بیش از ۹۰ درصد زمانی که موسیقی گوش می دهیم، به شنیدن آهنگ های تکراری، اختصاص داده می شود. گاهی حتی موسیقی هایی را هم که دوست نداریم بعد از چند بار گوش دادن، اندک اندک می پسندیم اما چه چیزی باعث می شود زمان زیادی را به شنیدن موسیقی های تکراری اختصاص دهیم؟ تکرار […]

بیش از ۹۰ درصد زمانی که موسیقی گوش می دهیم، به شنیدن آهنگ های تکراری، اختصاص داده می شود. گاهی حتی موسیقی هایی را هم که دوست نداریم بعد از چند بار گوش دادن، اندک اندک می پسندیم اما چه چیزی باعث می شود زمان زیادی را به شنیدن موسیقی های تکراری اختصاص دهیم؟ تکرار صداها چه تاثیرات روان شناسانه ای بر ما دارد؟ چرا به بعضی از آهنگ ها در مرحله اول بی علاقه و سپس علاقه مند می شویم؟ آن چه در ادامه می خوانید، به طور خلاصه به این سوال ها پاسخ می دهد.

تکرار، عمل ساده ای است که می تواند مثل یک عامل جادویی باعث موسیقایی شدن شود. روان شناسان دریافته اند انسان چیزهایی را ترجیح می دهد که قبلا تجربه کرده است. از زمانی به این واقعیت پی برده ایم که رابرت زایونس در سال ۱۹۶۰ برای نخستین بار تأثیر نمایش محض را اثبات کرد.در آزمایش او، افراد پس از دو یا سه بار دیدن یا شنیدن یک چیز (یک مثلث، یک تصویر یا یک آهنگ) بیشتر از آن خوش شان آمده بود حتی وقتی از مواجهه قبلی با آن آگاه نبودند.

در واقع وقتی افراد چیزی را که قبلا با آن مواجه شده اند، راحت تر درک می کنند، توانایی بهبود یافته شان در پردازش آن را به تجربه قبلی شان نسبت نمی دهند بلکه به اشتباه فکر می کنند خود شیء یا صدا خاصیتی داشته است که باعث شده راحت تر درکش کنند.

پدیده اشباع معنایی

برای این که بفهمید این فرایند چگونه عمل می کند، این ترفند را به کار بگیرید. از یکی از دوستان خود بخواهید یک کلمه انتخاب کند، به طور مثال قاشق و آن را چند دقیقه پشت سر هم برایتان تکرار کند. پس از مدتی به تدریج یک جدایی عجیب و غیرمعمول بین صداها و معنی آن ها تجربه می کنید. این پدیده اثرِ اشباع معنایی نام دارد.هرچه کلمه از معنای خود دورتر می شود، جنبه های آوایی آن به طرز عجیبی برجسته تر می شود. به طور مثال شیوه به خصوص تلفظ آن، تکرار حرف قاف در آن، ترکیب دو حرف قاف و شین و غیره.

عمل ساده تکرار، شیوه گوش دادن جدیدی را ممکن می سازد که در آن، مواجهه مستقیم تری با ویژگی های حسی خود کلمه به وجود می آید. کالوس پریِرای روان شناس و همکارانش نشان داده اند وقتی به موسیقی هایی گوش می دهیم که برایمان آشنا هستند، فارغ از این که از آن ها خوش مان بیاید یا نه، ناحیه های احساسی مغزمان فعالیت بیشتری از خود نشان می دهند، حتی تکرارهای ناخواسته و کاملا خلاف ترجیحات موسیقایی ما هم قدرتمند هستند. به همین دلیل است که موسیقی هایی که از آن ها بیزاریم اما بارها آن ها را شنیده ایم، گاهی می توانند ما را ناخواسته درگیر خود کنند.