ادبیات و به ویژه رمان، تلاشی ست برای پرکردن شکاف میان انسان و جهان، انسانی که قرار ندارد، که خانه اش را گم کرده است و به تعبیر لوکاچ گرفتار «بی خانمانی استعلایی» ست. تلاشی برای آشتی با جهان، یا کنار آمدن با آن. اودیسه ای که اگرچه ممکن است به نوعی خودآگاهی منجر شد، […]
ادبیات و به ویژه رمان، تلاشی ست برای پرکردن شکاف میان انسان و جهان، انسانی که قرار ندارد، که خانه اش را گم کرده است و به تعبیر لوکاچ گرفتار «بی خانمانی استعلایی» ست. تلاشی برای آشتی با جهان، یا کنار آمدن با آن. اودیسه ای که اگرچه ممکن است به نوعی خودآگاهی منجر شد، یا به نوعی بلوغ، اما گویا محتوم به شکست هم هست. این شکاف، شکاف میان انسان و جهان در عصر مدرن پرناشدنی ست و نهایتا قهرمان های ادبیات مدرن، قهرمانانی هستند که خصلتی تراژیک هم دارند. از این روست که مهم ترین نمایندگان وقهرمانان ادبیات مدرن چهره هایی زخم خورده و تا حدی شکست خورده هستند.
امبرتو اکو صورت بندی جذابی از این مسئله به دست می دهد. یک بار درباره یکی از داستان هایش از او پرسیدند و اینکه چرا داستان را از زاویه دید شخصیتی ناموفق روایت می کند، پاسخی اکو درخشان است. پاسخی که خیال ما دوستداران ادبیات و عاشقان این شخصیت های در ظاهر له شده را راحت می کند« چون ادبیات همین است. داستایوسکی درباره بازندگان می نویسد، هکتور شخصیت اصلی ایلیاد نیز بازنده است. صحبت درباره برندگان خیلی ملال آور است، ادبیات واقعی همیشه درباره بازندگان حرف می زند. مادام بواری بازنده است، ژولین سورل بازنده است. من هم همین کار را می کنم. بازندگان جذاب اند».
حق با اکو ست، صحبت از برندگان، از آن ها که گویا تن به این نبرد محکوم به شکست نمی دهند، از آن ها که حالا به هر دلیلی توهم پیروزی دارند عمیقا ملال آور است. ما را با آن ها کاری نیست، با فاتحان. قصه این بی خانمانی و شکست ها را اما، هزاران بار باید بنویسیم و بخوانیم.
امبرتو اکو نشانهشناس، فیلسوف، متخصص قرون وسطی، منتقد ادبی و رماننویس ایتالیایی بود. اکو پس از گرفتن مدرک دکترا در دانشگاه تورینو، در دانشگاههای میلان، فلورانس، بولونیا و کولژ دو فرانس تدریس کرد.
اومبرتو اکو بیشتر به رماننویس معروف است. درحالی که او در وهله اول یک نشانهشناس و فلسفهدان است و در برابر بیش از ۴۰ کتاب علمی و صدها مقاله، تنها هفت رمان نوشتهاست. وی یکی از مهمترین و پرکارترین اندیشمندان و روشنفکران قرن بیستم و اوایل قرن بیستویکم بهشمار میرفت و از جمله مهمترین زبانشناسان و نشانهشناسان ساختارگرا بود. اکو از طرفداران گفتگوی میان شرق و غرب بهشمار میرفت و از هواداران افزایش ارتباطات و فهم متقابل در محیط بینالمللی بود و علاقه زیادی به زبان بینالمللی اسپرانتو داشت.
پدر چرخ خیاطی
۳ اکتبر ۱۸۶۷، ۱۵۲ سال پیش در چنین روزی الیاس هاو در نیویورک درگذشت. الیاس هاو در شهر اسپِنسِر ماساچوست زاده و در کارگاههای دوزندگی با نخ و سوزن بزرگ شد. پدرش کشاورز ناموفقی بود و او تا ۱۶ سالگی در زمینهای کشاورزی کار میکرد. آوازه کارخانههای اطراف و دستمزدهای آنها او را به سمت کارگری کشاند. ذهن خلاقش با دیدن روند سخت دوخت در کارگاهها او را به فکر ساختن دستگاهی برای تسریع این فرآیند انداخت.
۲۷ ساله بود که چرخ خياطی کارآمدی را در آمریکا ثبت کرد ولی نخست نتوانست آن را به فروش عمده برساند. دستگاه به ثبت رسیده هاو در واشنگتن سوزن خمیدهای داشت که نوک آن سوراخریزی بود و نخ از میان آن رد می شد. نخ زیر را هم ماکویی تأمین می کرد که پیشتر اختراع شده بود ولی هاو از آن آگاه نبود و خود آن را ساخت.
او طرحش را در انگليس به فروش رساند ولی خریدار از او خواست کمبودهای آن را برطرف کند. با اين همه باز نتوانست برای چرخش خريداران زيادی پيدا کند به آمریکا بازگشت. در بازگشت به آمریکا به دستگاههای بسياری برخورد که از روی طرح او ساخته شده بودند.
از جمله این دستگاهها چرخ خياطی سينگر بود که تا هم اکنون در خانههای ايرانی يافت میشوند. هاو به دادگاه شکايت برد و حق امتياز توليد چرخ خياطیاش را گرفت و در عرض دو سال به ثروت هنگفتی رسيد. افزون بر اين دستگاه او زيپ را هم اختراع کرد و برای بستن درز لباس روش تازهای به جای دوخت ثابت پيشنهاد کرد.