آب، بابا، ابوالفضل…
آب، بابا، ابوالفضل…

      مینا نبئی – دکترای زبان و ادبیات فارسی / آب یک بخش دارد؛ بابا دو بخش دارد؛ اما این که عمو چند بخش دارد را تنها شمشیر می‌داند و صحرای کربلا … و این یعنی تمام معنای عشق و آزادگی و ایثار. ای آبروی آب، آب که می‌ریزد، می‌گویند روشنایی است؛ اما […]

 

 

 

مینا نبئی –
دکترای زبان و ادبیات فارسی /

آب یک بخش دارد؛ بابا دو بخش دارد؛ اما این که عمو چند بخش دارد را تنها شمشیر می‌داند و صحرای کربلا … و این یعنی تمام معنای عشق و آزادگی و ایثار.
ای آبروی آب، آب که می‌ریزد، می‌گویند روشنایی است؛ اما تنها مشک می‌داند و زمین، آن هنگام که برای عزیزان تشنه لبت آب می‌بردی و بر زمین جاری شد، چگونه نور و روشنایی از چشمانت پرکشید و دیدگانت تار گشت …
ای سقای عشق، می‌گویند: یک دست صدا ندارد ؛ اما تو با همه بی‌دستی‎ات کاری کردی کارستان، که با سپری شدن سال‌ها و سده‌ها هنوز صدای رشادتت به گوش می‌رسد.
این که در کجای تاریخ زیسته‌ای، این که در کدام میدان رزم و نبرد شمشیر زده‎ای، این که از تبار نوری، این که فرزند چه کسی هستی و پدر بزرگوارت کیست، همه بر جای خود گرامی؛ اما ای علمدار عشق، چند سده از جانفشانی‌ات می‌گذرد که هنوز نامت بر تارک تاریخ می‌درخشد؟ پس آنچه اهمیت دارد، حرکت نمادین تو است، که اگر در سپاه ظلمت هم بودی، ایستادگی‏ات، وفاداری‌ات، ایثار و از خود گذشتگی‌ات شایان تحسین و تقدیس و بزرگداشت بود.
ای اسطوره دلاوری، زمان بر ما می‌گردد و ما همگان با بازی‌های این روزگار بازیگردان، بازی می‌خوریم و دگرگون می‌شویم و سفر می‌کنیم ؛ سفری که بالاتر از نیمش عقبگرد است؛ طولی دارد به کم و بیش و عرضی، که چندان هم قابل عرض نیست و دستانی که خوب که بنگری، پر از تهی است؛ پس آنچه اهمیت دارد، کیفیت حیات است و این که آیا ردی از پاهای ما بر صحنه زندگی باقی خواهد ماند؛ یا به موجی بی‌رمق، نام و یاد ما از ساحل هستی پاک خواهد شد.
پس خوشا به حال تو که رسالت سیراب کردن تشنگان را برگزیدی؛ خوشا به حال حسین (ع) که آزادانه زیست و آزادانه جنگید و بزرگترین درس انسانیت را به جهانیان داد که ” اگر دین ندارید، آزاده باشید” انسان باشید؛ به اصول انسانی پایبند باشید. خوشا به حال پدربزرگوارت که در جنگ صفین، که سپاه دشمن آب را برآن‎ها بسته بود و دست آخر آن‌ها توانستند چاه‌های آب را بازپس گیرند، آن هنگام که یاران نزد وی رفتند و درخواست کردند که ما هم به تلافی، آب را بر سپاهیان دشمن ببندیم، حضرت علی (ع) مخالفت کرد و گفت: ما مبارزه می‌کنیم که کسی آب را برکسی نبندد…
من بد کنم و تو بد مکافات کنی؟
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو
و چه کودکیم ما که سال‌ها است اشک می‌ریزیم و سوگواری می‌کنیم بر خاندانی که آبروی آبند؛ بر حسین (ع)، بر علی(ع) و بر ابوالفضل(ع).
به دستانت قسم ای علمدار کربلا، که این اشک‌ها و گریستن‌ها، بر ما رواست که در امتحان‌های این روزگار رنگ می‌بازیم؛ رنگ عوض می‌کنیم و هزار رنگ می‎شویم؛ چونان که آب هفت اقیانوس هم این همه رنگ‎پذیری را نمی‌شوید و بسنده نمی‌کند. این اشک‌ها و گریستن‌ها بر ما رواست که پایداری‌مان در برابر امتحان‌ها و مشکلات عین ناپایداری و نابردباری است. در امتحان برکسی باید گریست که مردود می‌شود. تو و خاندانت- که معنای زمان و مکان و امتحان را در نوردیده‌اید و دگرگون کرده‌اید – که جای گریه ندارید.
به دستانت قسم ای سقای کربلا، که دخیل بسته‌ام به وفا داری‌ات و آب را که می‎نگرم، از علی اصغرت شش ماهه‌تر می‌شوم تا به رفع تشنگی، رسالتت را هربار و هرباره تقدیس کنم و پاس بدارم.
یا ابوالفضل گرچه بی‌دستی و می‌دانم ولیکن
آنچنانم این زمان بی‌کس که تا دستم نگیری برنمی‌خیزم
ای روسپید وفاداری، شاعری می‌گفت: ” آخرش یک روز شعری می‌گویم که عباسش رود شود؛ دریا شود؛ باران شود و برسد به خیمه‌ها…
دیگری با پدرگرامی‌ات مویه می‌کرد که سوگواری کند؛ نه بر تو، که آزادمرد تاریخی، که بر طفلان بی‌تو، که از پس نبودنت سخت بی‎یاور خواهند ماند.
گریه بر بی دستی احساس کــن
گریه بر طفـــلان بی عباس کن
باز کن حیدر تو شط اشــــک را
تا نگیرد با خجـــالت مشـک را
من اما دیگربار و دیگرباره تکرار می‌کنم که برتو که با تمامی غریبانه‎هایت، با وای وای بی‌کسانه و های‌های سوگوارانه‌ات، با هزاران زخم بر دل، چون سروی آزاده، ایستادی و مبارزه کردی و بر سر رسالتت، جان را در طبق اخلاص گذاشتی، نباید گریست. ای اسطوره دلاوری، برتو باید بالید که وارسته دنیا را بدرود گفتی. ای سقای عشق و وفاداری، ای آبروی آب.