سام طالبی چه عاطل شده است این وام گرفتن ازیک برش و جبهه تاریخی که قریب به ۵۱۰ سال از آن عبور کردهایم. پسری ناخلف را به جرم عربدهکشی به پای چوبه دار بردهاند که «ای ناخلف، اجدادت روزی سرکوبگران ما بودند.» این باطلترین سیر نقد ما بر «کارلوس کیروش» میشود. سرمربی پرتغالی که شاید […]
سام طالبی
چه عاطل شده است این وام گرفتن ازیک برش و جبهه تاریخی که قریب به ۵۱۰ سال از آن عبور کردهایم. پسری ناخلف را به جرم عربدهکشی به پای چوبه دار بردهاند که «ای ناخلف، اجدادت روزی سرکوبگران ما بودند.»
این باطلترین سیر نقد ما بر «کارلوس کیروش» میشود. سرمربی پرتغالی که شاید حتی ریشهاش آن قدر در خاک آن سرزمین مهاجرپذیر پرتغال، قوی و طویل نباشد که به جنگجویان کشورش در سال ۱۵۰۷ میلادی برسد. مردانی که دریا را میشکافتند و از غرب اروپا به شمال آفریقا و بعد آسیای مرکزی میرسیدند.
گیریم که بر فرض محال، کارلوس کیروش هم نوادهای است از یکی از جنگجویان پرتغالی که ۵۱۰ سال قبل از کشتیهای پرتغالی در سواحل خلیج فارس و دریای عمان برخاک ایران پیاده شد و ایران را فتح کرد. این چه ابزاری است برای بر سرش کوفتن؟ این چه تمثیلی است که چون «روزی روزگاری، کشورت ما را به استعمار و استثمار کشید، پس تو هم محکومی بر عقوبت اجدادت.» گردن کدام پسری را با جرم گناه پدری میزنند که ما، آگاهانه و ناآگاهانه، چه در فضای مجازی و چه در رسانهها، او را با لشگرکشی و استثمار اجدادش به صلابه میکشیم؟
اگر چنین محاکمه و حکم و قصاصی بر چکش عدل مینشیند، پس از افغانستان تا تاجیکستان و هندوستان در شرق و تمام سرزمین های غربی تا امپراتوری اتریش در غرب باید هنوز از شمشیر نادر و آقامحمدخان بنالند. هنوز باید هر مستشار یا مسافر ایرانی را به چشم یکی از سربازان نادرشاه ببینند که سوار بر اسب تاختیاش، برای گردن زدن از سربازان این سرزمینها به آنجا سفر کرده است.
«کیروش» را باید در قاب خودش دید. در یک دیکتاتور کوچک که ما او را زاییدهایم. تفاوت کیروش با سردارانی که از خاک پرتغال، انگلستان، شبهه جزیره ریاض یا سرزمین عثمانی به ایران آمدند در نوع و کیفیت حضورشان بود. کیروش با ناو جنگی به تهران نیامد. در مراسم استقبالش (چهاردهم فروردین ماه سال ۱۳۹۰) فرودگاه امام از مستقبلین و خبرنگاران قرق شد. دسته گل بر گردنش انداختیم، او را پای میز مذاکره با بالاترین مقام ورزشی وقت یعنی علی سعیدلو نشاندیم و قراردادش را در سازمان وقت تربیت بدنی امضا زدیم. کیروش با سلام آمد، با صلواتهای ما زندگی کرد، با نازی که برای دلبریهایش کشیدیم قدم زد و خود را ناگهان به غایت در قامت رهبری دید که صدلشگر فدایی داشت.
ما خود والدین «کیروش» هستیم. کارلوس، مقصر هیچ یک از بیحرمتیهای اخیر نیست. چه از نخستین روز که با کلماتش، یقه امیر قلعهنویی را چسبید و به دیوارش کوفت چه تا امروز که فوتبال ایران را به یک فضاسازی آلوده و خطرناک دو قطبی «خودی» و «غیرخودی» برده است.
اول بار که کارلوس کیروش، مقابل امیر قلعه نویی ایستاد، حظ بردیم. این صادقانهترین اعتراف درونی ماست که در قعر وجودمان دست و پا میزند. از مجادلهاش با جامعه سنتی فوتبال ایران مشعوف بودیم و خرسند؛ این گویی نشانهای بود از آن نبردهای مغلوبه ما که سالها مربیان خارجی را در نقطه ضعف برابر جبهه اپوزیسیون سنتی قرار میداد.
منتقدین در ایران، یک راه مشخص داشتند. شفاهیاتی که مانند نوار کاستی که پشت و رویش از یک متن پر شده بود، میرفت و برمیگشت و پخش میشد. کیروش، برخلاف میروسلاو بلاژویچ و برانکو ایوانکوویچ، بازی در زمین منتقدانش را خیلی سریع آغاز کرد. با قاعده بازی هم آشنا بود؛ دست پرورده فوتبال سراسر خشونت زده بریتانیا و اسپانیا.
کیروش روی زمین منتقدانش بازی کرد و نه فقط حامیان شخص او که هواخواهان فوتبال ایران لذت بردند. او نه تنها برای نتایجی که همراه تیم ملی ایران گرفت که برای جسارتش مقبول شد. اما همین جسارت، او را وارد دنیایی متفاوت از برداشتهای ذهنی از جامعه جدید خود کرد.
نتیجه مجادلههای کیروش، رسیدن به آلودهترین فضای تاریخ ملی فوتبال ایران است. سردار پرتغالی، جامعیت فوتبال ایران را به دو بخش خود و غیرخودی تقسیم کرد. گروهی که «او» را میپذیرند و «باید» منتقد مخالفانش باشند. نمونههایش در تیم خود او بروز پیدا میکند. بازیکنانی که دعوت میشوند، بازیکنانی که نامشان بر جوهر خودکار او نمینشیند و حتی دستیارانی که چون لب به انتقاد از مخالفان و منتقدانش باز نمیکنند، رانده میشوند؛ نمونه بارزش جواد نکونام.
از نطفهگذاری بدعتهای کیروش تا امروز که هوادار پرسپولیس، برپایه رفتارهای سرمربی تیم ایران، خود را مقابل تیم کشورش میبیند، جایگاه فدراسیون فوتبال ایران کجا بوده و هست؟ یک رفتار پیچ خورده از هیچ در هیچ.
فدراسیون فوتبال از زمان حضور علی کفاشیان تا امروزی که مهدی تاج بر فوتبال ایران صدارت و ریاست میکند، ماهیت کارلوس کیروش را تغییر داده است. میهمان عزیز کرده فوتبال ایران را با سکوت و تسامح و تساهل، به یک جایگاه خاص از سرداری که میتواند گردن بزند رساندند. کیروش بازخوانی پرونده زندگی «مستر جیکاک» است در ایران. جیکاک برای نفت به مسجد سلیمان رفت، کیروش برای فوتبال. جیکاک نیتی برای تغییر هویت نداشت، اما فضا و بستر را برای تغییر رویه آماده دید. کیروش برای بدل شدن به «دیکتاتور کوچک» تاریخ فوتبال ایران هیچ نیتی در ذهنش نپرورانده بود.
این فضا، شرمآورترین فضای تاریخ فوتبال ملی ایران است. دو دستگی، توام به هجو و هجا و هتاکی. دنیای مجازی ما از باورهای واقعیمان ساخته شدهاند. دیکتاتور کوچک، براساس مدیریت سخیف فوتبال ایران، دو دستگی مطلقهای را شکل داده که گروهی برای خلاصی از رفتار او، حاضر به شکست فوتبال ملی ایران شدهاند. چه کسی جز خود ما مقصر است؟
کیروش را نباید با سرداران پرتغالی هموزن دانست. آنها برای رسیدن به مرزهای ایران ماهها سوار بر کشتیهای جنگیشان در دریاها و روی امواج، جان کندند و در مرزها تلفات دادند. کیروش با عزت آمد و میان تمام خدماتی که برای ما داشت، باز هم نشان داد که باورهای ما از مدیریت یک جامعه کوچک چقدر عقب افتاده است.