هومن حکیمی دبیر گروه فرهنگی آخ من بمیرم برای این بازیگرای معروف و نیمه معروف سینمامون! آخ من الهی هلاک شم که این عزیزان به خاطر تورم و فشار اقتصادی، مجبور میشن برن شغل دوم و سوم انتخاب کنن! حالا یکی مثل ما مجبوره راننده اسنپ بشه، این عزیزان کتاب شعر چاپ میکنن و خواننده […]
هومن حکیمی
دبیر گروه فرهنگی
آخ من بمیرم برای این بازیگرای معروف و نیمه معروف سینمامون! آخ من الهی هلاک شم که این عزیزان به خاطر تورم و فشار اقتصادی، مجبور میشن برن شغل دوم و سوم انتخاب کنن! حالا یکی مثل ما مجبوره راننده اسنپ بشه، این عزیزان کتاب شعر چاپ میکنن و خواننده میشن و… اینها!
اسکارلت جوهانسون شاعر!
«اسکارلت کی بودی تو؟» یا «چقدر قیافهتون آشناس شما!» و ازین حرفها!
کتاب شعر خانم «لیلا اوتادی» که از بازیگران قدرقدرت سینمای ایرانه و تا حالا کلی جایزه از جشنوارههای معروف دنیا مثال «کن سولوقون» و «گوگولیواری» و حتی «ساینشاین با چیز کیک» برده، جوریه که با خوندنش، فکّ آدم قفل میکنه! حتی گزارش شده که صف عاشقان بیدل خانم اوتادی، بعد از خریدن این کتاب که اسم جالب «در بهشتی که کلاغی نیست مترسک هم نیست» (بیشتر شبیه یه جور فحشه!) داره، بعد از اینکه به نیمههای کتاب رسیدن دچار رعشه شدن و از شدت لرزش این صف، گسل غیرفعال مرکز تهران، داره فعال میشه! این مسأله حاکی از این است که اهالی تهران یا باید هر چه زودتر، پایتخت را خالی کنند یا اینکه اداره ارشاد، مجوز این کتاب رو باطل و تمام نسخههای بیشمار این کتاب رو (حدودا ۱۰۰۰ نسخه!) از سطح شهر جمعآوری کنه!
با هم بخشهایی از این کتاب شعر رو مرور کنیم و رعشه بگیریم!:
«من بودهام/ تو بودهای/ ما تو بودهایم/ من و تو/ ما…»!
و در شعری دیگر فرمایش میکنند که:
«دست در دست کسی داشت/ دستهایم لرزید/ کاش هرگز او را…/ کاش هرگز من را…»!
گزارشی که هماکنون به دست من رسید، میگوید که بعد از انتشار این کتاب شعر توسط خانم اوتادی، روح مرحومان، حافظ و سعدی و صائب و مولانا که هیچ، روح مرحومان شاملو و حمید مصدق و اخوان و سهراب و… دچار دوپارگی در رباط صلیبی جلو بازو شدن و تقاضا دادن که با بلیط فرستکلس، سریعا از بهشت برگردن تهران تا…!
مگه تهران بارون میآد، عجقم؟!
«دریا واسه کشتیای بیسرنشین جا نداره»، اگرچه «تهران که دریا نداره» با این حال، «شوهر پولدار از اوجب واجبات است»!
سرکار خانم «بهاره رهنما» از همون اول هم روحیه حساسی داشته بنابراین من اینجا خیلی دارم سعی میکنم مراعات حال ایشون رو بکنم! خانم رهنما بعد از اینکه چیز شد و چیز کرد و دوباره به سمت چیز جدید شد و کرد (!)، تصمیم گرفت روحیه حساسش رو در وادیهای دیگهای هم بگستراند و افتخار بده که وادیهای دیگه هم از ایشون استفاده کنن! اینجوری شد که دفتر شعر ایشون البته به شکل کتاب منتشر شد و اینها!
اون صفی هم که درباره خانم اوتادی تشکیل شد، در مورد خانم رهنما هم تشکیل شد؛ خیلی هم خوب، خیلی هم خفنتر! نامبرده حتی با اصرار طرفداران بیشمارش در محل حاضر شد و امضا هم داد! گفتنیست یک نفر که کنجکاو بود و اهل شعر اما نبود، در صف مذکور قرار گرفت تا بفهمد ماجرا چیه. پس یک نگاه به بهاره انداخت، یک نگاه به کتابش، یک نگاه به بهاره انداخت، یک نگاه به کتابش، یک نگاه…، تا اینکه نفر عقبی گفت؛ «ئه، کوفت و یک نگاه! برو جلو دیگه راهو بستی!»، بعدشم وقتی رسید اول صف، فکر کرد نونواییه، گفت؛ «بیزحمت دو تا خاشخاشی»! که این، هیچ کم از ابیات شعر استاد رهنما نداره البته! با هم مرور کنیم:
«به پوست تنم دست میکشم/ به جای کسی نفس میکشم/ و در انتظار یک بوسه میمیرم»!
فقط میتونم بگم که خدا همه عاشقا رو به معشوقشون برسونه…، اما نه، اگه همه برسن که دیگه اسطورهای به نام بهاره رهنما نمیتونه همچین شاهکارهایی رو بنویسه که!
«محمدرضا «شنیدهام» گُل «میکشی»؛ واقعنی؟!
خدا رحمت کند «نصرت رحمانی» رو یا «چی فک میکردیم، چی شد» و حتی «لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا…»!
یه آرزو کن، جان من همین الآن همین لحظه یه آرزو کن! آها، آفرین، همینه، میدونم آرزو کردی که کاشکی «محمدرضا فروتن» توی فیلم «قرمز» به شکل فجیعتری کشته میشد! ایمجوری شاید باعث میشد که الان هوس نکنه خواننده بشه؛ اونم به این شکل…!
حالا شاید بشه از سر تقصیرات لیلا اوتادی و بهاره رهنما یه جورایی گذشت اما این مورد رو دیگه خداوکیلی بره اسنپ کار کنه، بهتره! حالا نه که فقط این بنده خدا باشهها، قبلش حتی مورد داشتیم که «شیث رضایی» و مخصوصا «رضا عنایتی» هم هوس کردن یه دهن واسه طرفدارا بخونن که ناموسا خودشون بعدش به شکر خوردن افتادن و رفتن سراغ همون «محمد نصرتی»!
موزیک ویدئوی استاد فروتن البته نکته دیدنی و شنیدی کم نداره ولی فقط اونجاش که میگه؛ «توی این جهان مجازی همه شبیه توهّم شدن رو علف/ تو عکسای شخصیتو رو میکنی یه گله هیولا میرن توی کف»!
هیچی دیگه، «همه چی آرومه، من چقدر بدبختم» و «بریم اسنپ کار کنیم بهتره» یا «خدایا، چرا اینجوری شد یهو؟»!