه دارند و زمانی که روایت به نتیجهی نسبتا شیرین و رضایتبخش انتهایی ختم میشود احتمالا تصمیم میگیرید که هدف، واقعا خود روایت نبوده است.
در ابتدای فیلم میبینیم که رحیم به دیدار حسین در محل کارش که یک بنای تاریخی در کنار صخرهای بزرگ است، میرود. این بنا با داربست پوشانده شده (که چیزی شبیه به استعاره در این فیلم نبوغآمیز است)؛ پوششی که مجموعهای از نردبانها و پلههاییست که هم رازهای مرگ و زندگی را میپوشانند و هم به آنها دسترسی میدهند.