وزیر آموزش و پرورش به تازگی با اشاره به اهمیت توسعه متوازن گفت: کاری میکنیم که مدرسه دالان اشتغال و زندگی شود نه اینکه تنها محلی برای ورود به دانشگاه باشد. لذا ۵۰ درصد دانش آموزان باید تا پایان برنامه هفتم توسعه به هنرستانها بروند. یعنی باید ۱۵۰۰ هنرستان بسازیم که میسازیم. البته مهمترین بحث ساخت هنرستانهای جوار صنعت است.
البته با عنایت به مرور اظهارات وزیر محترم میتوان فهمید که حضرت ایشان خیلی درک درستی از کلمه متوازن ندارند و اگر هم در این مورد شکی وجود داشت با اظهارات اخیر وی که در سطور فوق آمده، دیگر بر همگان آشکار شده است که این ادعا، یعنی عدم درک درست از توسعه متوازن، چندان هم از واقعیت دور نیست.
وزیری که برای پرداخت حقوق معلمان، تدارک درست مدارس، تضمین سلامت جسمی و روحی دانشآموز و ارائه کیفیت حداقلی آموزشی در مدارس دولتی با مشکلات جدی روبروست، حالا وعده ساخت ١۵٠٠ هنرستان را داده است، آنهم درحالیکه معلمان در مناطق محروم کشور مشغول تدریس در کپرها و مدارس غیراستاندارد هستند.اما عمق مصیبت در بخش دیگری از سخنان این دانشمند گرانقدر نهفته است. یعنی آنجا که اظهار کردهاند:”۵۰ درصد دانش آموزان باید تا پایان برنامه هفتم توسعه به هنرستانها بروند.”کسی که اندک آشنایی و اطلاعاتی از آموزش و پرورش و شیوه مدیریت در فضای فرهنگی داشته باشد میداند که استفاده از قید «باید» در امور فرهنگی مثل زهر است و هرگز مورد استفاده قرار نمیگیرد. فرهنگ با «دستور و باید و حتما و لابد» قابل مدیریت نیست، بلکه ضروری است که حتیالامکان از این دست قیود پرهیز شود.معلوم نیست آقای صحرایی به پشتوانه کدام طرح مطالعاتی یا تحقیق علمی به این نتیجه رسیدهاند که ۵۰ درصد دانش آموزان باید حتما به هنرستان بروند. اصلا در کجای برنامه هفتم بر ضرورت اجبار دانش آموزان برای تحصیل در رشتهای خاص تأکید شده و اگر هم چنین اتفاقی افتاده کدام راهحل ها و ظرفیتها برای این امر در دستور کار قرار گرفته است.
حالا به فرض محال که با زور و فشار و نمره سازی دانش آموز را مجبور به تحصیل در هنرستان کردید، آیا بازار کار برای آنها فراهم است؟ آیا ایران با آخرین دانش و دستاوردهای حوزه فنی، حرفهای و هنری در جهان آشناست؟ آیا اصلا ایجاد علاقه و زمینه سازی در این حوزه صورت گرفته یا قرار است اللهبختکی تصمیمگیری شود.
وقتی گفته میشود که وزیر آموزش و پرورش هیچ نسبتی با مسئولیتی که بر دوشش گذاشته شده ندارد و معلوم نیست بر اساس چه شاخصهایی به این ماموریت مهم گمارده شده است. مردی که نمیداند دربی چیست، آنهم درحالیکه این واژه یکی از پربسامدترین واژگان مستعمل در بین دانش آموزان است، چگونه قرار است سرنوشت آینده سازان این کشور را رقم بزند؟
حضرت آقای صحرایی! جناب آقای وزیر! ای دانشمند ارجمند! ای مسئول همهچیز تمام! هیچ دانش آموزی را در هیچ مقطعی نمیتوان مجبور به کاری کرد، بلکه سالها و بلکه دهه ها طول میکشد تا به صورت آرام و برنامهریزی شده، جمعی از محصلان را با عنایت به ضرورتهای اجتماعی و فرهنگی به سمت رشتهای خاص سوق داد. آنهم در صورتیکه همزمان با این هدایت تحصیلی زمینههای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن نیز در بدنه جامعه نهادینه شده باشد، نمیشود صبح از خواب بیدار شد و تصمیم گرفت نصف دانش آموزان مملکت را با یک قید “باید” به سمت خاصی هدایت کرد.پشتوانه این باید کجاست؟ کدام مطالعات میدانی و علمی و بر اساس کدام الگوها صورت گرفته که شما را به چنین نتیجه محیرالعقولی رسانده است؟
آقای صحرایی باید بداند که آموزش و پرورش پادگان نیست که از ادبیات پادگانی برای توضیح مسائل آن استفاده شود. مسئله فرهنگ به خصوص در حوزه آموزش آنقدر پیچیده و چندوجهی است که بیان هر واژه برای توصیف و جهت دهی آن نیازمند سالها مطالعه است. اما از دولت مردمی فعلی انتظار بیشتری هم نمیرود، چون گویا مقصود آنها از مردمی بودن این است که مثل عامه مردم تصمیم بگیرند و حرف بزنند وبا این وضعیت فقط میتوان گفت: خدا به داد دانش آموزان برسد! و اینجاست که میتوان فهمید چرا سن مهاجرت به دانش آموزان رسیده است.
- نویسنده : ملیحه منوری-سردبیر