اردشیر مظاهری مدتی است که مسئله‌ای فکر و ذهنم را مشغول کرده است و آن خبرهای جسته و گریخته و به تعبیر مقامات بهداشتی تزریق واکسن سهمیه افراد در معرض خطر از سوی بعضی افراد آن هم در لباس مسئول و خانواده‌های آنهاست. دهه پنجاه و اوایل دهه شصت درس ریزعلی فداکار زینت بخش کتاب […]

اردشیر مظاهری
مدتی است که مسئله‌ای فکر و ذهنم را مشغول کرده است و آن خبرهای جسته و گریخته و به تعبیر مقامات بهداشتی تزریق واکسن سهمیه افراد در معرض خطر از سوی بعضی افراد آن هم در لباس مسئول و خانواده‌های آنهاست.
دهه پنجاه و اوایل دهه شصت درس ریزعلی فداکار زینت بخش کتاب فارسی مان بود که تلاش داشت فداکاری و ازخودگذشتگی جوانی را برای نسل ما که نسل جوان آن روز بودیم، به رخ بکشد و بعد از آن در دهه شصت تا حدود دهه هفتاد در دوران جنگ تحمیلی شاهد بروز و ظهور تجربه‌های زنده دیگری از این دست فداکاری‌ها بودیم « نوجوان ۱۳ ساله‌ای که با فداکاری، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منفجر کرد « ، « فرماندهی که در دل شب با گمنامی کفش‌های نیروهای رزمنده‌اش را واکس می‌زد» ، «غواصی که با سپر کردن خود بر روی خورشیدی‌های حاشیه اروند طغیان گر از پیکر خود برای عبور همرزمانش پل ساخت» و … که هر کدام در جای خود سندهای زنده‌ای بودند که می‌توانند درس‌های آموزنده‌ای از ایثار، فداکاری، اخلاق مداری، منش پهلوانی و جوانمردی باشند.
اما به رغم تلاش‌های انجام شده برای ماندگاری آن فرهنگ ناب و تثبیت آن ها در اذهان نسل‌های سوم و چهارم انقلاب، رفته رفته شاهد کمرنگی آن و تحلیل رفتن ارزش‌ها و به جای آن پر رنگ شدن نقاط سیاه بر ورق‌های سفید که اگر نگوییم تاریخ کشور، اما امروزه جامعه هستیم.
دراندیشه‌ام علت چیست؟ و چرا امروز شاهد به قربانگاه رفتن اخلاق بوده و به جایی رسیده‌ایم که در پاسخ به حرکت ریزعلی فداکار اقدام به بازکردن و سرقت پیچ و مهرهای ریل راه آهن می‌کنیم.
چرا خبر دردآوری می‌خوانیم که کابل‌های برق بیمارستانی سرقت می‌شود و متعاقب آن اکسیژن رسانی به بیماران را مشکل ساز می‌کند. چرا در پاسخ به اقدام جسورانه و غیرقابل باور جوان غواصی که ذره ذره وجودش را سپر بلای همرزمان خود می‌کند، شاهد ظهور و بروز آقازاده‌ها با اختلاس‌های نجومی و زد و بندهای ویرانگر اقتصادی هستیم.
علت چیست؟ در برهه حساسی که عده‌ای با شعار « ما گر ز سر بریده می‌‌ترسیدیم ، در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم” در خط مقدم مبارزه با کرونا جان بر کف اخلاص گذاشته‌اند، عده‌ای هر چند اندک با دزدیدن واکسن کرونا اقدام به تزریق آن به خود و خانواده می‌کنند.
شاید زمانی که گفته می‌شد توسعه فرهنگی ضرورت جامعه است، به راحتی از آن گذشتیم و توسعه اقتصادی را اولی قرار دادیم، شاید به جای گفتمان سازی. و جریان سازی برای تثبیت ارزش‌ها به تبلیغات زودگذر اکتفا کردیم.
شاید باورمان نشد علت مقاومت تاریخ ساز شعب ابی طالب بیشتر از هر چیز ‹ باور قلبی و ایمان راسخ جماعتی بود که در گرو تعالی فکری و فرهنگی خود تمام مشقت‌ها و سختی‌ها را برای هدفی مقدس به جان خریدند ‹ همانگونه که در دوران دفاع مقدس شاهد تبلور و جوشش چنین تاب آوری‌ها و حماسه‌ها بودیم.
چرا امروز آن طور شده‌ایم که با یک حرف و حدیث، شاهد صف‌های طولانی برای تامین ارزاق، خرید دلار، سکه، بالا و پایین رفتن قیمت‌ها و بروز چالش‌های اجتماعی می‌شویم که هر یک در جای خود برای ایجاد شکاف و زخم‌های چرکین در بدنه جامعه می‌تواند کافی باشد.
علت این عفونت فکری و فرهنگی و زخمی شدن وجدان جامعه چیست؟ و چرا هر کس به دنبال بیرون کشیدن گلیم خود از آب است؟
باور کنید نمی‌خواهم سیاه نمایی کنم ولی وجود این لکه‌های سیاه در برگ‌های سفید و درخشان تاریخ این مرز و بوم برای خیلی‌ها که دل در گرو آن دارند ، آزار دهنده است.
می‌دانم برای هر انسان واقع بین روشن است؛ امروز جامعه با جنگ روانی تمام عیاری به ویژه با ظهور و بلوغ فضای مجازی درگیر است، اما همه ماجرا این نیست.
اندیشه کنیم سهم دعواها و بداخلاقی‌های سیاسی و جناحی در بروز این رخدادها چه میزان است؟ چقدر از این کج رفتاریها حاصل برنامه‌های بدون پشتوانه کارشناسی و تصمیمات خلق الساعه است؟
چه میزان حاصل کم کاری دستگاه‌ها و نهادهای چندگانه فرهنگی است و ضعف نظارت دستگاه‌های متولی چه سهمی از این کاستی‌ها را به خود اختصاص می‌دهد؟
اینکه چه باید کرد ‹ بخشی از مطالب گویای آن بود اما باورمان باشد امروز چرخ اخلاق در جامعه لنگ می‌زند و پیکره جامعه دچار دمل‌های چرکینی است که پیچیدن نسخه‌های علاج بخش برای آن ضرورتی برای همه دلسوزان و صاحبان فکر و اندیشه است که شاید فردا دیر باشد…