در ابتدا باید گفت هیچ سازمان و اداره و نهادی بی عیب و نقص نیست و نقد منصفانه در راستای پرسش گری برای رسیدن به کمال متعالی، سرمایهای گرانبها است که باید آن را قدر دانست اما اولین گام برای تاثیرگذاری در نقد، برون آمدن از لاک خودمطلق انگاری، خودبرتربینی و شناسایی باورهایی است که با انکار واقعیت ها، رفتار و گفتارهای خلاف انتقادهای سازنده را هدایت می کنند، مصاحبه اخیر آقای پورمحمدی پیرامون رسانه ملی درنشریه صبح نو، ملاحظاتی ایجاد کرد که حقیر به دو دلیل رسانه ای بودن خودم و دور بودن عجیب و شاید هم مصلحتی و تغافل گونه ایشان از واقعیتهای رسانه ملی، خود را مجاب به دادن پاسخ دیدم
اول اینکه این مصاحبه از جانب کسی که رسانه ملی را سه دهه در سیطره تیم مدیریتی خود داشت و تهمت بحران مخاطب را به عینه از جانب معارضان نظام تجربه و قدم به قدم با نقاط ضعف و قوت رسانه ملی زندگی کرده است، برایم بسیار حیرت انگیز بود
جناب پورمحمدی! اگر افراد وا مانده ای مانند عباس عبدی، مهدی نصیری و رسانه های معاند فارسی زبان، مطلبی درباره رسانه ملی بگویند، می توان به عناد و بی خبری آنها ربط داد اما شما را باید کجای دل گذاشت؟
این مصاحبه از ابتدا تا انتها مصداق بارز خوراک سازی و تغذیه افعی های خبری بیگانه، هوچی گران و معاندانی است که به معنی واقعی کلمه می خواهند از کاه، کوه بسازند و در کمین اینگونه خوراکها نشسته اند تا قطعه ای از پازل کاذب افکار عمومی را پیدا کرده و تخریب باورهای مثبت را با باورسازی های منفی همزمان سازند و بعید است که یک فرد رسانه ای پرسابقه ای مانند شما از درک این مسئله ساده محروم باشد
آقای پورمحمدی در این مصاحبه، القاءپذیر عمل کرده و بر اساس القائات مصاحبه گر، بجای تقابل با پیش فرضهای القائی و اغراق شده، مثل کاهش و ریزش مخاطب رسانه ملی، به درصدگذاری دلائل القائی مصاحبه گر می پردازد و طی آن سوء مدیریت، رویکرد غلط، بی اعتنایی به دیدگاه مردم، حذف سلبریتی ها و عدم بکارگیری کارآمدها و پولپاشی بی برنامه و غیره را در صدر علل این کاهش قرار می دهد و با کاهش تأثیرگذاری شرایط امروز جهانی و رقابت های فشرده و نفس گیر رسانه های نوظهور و یا تکثیر همان نسل گذشته رسانه، از ابتدا تا انتها بر اساس ریل گذاری مصاحبه گر، کاملا تحت هدایت ایشان، گفتارپیمایی می کند
آقای پورمحمدی در این مصاحبه دو هدف را پی می گیرد هدف اول، قوی و بی نقص جلوه دادن عملکرد تیمهای قبلی مدیریتی رسانه ملی و هدف دوم، ضعیف نشان دادن تیم مدیریتی کنونی و تخطئه سند تحول غافل از آنکه هیچ رسانه ای در جهان از جمله رسانه ملی در بازه زمانی مدیریت ایشان و تمامی مدیران مورد تائید ایشان، هرگز قادر به تأمین صددرصدی ذائقه های مخاطبان نبوده و مفهوم رویکرد ملت محور و مردم پایه نسبی است.
عجیب تر اینکه ایشان طبق کدام نظرسنجی علمی و میدانی، پیش فرض های مصاحبه گر را پذیرفته و به آنها استناد می کند در حالیکه رسانه ملی براساس نظرسنجی های مرکز تحقیقات صدا و سیما، اقبال کم، متوسط و گسترده مخاطبان از برنامه های مختلف مثل محفل و کربلای معلی و سریالهایی مثل طوبی، تانک خورها و سوجان و ۷۵ سریال فاخر دیگر را که در همین سه سال دوره تحول ساخته و پخش شده است را اعلام کرده و در برخی مواقع فراتر از استقبال های گذشته به آنها می پردازد و حتی اجازه تولید فصل بعدی این سریال ها را نیز می دهد.
در فراز دیگر، رسانه ملی را متهم به عدم مهارت در مواجهه با سلبریتی ها می داند، در حالی که آقای پورمحمدی بسیار خوب می داند که رسانه ملی بجز در موارد معدود هرگز در مقابل سلبریتی ها قرار نداشته و درصد بالایی از سلبریتی های جدا شده از رسانه ملی خودشان تصمیم به قطع همکاری با نظام و رسانه ملی که نماد باورهای نظام و مردم مسلمان ایران است، گرفته و بارها و بارها علیرغم فراخوان های عام و اختصاصی، حاضر به تغییر تصمیم و موضع خود نشده و به زندگی در حاشیه به امید روزهای پوشالی، عادت کرده اند و برخی ها نیز علیرغم انعطاف های مکرر در پشت صحنه، جرأت عملی کردن تصمیمات خود را ندارند و در دوراهی تردید جا مانده و فرصت سوزی می کنند و همه می دانند که آنها قربانی فشارهای رسانه ای معاندان و بیگانگان جوسالار هستند و نیامدن آنها ارتباطی با تصمیم رسانه ملی ندارد که بارها و بارها از آنها برنامه خواسته است و البته خیلی ها نرفتند و یا زود برگشته و عده ای در مسیر و نوبت بازگشت به رسانه ملی هستند.
علاوه بر آن جناب آقای پورمحمدی گاهی دچار پارادوکس می شود و در حالیکه منتقد ورود برخی از چهره های توانمند به رسانه ملی است در عین حال منتقد کندی و فقدان برون سپاری ها و عدم استفاده از ظرفیت بخش خصوصی است و آدم می ماند که بالاخره رسانه ملی چه باید بکند، ضمن اینکه در عصر تحول، بیشترین رویکرد انتصابهای مدیریتی و برنامه سازی ها به توانمندان درون رسانه ای بود و این اعتماد، استمرار نیز خواهد یافت و معدود مدیران مدعو به ساختار مدیریتی رسانه ملی نیز نمونه های اقبال از توانمندیهای بخش خصوصی است.
آقای پورمحمدی در حالی برنامه ها و سریالهای عصر تحول را در عرصه ذائقه سازی و تحول به زیر سئوال می برد که خودش در جای دیگر به اقبال گسترده مخاطبان از دو برنامه دین پایه یعنی برنامه قرآنی محفل وو برنامه عاشورایی حسینیه معلی اذعان می کند و جالب اینجاست که در زمان مدیریت ایشان، لودگی ها و سرگرمی های سخیف بخش اعظمی از ذائقه های مخاطبان را تشکیل می داد و اکنون در حالی به عدم تحقق ۸۵ میلیون نفری استقبال ها از تولیدات جدید اشاره می کند که خودش در همین سنگر هرگز چنین موفقیتی نداشته است
در خصوص سریالها هم در حالی با اشاره به تولیدات دهه های قبل، از فقدان سناریو و سناریست های قوی حرف می زند که در عصر تحول استفاده از همان سناریست ها استمرار یافته و علاوه بر آنها، انحصارشکنی شده و از سایر استعدادها نیز استفاده به عمل آمده است و فصل بعدی برخی سریالها مثل” ن.خ ” و ” پایتخت” با همان تیم و بدون تغییر ساخته شده است
وی در نقد ممیزی ها، حتی اتفاقات زمان مدیریت خودش را به دلایل القایی مانند گریز توانمندان نگارش و بازی در عصر تحول رسانه ملی گره می زند تا با اضافه کردن واژه های بی سندی مانند سفارشی شدن سیاسی آثار نمایشی، مهندسی همه مفاهیم و پیام های موردنظر یک تفکر و عدم توجه به موضوعات عمومی، خانوادگی و سوژه های متنوع، در نتیجه گیری، رسانه ملی را در منگنه ضعف ساختاری قرار دهد و یا متهم به دخل و تصرف در سناریوهای قوی کند.
ایشان حتی علیرغم اقبال کلامی و تئوریک جوان گرایی، عملا با نفی میدانی برخی از مراکز استعدادپروری مثل جشنواره عمار و جبهه فرهنگی انقلاب، فعالیت های خودجوش مردمی وغیره با برجسته کردن کنار کشیدن برخی عناصر که در جریان اغتشاش ۱۴۰۱ خودشان از ادامه فعالیت با رسانه ملی انصراف دادند، غیرمنصفانه از واژه کنارگذاشته شدن استفاده کرده و رسانه ملی را به سیاست حذف متهم می کند
آقای پورمحمدی با خلط مبحث مدیریت قبل از عصر تحول با این دوره، به عدم تعادل در سیاست متضاد سلبریتی سالاری و سلبریتی ستیزی و نیز سیاست بی تعادلی در دو رویکرد تنظیم گری پلتفرم ها و سکوها و ممیزی فعالیتها اشاره کرده و به نحوی به القاء مصاحبه گر به لزوم تزریق طیف جدید مدیریتی در رسانه ملی پاسخ مثبت می دهد، ایشان در حالی به ضرورت توجه ویژه به خانواده و اصول اعتقادی اسلام و انقلاب تأکید می کند که در ادامه از ناکامی سریالها بخاطر مهندسی خواسته های مدیران رسانه ملی شکوه دارد
آقای پورمحمدی چگونه می تواند از خانواده محوری، اسلام محوری و انقلاب محوری سخن بگوید، در حالیکه مجریان و میهمانان و بازیگران و حتی لوگوهای برنامه ها و سریالهای رسانه ملی در زمان مدیریت ایشان، همواره معرف سلبریتی های خانواده گریز، اسلام گریز و انقلاب گریز بوده و کلکسیونی از اتفاقات بد و اختلافات بدآموز را در ذهن مخاطبان تداعی کرده و در مجموع مثل بدافزارها، تخریب گر سازمان ذهنی مخاطب از مفاهیم ارزشی مثل خانواده بوده اند؟
ایشان باید بررسی کند که در زمینه پولپاشی و لزوم مدیریت پول در رسانه ملی، بزرگترین و عجیب ترین قراردادهای مالی با تهیه کنندگان و مجریان و … در زمان مدیریت چه کسی منعقد شده است؟ درحالی که در عصر تحول، حتی یک مورد تجاوز از سقف قراردادهای دهسال پیش ثبت نشده و آن وقت ایشان تذکر پولی می دهد!؟
در خصوص پلتفرم ها نیز متأسفانه ایشان از پشت عینک فعالان و متنفعان آن عرصه، رسانه ملی را متهم به اعمال سیاست های سلبی و ممیزی و پرهیز از رسالت تنظیم گری نموده و رسانه ملی را عامل دوقطبی بوجود آمده می داند و این در شرایطی است که مخالفت با هدایت و نظارت رسانه ملی بر پلتفرم ها، با پشتوانه ابررسانه های بیگانه و معاندان توسعه یافته و از طرفی منافع فعالان آن عرصه در پرمخاطب شدن و تهدید آماری رسانه ملی جهت تسلیم در برابر مطالبات نامشروع و غیرقانونی نهفته و از بدو مصوبه شورای عالی فرهنگی بدون حتی برداشتن یک گام، شاهد این جوسالاری بوده ایم
ایشان در سؤال دیگری باز هم در زمین مصاحبه کننده بازی می کند و مخاطب امروز شبکه سوم را ناشی از پخش مسابقات زنده ورزشی می داند و علیرغم اذعان به موفقیت برنامه های محفل و حسینیه معلی، باز هم در نهایت کم لطفی القاء می کند که اگر احتمالا ورزش را از شبکه سه بگیرند، این شبکه حرفی برای گفتن و مخاطبی برای دیده شدن ندارد، این در حالی است که شبکه سوم پرچمدار عصر تحول در رسانه ملی است و سریالها و سرگرمی ها و برنامه های جذاب غیرورزشی فراوانی داشته و دارد که بطور نمونه می توان به همین برنامه های ذکر شده از جانب ایشان و برنامه های جذاب دیگری مثل خودمونی، معرکه، شب خوش، پانتولیگ، قهرمان و نیز سریالهای فاخری در ژانرهای مختلف از جمله نجلا، طوبی، تانک خورها، مهیار و غیره اشاره کرد.
کار بزرگشبکه سه پیشتازی در تحقق عدالت رسانه ای بود که امروز دورترین و محرومترین نقاط کشورنه تنها در شبکه سوم بلکه درهمه شبکههای سراسري دیده می شوند، در صورتی که استانها در گذشته حتی به اندازه دقیقه ای درهیچ کدام ازشبکه های سراسری اجازه حضور نداشتند و صداوسیما بیشتر شامل تهران و شمال تهران و نقاط خوش اب وهوای آن بود وبس
نکته ای که مرا می آزارد، اظهار نظر غیرمسئولانه و غیرمنصفانه آقای پورمحمدی در حوزه نادانسته ها و ناشناخته ها و مواردی است که در بازه زمانی مدیریت ایشان تجربه نشده بود، چرا که توسعه فضای مجازی در سالهای اخیر اتفاق افتاده و سقف عرصه مجازی آن دوره به تلفن همراه و پیامک ها و مانور ضعیف یک الی دو پیام رسان محدود بود و حدس من این است که اگر در حوزه هوش مصنوعی هم از ایشان سؤال می شد، باز هم به رویکرد مشعشع زمان خود می پرداخت
آزار دهنده تر اینجاست که ذائقه های ملی و دینی در منتقدین کمرنگ شده و بطور نمونه فراخوان قرآنی شبکه سوم و اجتماع صدهزارنفری مردم در استادیوم آزادی تهران به مزاجشان خوش نیامده و برنامه های جذاب مخاطب خاص، سمت خدا و فراخوان جشن غدیر و پیاده روی اربعین و غیره را اصلا در سیاهه ارزیابی قرار نمی دهند
ظاهرا مشکل ما باامثال پورمحمدی ها، مشکل باورهاست و ما اگر خدای جذابیت هم باشیم این آقایان تا به موقعیت های گذشته برنگردند، با غیرمستندترین ادعاها، بنا دارند که رسانه ملی را به گوشه رینگ برده و چپ و راست در تکاپوی انتقادات غیرسازنده و تخریب زحمات شبانه روزی رسانه ملي صرفا برای موج سواری باشند و تأسف انگیز است که در فرایند تخریب ها، نه تنها اصراری بر اقرار به توفیقات بزرگ رسانه ملی وجود ندارد، بلکه اصل بر انکار آنهاست تا اثر اندک ذهنیت مثبت نسبت به رسانه ملی رسوب نکند
در فراز پایانی از زبان حافظ عزیز به آقای پورمحمدی که حقیر به تدین و تعهد انقلابی ایشان ایمان دارم، عرض میکنم
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد خانه پرور من از که کمتر است
ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته ای
کتخون من حلال تر از شیر مادر است
علیرغم اینکه چیزی درچنته خویش ندارم ایشان را به مطالعه مجدد رسانه ملی به وسعت همه شبکه ها و تبعیت از سیره قرآنی که مؤمنان را به ایمان واقعی دعوت می کند دعوت می کنم تا در این دامگه ها، اینگونه در دام حرفه ای ها گرفتار نشده و به واسطه این اجحاف ها و ظلم های فاحش به زحمتکشان سنگرهای خدمت، حق الناس به گردن نگیرد، یادمان باشد که طبق سیره اخلاقی، نمی شود پس از پایان دوره سی ساله اقتدار فردی و گروهی در رسانه ملی اینگونه چوب حراج بر زحمات شبانه روزی آن زد و حتی حقایق و واقعیات مشهود را کتمان کرد.
- نویسنده : هادی ابراهیمی کیاپی