فوتبال و سیاست هرگز ازهم جدا نبوده اند. ولی پرسش اینجاست آیا سیاست پا به فوتبال گذاشته یا فوتبال به سیاست؟. آنجایی که برخلاف انتظارات همه چیز از توپ آغاز و به آن پایان نمی پذیرد. حکایت سقوط کن و دوباره بلند شو در حال تکرار است. براستی تا چه زمان باید این سبک از […]
فوتبال و سیاست هرگز ازهم جدا نبوده اند. ولی پرسش اینجاست آیا سیاست پا به فوتبال گذاشته یا فوتبال به سیاست؟. آنجایی که برخلاف انتظارات همه چیز از توپ آغاز و به آن پایان نمی پذیرد. حکایت سقوط کن و دوباره بلند شو در حال تکرار است.
براستی تا چه زمان باید این سبک از مدیریت در فوتبال ایران حضور و ظهور داشته باشد و قرار است تا کی این پروژه جذب بازیکنانی از قبیل پروپجیج تکرار شود.
بد نیست به قرارداد پروپجیج نگاهی بیاندازیم؛ پروپیچ مهاجم اهل کروات استقلال با امضا قرارداد خود، نزدیک به ۵/۱ میلیارد تومان از این باشگاه دریافت می کند. بعد از اتمام همکاری وی با استقلال و به گفته تاج رییس فدراسیون فوتبال پروپیچ راضی شده بود ۳۰ هزار دلار بگیرد ولی این رقم به او پرداخت نشد و در نهایت راضی شد ۳۶۰ هزار دلار به او پرداخت شود. اما باز با طرح شکایتی این پرداختی انجام نگردید.
این تعلل در پرداخت در گذر چند فصلی که او از استقلال جدا شده است. و افزوده شدن بهره به آن، مبلغی در حدود چهارصد هزار دلار را بر باشگاه استقلال تحمیل کرده که اگر در مهلت مقرر پرداخت نگردد. تبعاتی چون بسته شدن دو پنجره نقل و انتقالات و کسر امتیاز و حتی سقوط به دسته پایین تر را در پی خواهد داشت. موضوعی که در آستانه لیگ نوزدهم تمام انرژی و وقت و توان مدیران استقلال را متوجه و منعطف خود کرده است. مشخص است که اگر در فصل قبل بدهی پروپیچ پرداخت می شد. حداقل این قضیه نزدیک به صد هزار دلار به سود استقلال به پایان می رسید. فوتبال ایران تا کی باید قربانی مدیرانی شود که بدون هیچ برنامه و بدون تدوین هیج طرحی و صرفا در پی یک مانور قدرت و خارج از شناخت نیازها و مطالعه توانایی های بازیکنان دست به خرید زده و قادر نیستند جهت جبران اشتباهات خود بازیکن و یا بازیکنان مورد اشاره را پای میز مذاکره کشانده و مشکل را حل کنند.
این ماجرا فقط منحصرا در مورد استقلال صادق نیست و پروپجیج مشتی نمونه خروارفوتبال ایران است. قضایای مانوئل ژوزه و رقم دقیق بدهی پرسپولیس به وی که در حدود یک میلیون و ۳۰۰ هزار یورو بر آورد شده بود. قرمز پوشان پایتخت را تا مرز محرومیتی سنگین جلو برد و اگر مساعدت دولت و بعضی سیاسیون در کار نبود. شاید شاهد حضور این تیم در دسته های پایین تر بودیم.
باید گفت مدیران قبلی هر باشگاه به خصوص باشگاه های سرخابی پایتخت، سنگی را در چاه انداخته که هزار مدیرعاقل نمی تواند آن را بیرون بیاورد. و ترسناک تر و وحشتناک تر از آن، تکرار این داستان توسط مدیران بعدی است. که هیچ گاه درس عبرتی نشده و مشخص نیست به کدام مدیرخاتمه خواهد یافت. (البته باشگاه استقلال در قضیه نیومایر و گرو مناسب عمل کرد)
بد نیست اشاره ای داشته باشیم به یک بهمن خطرناک که گام به گام و رفته به رفته بزرگتر شده و نزدیک است بنیان فوتبال ایران را در بخش اقتصادی تخریب کرده و با خود ببرد.
فیفا و ای اف سی در پی آن هستند که، وضعیت بدهی های تیم ها و باشگاه های ایرانی مشخص شده و طلبکاران داخلی و خارجی با دریافت حق خود و تسویه حساب، شرایط مالی آنان را به صفر رسانده و گام نخست اقتصاد و بهره وری در آنها برداشته شود. اما غافل از آنکه فوتبال ایران در چرخه خود وحتی در تصور خویش، هیچگاه به آن نزدیک هم نمی شود و بدهی بر بدهی به توان قرادادهایی که هر ساله در دو فصل نقل و انتقالات بسته شده، اضافه می شود و حساب و کتابی هم برآن حاکم نیست.
<قصه> رنجور و رنجوری بخواند، بعد از آن در پیش رنجورش نشانده به کجا خواهیم رفت و با کدام مرکب خواهیم راند و مقصد و مقصود کجاست. نمیدانیم!
کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال، همچون افسران پلیس راهنمایی و رانندگی در طول هر فصل برگه های جرایم خود را در مورد تخلفات و یا بدهی های مربوط به قراردادهای باشگاه ها، نوشته و بر شیشه ناپاک لیگ می چسبانند. آنان منتظر پرداخت هستند و جالب آنکه هر ساله هم اعلام می گردد تا هنگامی که بدیهی ها پرداخت نشود، لیگ آغاز نخواهد شد. اما هرگز دیده نمی شود که پرداختی حادث گردد. و وحشتناکتر اینکه سالیانه بر حجم این قرادادها نیز افزوده شده و گویا همه بی خیال اینگونه مصائب شده اند و به قولی طرفی از آن نبسته اند.
گاهی هم اتفاق افتاده که برحسب شکایت بازیکنی، ای اف سی فشار آورده و مبلغی هم پرداخت شده و یا با توافقی، زمان پرداخت طولانی تر می شود. اما اصل قضیه همچنان پا برجاست.اصل مطلب اینجاست که اغلب و یا حتی تمامی این قرادادها بی پشتوانه و بدون در نظر گرفتن وضعیت اقتصادی و صرفا برای کم کردن فشار هوادار بسته می شود. بدون اینکه منابع و مقاطع پرداخت حتی بصورت نسبی و تقریبی مشخص و معین شده باشد. متاسفانه باید گفت چرخه پر سرو صدای جذب بازیکن همچنان با سرعتی شتابنده در جریان است. منِ مدیر عامل به صورت کاملا فله ای و آماتوری وارد بازار می شوم و در این بازار مکاره و پر دلال ، دست ولخرجی را از جیب خالی بیرون آورده و سبد را مالامال کالا می کنم و سپس پیروزمندانه به باشکاه برمی گردم.« که من آنم که رستم بود پهلوان».
بعد ازآن بساط مصاحبه ای هم جفت و جور می شود و ایکس تایم هایی که با ردای موفقیت که قالبا هر دقیقه به رنگی منقش می شود بوقوع می پیوندد. ذره ذره جمع گردد وانگهی دریا شود. خرجش هم لبخندی است که هنگام تحویل باشگاه به مدیر بعدی بر لبان می آید. و افسار کار با بارگران بر دوش دیگری می افتد، تا یار که خواهد و میلش به که افتد. معمولا اینگونه انتقادات و هشدار های نیز اغلب خط کشیدن روی آب بوده، و ما ادراک آنانی که بی مُدرّک اوضاع، داخل گود خطیر فوتبال شده اند به آن معطوف نمی شود. فدراسیون نشینیان و باشگاه داران ما تا هنگامی که مسند خود را با آگاهی کامل، تحویل نگیرند و برای دوران مدیریت خود برنامه ای مشخص نکنند. این دور باطل همچنان خواهد بود و اوضاع نه تنها رو به بهبودی نخواهد رفت بلکه بدتر و خطرناکتر خواهد شد.
پروپجیج و پروپجیج ها آخرین خریدهای اینگونه نخواهند بود. و شکی نداریم باز تیم های فوتبال ایران ودر راس آنان دو باشگاه سرخابی پایتخت، همچنان برای راضی نگه داشتن هوادار خود از این دست بازیکنان تاریخ مصرف گذشته جذب خواهند کرد. تدوین برنامه و قانونی جامع( نه قانون ناقص فعلی که امثال پروپجیج را جذب می کند اما اجازه حضور ژاوی را نمی دهد) توسط مربیان و مدرسان و نیز متخصصان، متناسب با توان مالی باشگاه ها ضروری به نظر رسیده و از همه مهمتر تعریف منابع اقتصادی و نحوه هزینه آن توسط مدیران هم از ابتدایی ترین موضاعاتی است که باید متولی ورزش به آن بپردازد.