فریاد نسلی علیه بی‌عدالتی آموزشی و سقوط منزلت معلّم
فریاد نسلی علیه بی‌عدالتی آموزشی و سقوط منزلت معلّم
پاره کردن کتاب‌ها در پایان سال تحصیلی، در یکی از مدارس پاکدشت، دیگر یک شوخی کودکانه یا تخلیه هیجانی نیست؛ تصویری است دقیق، بی‌پرده و فریادگر از بحرانی مزمن در نظام آموزشی ما. دانش‌آموزی که کتاب را به زمین می‌کوبد، تنها به محتوا یا مدرسه اعتراض نمی‌کند؛ او دارد فریاد می‌زند از تحقیر معلمش، بی‌اهمیتی آموزش، و بی‌معنایی آینده‌ای که برایش طراحی شده است.

 آموزش بی‌جان، معلم بی‌انگیزه، دانش‌آموز بی‌امید.

در ساختار فعلی آموزش‌وپرورش، معلم که باید الهام‌بخش، خلاق و محوری‌ترین عنصر تحول باشد، به «کارمند مصرفی» تبدیل شده؛ آن‌چنان‌که حتی در مقایسه با کارگران زحمتکش صنعتی هم، جایگاهی پایین‌تر پیدا کرده است.
معلم را زیاد می‌دانند؛ نه زیاد نیاز.
۰۱او را فقط در تراز مالی می‌سنجند؛ نه انسانی.
محصول یک کارخانه چیپس یا فولاد در سیاست‌گذاری، ارزشمندتر است از محصول آموزش: یعنی یک انسان زنده، دارای روح، هویت، اخلاق و فکر.
معلمی که انگیزه‌اش با وعده‌های پوچ کور شده، نمی‌تواند الهام‌بخش دانش‌آموزی باشد که به آینده‌اش‌امید ندارد.

۲. تنزل قداست معلمی؛ سقوط تمدن از درون کلاس

در جوامع پیشرو، معلم را با پول نگه نمی‌دارند، بلکه با احترام، مشارکت و منزلت اجتماعی. اما ما حتی با پول هم نتوانستیم جایگاه او را حفظ کنیم.
حقوق او را با بهانه‌تراشی‌های اداری و سیاسی پایمال کردیم.
سرمایه انسانی‌اش را با بخشنامه‌های سرد و ساختار‌های فرسوده سوزاندیم.
شأن اجتماعی‌اش را با انکار نقش بی‌بدیل او در سیاست‌گذاری و رسانه، به‌کلی نابود کردیم.
و نتیجه؟ انگیزه مرد، مدرسه افسرده شد و آموزش، بی‌ثمر.

۳. کالایی‌سازی آموزش؛ فروپاشی آرام جامعه

آموزش در ایران، سال‌هاست که از معنا تهی و به کالا تبدیل شده است.
معلم ابزار تولید است.
دانش‌آموز، مشتری یا گیرنده محصول.
نمره، واحد ارزی ارزش‌گذاری.
و مدرسه، خط تولید.
در این منطقِ صنعتیِ غلط، نه انسان دیده می‌شود و نه آموزش. و طبیعی است که وقتی چنین نگاهی حاکم می‌شود، پاره کردن کتاب هم به نماد شورش نسل تبدیل گردد.

۴. از کلاس تا زندان؛ وقتی معلم دیده نشود، جامعه کور می‌شود

جامعه‌ای که به معلم بی‌اعتناست، حتماً با هزینه‌های چندبرابری در حوزه‌های دیگر – مثل زندان، اعتیاد، خشونت، فرار مغز‌ها و بحران هویت – مواجه خواهد شد. اگر معلم نبیند، جامعه کور می‌شود. اگر مدرسه انگیزه نداشته باشد، هیچ طرح توسعه‌ای به ثمر نخواهد رسید.

۵. راهکار‌هایی برای نجات آموزش و بازسازی منزلت معلم

۱. بازسازی منزلت اجتماعی معلم از طریق احیای نقش او در تصمیم‌سازی، بازنمایی رسانه‌ای درست، و بازنگری در سیاست‌گذاری‌ها

۲. بازتعریف آموزش بر پایه معنا، نه محصول: حذف تدریجی نگاه صنعتی، آزمون‌زد و کالایی

۳. اصلاح فوری ساختار‌های اداری، مالی و استخدامی آموزش‌وپرورش

۴. تقویت گفت‌وگوی بین مدرسه، خانواده و جامعه مدنی برای ترمیم اعتماد و مشارکت

نتیجه‌گیری: صدای پاره‌شدن کتاب، پژواک خشم معلمی است که دیگر دیده نمی‌شود.
کتاب‌هایی که در پاکدشت پاره شد، فریاد درد بود؛ نه بی‌ادبی. واکنش یک نسل است به بی‌عدالتی، به تحقیر معلم، به آموزش بی‌معنا.
اگر این صدا شنیده نشود، بزودی صدایی مهیب‌تر از درون جامعه بلند خواهد شد؛ نه فقط از مدرسه، بلکه از همه ارکان حیات اجتماعی.
آینده ایران از کلاس درس می‌گذرد؛ اگر کلاس سرد، کتاب بی‌ارزش و معلم بی‌انگیزه باشد، این آینده زودتر از آنچه می‌پنداریم فرو میریزد.

  • نویسنده : دکتر علی‌اکبر خادمی روانشناس، فرهنگی و فعال رسانه‌ای