سرویس اجتماعی
متاسفانه داشتههای اين رشته کوه ارزشمند به دلايل مختلفی از جمله تغییر کاربری اراضی، بهره برداریهای بي رويه، چرای دام، آتش سوزی، برداشت چوب و… در معرض خطر تخريب قرار گرفته و روز به روز از تعداد و كيفيت گونههای گياهی و جانوری آن كاسته میشود.زاگرس از لحاظ پوشش گیاهی و جانوری، داشتههای آبی، خاک حاصلخیز و جاذبههای بکر گردشگری در خاورمیانه بی نظیر است؛ موضوعی که اگر به آن نگاهی سزاوارانه بیاندازیم و بر اساس الگوهای صحیح و کارشناسی گام برداریم میتوانیم نیازهای اقتصادی را تا حد قابل توجهی پوشش دهیم.نگاهی به وضعیت جنگلهای بلوط در جای جای طبیعت زاگرس روایت مشکلات مشابهی است، از کهگیلویه و بویراحمد گرفته تا چهارمحال و بختیاری و لرستان دست زاگرس هر روز خالیتر میشود.یکی از مشکلات حادی که این روزها دامنگیر جنگلهای زاگرس شده است، آفات و بیماری است. آفتهای جوانهخوار، برگخوار، بذرخوار بلوط و بیماری زغالی بلوط از جمله بیماریهاست که زاگرس را با خطر مواجه کرده است. آنها جزو اکوسیستم زاگرس هستند و بهخودی خود آفت محسوب نمیشوند اما زمانی که موجب به هم خوردن تعادل زیستی شوند، تبدیل به آفت میشوند. در سالهای اخیر جنگلهای زاگرس به دلایل انسانی و حوادث طبیعی از جمله خشکسالیهای مداوم، استفاده بیرویه و نادرست و آتش سوزیهای پی در پی وضع خوبی ندارد، در حالی که اگر میخواهیم امنیت غذایی و زیستی و توسعه پایدار داشته باشیم، باید به این جنگلها توجه کنیم چرا که جنگلها از جمله جنگلهای زاگرس از حیث اقتصادی و معیشتی برای مردم و کاهش معضلات زیست محیطی بهویژه در مقابل ریزگردها از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
امید سجادیان – دبیر تشکل نهضت سبز زاگرس – با اشاره به جنگلهای بلوط میگوید: این جنگلها از مهمترین اکوسیستمهای کشور هستند چراکه ۴۰درصد آبهای کشور را فقط جنگلهای زاگرس تامین میکنند اما وسعت آنها از ۱۳ هکتار به شش هکتار کاهش پیدا کرده است و نه تنها جنگلها بلکه مراتع و گونههای مختلف جنگلهای زاگرس نیز تحت تاثیر قرار گرفته است.
او با اشاره به اهمیت و ارزش زیاد جنگلهای زاگرس ادامه میدهد: برای حفظ جنگلهای زاگرس باید تلاش کرد چراکه زندگی، معیشت، دامداری و باغداری انسانها و جوامع محلی به این جنگلها وابسته است.یکی از مشکلات حاد کنونی جنگلهای زاگرس وجود آفت و بیماری است. این آفات و بیماریها نتیجه فعالیتهایی است که باعث بهم خوردن تعادل زیستی و اکولوژیک بوم سازگان زاگرس شده است.در موضوع زاگرس باید واقعیتها را بپذیریم و بر اساس آن اقدامات را انجام دهیم. ما با شش میلیون هکتار عرصه مواجهیم که زادآوری آن در حد صفر است. درختان در زاگرس عمدتا پیر و دارای ضعف بیولوژیک هستند و وضع تاج پوشش و تنوع گونهای هم ضعیف است.
همچنین وابستگی معیشت مردم به دام، در کنار کشت زیراشکوب، تخریب بالا را در این عرصهها به همراه داشته است. در برخی مناطق شاهد زادآوری دانهزادها هستیم که امیدواری کوتاهمدتی را ایجاد میکنند زیرا در سال دوم و سوم این دانهزادها بر اثر چرا و .. حذف میشوند. از این رو میتوان چنین نتیجه گرفت که پایداری در زاگرس نزدیک به صفر است.در واقع مجموعهای از عوامل دست به دست هم دادهاند تا توان اکولوژیکی و بیولوژیکی به هم بخورد و بر اثر آن موجوداتی که عضو این بومسازگان هستند و در جمعیت متعادل خطری ندارند، طغیان کنند. گونههایی که امروز آنها را به عنوان آفت زاگرس میشناسیم و شامل جوانهخوار بلوط و پروانه برگخوار سفید بلوط، بیماری زغالی و … هستند و خود را به شکل یک مشکل حاد نشان دادهاند.برای مقابله با این آفات چند راهحل وجود دارد. ما در کشاورزی از آفتکشهای شیمیایی استفاده میکنیم منتهی این شیوه در جنگلداری مردود است و در مقابل روشهای بیولوژیکی، کنترل رفتار (کنترل رفتار تغذیهای و جنسی حشره)، روش مکانیکی (وارد کردن دشمن آفت یا حشره) کمک میگیریم. درباره ترکیبات بیولوژیک که محلول بیتی نمونهای از آنهاست دیدگاههای مختلفی را شاهدیم.در سه الی چهار دهه اخیر از این محلول استقبال خوبی شده است. بخشی از آن به عادت ما برای سمپاشی برمیگردد زیرا بیتی را هم میتوان با موتور سمپاشی روی آفت پاشید، اما عامل دیگر تحقیقات مختلفی است که در دنیا درباره این محلول صورت گرفته و نشان میدهد بیتی یک روش کمخطر است. البته توصیه ما این است در موارد طغیان آفت برای رفع مشکل در کوتاهمدت از این شیوه بهره گرفته شود.
راه حفاظت از جنگل از جنگلشناسی میگذرد
با طغیان پروانه برگخوار سفید بلوط بارها عنوان شد علت این آفت تخریبهای انجام شده است. پرسش این است که عرصههای جنگلی زاگرس سالها است تخریب شده پس چرا آفت امسال طغیان کرده است؟ ما نباید فراموش کنیم در زاگرس با دو موجود زنده سروکار داریم که یکی میزبان است و دیگری مهمان. چنانچه میزبان و مهمان را دقیق نشناسیم نمیتوانیم درباره آنها اظهار نظر کنیم.
از این رو باید به این پرسشها پاسخ داد: چه عاملی باعث میشود جمعیت یک حشره طغیان کند؟ این طغیان در کجا رخ داده است؟ چنانچه پروسه و روند تغییر جمعیت حشره در اکوسیستم تعادل داشته باشد و در عرصه جنگلی شاهد تعادل اکولوژیک باشیم طغیانی هم رخ نخواهد داد. در مواردی مانند آنچه اکنون در زاگرس شاهدیم شرایط به نفع میهمان و به ضرر میزبان به هم ریخته است. بنابراین ابتدا باید مشخص کنیم جمعیت در چه وضعیت و مرحلهای است. اگر ما بتوانیم زادآوری و رشد حشره را در دورههای سالانه با هم مقایسه کنیم قابل حدس خواهد بود چه آینده ای داریم و چه زمانی به پیک جمعیتی حشره میرسیم.
باید توجه داشته باشیم بین پراکنش قارچها و حشرات تفاوت وجود دارد.اسپرم قارچها با باد جابجا میشود و همین جابهجایی به بیماری قارچی در یک گستره منجر میشود. اما درباره حشرات شرایط کاملا متفاوت است و ما با یک اتفاق یک شبه مواجه نیستیم.
همین موضوع نشان میدهد برای جلوگیری از طغیان حشرات میتوانیم و میتوانستیم مجموعهای از فعالیتهای زیربنایی را انجام دهیم زیرا روند افزایش آنها یک ریتم مشخص دارد. ما یک مجموعه کارهای نکرده داشتیم و همین موضوع سبب شد بار دیگر غافلگیر شویم و با دستپاچگی شروع به مقابله با آفت کنیم.
حشرهای که از شفیره بیرون میآید تا ۲۵ متر دور میشود. شما نگاهی به پراکنش پروانه برگخوار سفید بلوط بیندازید و ببینید چقدر طول کشیده تا این طغیان شکل بگیرد! متاسفانه در ادامه برای توجیه استفاده از محلول بیتی مجموعهای از آزمایشها را لیست میکنیم تا بگوییم این سم خوب است. همچنان که درباره آتشسوزی هم همین رویه را در پیش گرفتهایم. «بیتی» در سوئیس تولید شده است، شما بروید و ببینید در این کشور خودشان چقدر از این محلول استفاده میکنند!به نظر میرسد ما چون عوامل اکولوژیک را نمیشناسیم به چاقو برای مقابله با آفت بسنده میکنیم این در حالی است که راه حفاظت از جنگل از جنگلشناسی میگذرد. تا زمانی که مدیریت صحیح در این عرصهها نداشته باشیم با چنین مقولهای مواجه خواهیم شد. در هیچ جای دنیا حفظ جنگل با مبارزه با مشکل انجام نشده است،در عوض آنها روی موارد زیربنایی برای احیای این عرصهها کار کردهاند.
اقدام فوری در کنار پیشگیری
باید مجموعهای از اتفاقات در یک عرصه جنگلی بیفتد که در نهایت ما شاهد طغیان بیماریها باشیم. در واقع این آفات تیر خلاص هستند، از این رو مدیریت ما باید به سمتی حرکت کند که شاهد تلاشهایی در حوزههای مختلف باشیم. با این حال اگر ما اقدامات عاجل و فوری را هم رها کرده و سراغ پیشگیری برویم باز هم دچار خسران خواهیم شد. امروزه شرایط زاگرس به گونهای نیست که بیتوجه به بحثهای کنترل آفات، تنها روی پیشگیری متمرکز شویم.
در موضوع آتشسوزی، همانطور که آمارها نشان میدهد، بخش بزرگی از حریقها در عرصههای طبیعی عامدانه است. متاسفانه ما با مجموعهای از مشکلات اقتصادی و اجتماعی در زاگرس مواجهیم که باعث برداشت بیرویه شده و زغالگیری را هم به یک چالش جدی بدل کرده است. انتظار من از این همایش این است که مشکلات را از طریق رسانهها حل نکرده و در عوض آنها را از طریق مجامع علمی و اجرایی پیگیری کنیم. متاسفانه اتفاقاتی که در ماههای اخیر افتاد به بدبینی بین دانشگاه، بخش تحقیقاتی و اجرا دامن زد. از این رو بایستی به جای محکوم کردن به سمت یافتن یک راهکار برویم.
زاگرس، جنگل مداخلهشده
نگاه ما به زاگرس بایستی نگاه به یک جنگل مداخله شده باشد. در این عرصهها اجزا و بخشها تغییر کرده و نباید از آن انتظار کارکرد اکوسیستمی داشته باشیم. در عوض رویکرد ما باید به سمت کنترل عوامل مخرب و آسیبرسان برود و یک طرح مدیریت جنگل برای آن تدوین کنیم که در آن بخشهای اقتصادی و اجتماعی به شکل پررنگی دیده شده است. در سفری به اسپانیا موارد مشابه با زاگرس را دیدم، البته در آنجا مساله دام و وابستگی مردم به این عرصهها شرایط متفاوت است.
در زاگرس ما باید برای تنظیم رابطه مردم با جنگل، مسائل اقتصادی و معیشتشان را در نظر بگیریم. علاوه بر آن بحث تغییر اقلیم هم بسیار مهم است. طولانیشدن فصل خشک در تابستان به تکرار آشفتگیهایی مانند آتشسوزی منجر میشود. گرچه بخش عمدهای از آتشسوزیها عمدی است ولی در مناطقی که اقلیم رو به خشکی میرود و فصل خشک طولانی داریم احتمال آن را افزایش میدهد همچنان که در پرتغال یا اسپانیا تابستان را به عنوان فصل آتشسوزی میشناسند. به نظر من مسائل زاگرس با طرحهای مدیریت جنگل و کمک گرفتن از علوم مختلف حل میشود. در این عرصهها ما چارهای جز اصلاح و بازسازی برای رسیدن به زادآوری طبیعی نداریم.
منتظر نسل پنجم شبپرههای برگخوار سفید بلوط باشیم
چالشهای زاگرس به دو مقوله خشکسالی و آفات و بیماریها برمیگردد. در موضوع آفات ما دو مقوله حشرات و قارچها را داریم. زمانی که جمعیت هر کدام از معینی فراتر رفته و باعث خسارت شود، این عرصهها را تحت تاثیر خود قرار میدهد.
حشرات معمولا پولکبالان هستند که با عنوان شبپرهها با دو گونه جوانهخوار و برگخوار سفید بلوط شناخته میشوند. در ماههای گذشته چالش ما برگخوار سفید بلوط در بخشهای جنوبی و میانی بود، جوانهخوار عموما زاگرس شمالی را متاثر از خود میکند. شبپره برگخوار سفید بلوط از دهه ۵۰ در این عرصهها شناسایی شد که میزبانش هم درخت بلوط است. ما در حال حاضر نسل چهارم این آفت را داریم و تصورمان این است که نسل پنجم را هم خواهیم داشت. شبپره برگخوار سفید بلوط تا زمانی که از کل برگهای یک درخت بلوط تغذیه نکند سراغ درخت دیگر نمیرود و مقابله آن تنها از راههایی ممکن است که خطر کمتری دارند.
سند بالادستی، ضرورت جنگلهای ایران
مسائل در زاگرس پیچیده است، ما گاهی چنان موضوعات را سادهسازی می کنیم که گویی به راحتی قابل حل هستند و یک عصای جادویی میتواند چالش را در آن واحد حل کند. در این محدوده ما نیازمند یک سند سیاستی به عنوان سند کلان و بالادست هستیم که تمام برنامهها، طرحها و اقدامات را در ذیل خود جای و به آنها جهت دهد.در غیر این صورت برنامهها، طرحها و اقدامات ممکن است متنوع بوده و اثرهم را هم خنثی کنند. در غیاب این سند بالادستی همچنین نمیتوانیم ارزیابی کنیم در چه نقطهای بودهایم، چقدر هزینه کردهایم و الان کجا هستیم. البته تدوین این سند نه تنها برای زاگرس بلکه برای سایر عرصههای جنگلی ما هم نیاز است. به این معنا بایستی یک برنامه ملی جنگل به عنوان چارچوب حمایتگر داشته باشیم.البته در گذشته برای زاگرس برنامههایی اجرا میشد منتها در سالهای اخیر این برنامهها عمدتا کوتاه مدت بوده و جدی گرفته نشدند و همین امر وضعیت بحرانی زاگرس را تشدید کرد. درباره چرایی این امر هم میتوان به موضوع منابع مالی برای اجرای برنامههای مرتبط با حفاظت از زاگرس اشاره کرد. اگر ما سرانه تولید ناخالص داخلی کشورها را براساس آمارهای بانک جهانی با هم بسنجیم درک بهتری از وضعیت پیدا میکنیم.این عدد برای سوئیس ۸۰ هزار دلار، آمریکا ۵۹ هزار دلار، مجارستان ۱۴ هزار دلار، ترکیه ۱۰ هزار دلار است. میانگین جهانی نیز ۱۰ هزار و ۷۰۰ دلار است، در مجارستان این رقم به ۸ هزار دلار میرسد و در ایران عدد ۵ هزار دلار و برای افغانستان ۶۰۰ دلار را داریم. با این سرانه تولید ما انتظار چه چیزی را داریم؟ این منبع محدود را به چه کاری باید اختصاص دهیم؟ به نظر میرسد دولت با مسائلی که دارد به آخرین چیزهایی که میپردازد جنگل است. در زمان کمبود منابع مالی مدیر باهوش به فکر استفاده از ظرفیت سایر منابع، نظیر مردم محلی و مشارکت میافتد.با این حال متاسفانه ما نتوانستیم یک مشارکت ارگانیک با پایه های درست داشته باشیم. نگاه ما به مشارکت عموما کوتاهمدت و ابزاری است. اینکه پولی دهیم و مردم محلی در یک منطقه یک سال کپه کاری داشته باشند. از آنجا که اعتبارات هم کافی نیست این کار را مستمر انجام نمیدهیم و همین امر به از دست رفتن اعتماد اجتماعی منجر میشود.علاوه بر آن ما نتوانستهایم یک اولویتبندی درباره مسائل جنگلها و تهدیداتشان داشته باشیم. همین امر باعث سردرگمی شده و کارایی و اثربخشی برنامهای که اجرا میشود را کم کرده است. اغلب اوقات ما هنگام فکر کردن به مشارکت مردم نگران هستیم، روش ها و اقدامات آنها را عقبافتاده میدانیم، به آنها برچسب و انگ میزنیم، با آن سر سازگاری نداریم و همین مشارکت را ابتر میکند.
در نهایت با کمبود منابع مالی که با آن مواجهیم سراغ برنامههایی برای واگذاری و افزایش کشت دیم، جنگلکاری اقتصادی و… میرویم. همین هم باعث میشود وقتی خودمان منابعمان را مدیریت نکنیم دیگران برای ما تصمیم بگیرند. با همه آنچه گفته شد باور من این است که تنها جنگلبانها میتوانند با حضور و جدی گرفتن کار خود، در کنار سایر ذینفعان جنگل را مدیریت و آن را حفاظت و احیا کنند. اگر آنها خسته شوند در آن صورت ما به لحاظ منافع ملی چیزی را که از دست میدهیم که به دستآوردن آن بسیار دشوار خواهد بود.
کشت زیر اشکوب یکی از بزرگترین خطرات زاگرس است
آنچه وضعیت فعلی و گذشته زاگرس از حیث وجودی است را براساس آمارها و ارقام می دانیم اما اینکه چه عواملی زاگرس را تا این تهدید میکند و از بین برده است فاکتورهایی است که باید بر آن تمرکز کنیم. کشت زیر اشکوب یکی از بزرگترین خطرات زاگرس است که تنوع زیستی در این پهنه از درخت ها و درختچه ها گرفته و حتی میکرو ارگانیسمها را هم از بین برده است.در کنار این عامل، چرای بیش از حد دام، فرسایش و فشرده شدن خاک در زاگرس، قطع و نابودی درختچهها و درختها به منظور تامین سوخت جامعه محلی ساکن در زاگرس،تهیه و فروش و زغال، معادن و جادهسازی که یکپارچگی اکوسیستم را از بین می برند، طرح های توسعه ناهماهنگ، نبود بخش تصمیمگیری واحد، تغییر اقلیم و کاهش بارندگی و افزایش دما از مجموعه عوامل تهدیدکننده زاگرس هستند.آشفتگیای که انسان با دخل و تصرفهایش ایجاد کرده قابل برابری با عوامل طبیعی نیست. ما می توانیم با عوامل طبیعی از جمله تغییر اقلیم سازگار شویم اما از پس دخل و تصرفات انسانی بر نمیآییم. در کنار این عوامل یک علت وجود دارد که بدون رفع مشکلات اجتماعی و اقتصادی ما ممکن نیست و آن مشارکت پایین مردم محلی و بومیان ساکن در حاشیه زاگرس است.مجموعه این عوامل باعث شده است ما نهال یک ساله در جنگل نبینیم. این موضوع نشان میدهد این اکوسیستم زاد و ولد ندارد،نمیتواند خودش را احیا کند و به شدت در تابآوری مشکل دارد. اصلی ترین راهکاری که برای رفع این چالش در شرایط فعلی داریم توانمندسازی جامعه محلی است. حذف فعالیتها و برنامههایی که متضاد با ذات و ماهیت جنگل است، مدیریت دام استفاده از اکوتوریسم به نفع توسعه اقتصادی جامعه محلی میتواند ما را به احیا و بازسازی اکوسیستم امیدوار کند.
تغییر کاربری رسمی در زاگرس
چنانچه بخواهیم اقدامی برای زاگرس انجام دهیم بایستی نگاهی به وضعیت کنونی آن داشته باشیم. مطالعات صورت گرفته درباره این عرصهها نشان میدهد ۹۶ درصد سبد انرژی خانوادههایی که به گاز دسترسی ندارند از هیزم است و در خانوادههایی که منبع انرژیشان گاز است این رقم به ۲۵ درصد میرسد. این مطالعات نشان میدهد ما ضمن اینکه باید منبع سوخت برای این خانوادهها مهیا کنیم، در کنار آن به خانوارهایی که به گاز دسترسی دارند آموزش دهیم مصرف هیزمشان را به صفر برسانند.موضوع دیگر در زاگرس به مقوله معیشت بازمیگردد.
به واسطه توسعه نیافتگی سکونتگاههای انسانی، محدوده این عرصهها زندگی و معیشت ساکنان آنها به زاگرس وابسته است . از این رو در طرحهایی که برای مدیریت این عرصهها بازمی گردد مطالعات اقتصادی و اجتماعی اهمیت دارد، با این حال زمانی که از این طرحها صحبت میکنیم باید در نظر بگیریم که همه در یک برنامه جامع قرار داشته باشند. در حال حاضر دو طرح بومسازگان زاگرس و طرح جنگلداری اجتماعی را در این محدودهها داریم هر چند روشن نیست که این دو طرح چه نسبتی با هم دارند.در اغلب این طرحها روی مشارکت مردم تاکید شده، ولی در عمل مشخص نشده این مشارکت چگونه خواهد بود. متاسفانه ما در زاگرس شاهد تغییر کاربری رسمی و شاهد فعالیتهای جزیرهای، طرحهایی مانند جنگلداری اقتصادی و .. بودهایم که موجب شده در وضعیت کنونی قرار بگیریم. تنها راه چاره از نظر من این است که زاگرس به موضوع ملی بدل شود و این امر نیازمند برنامهریزی فراسازمانی و بین وزارتخانهای، آموزش جوامع محلی و تصمیم گیریان است. علاوه بر آن ما بایستی به جای عوض کردن اسامی، برنامههای قبلی اجرا شده در زاگرس را تحلیل کنیم. جایگزینی هیزم، تغییر شیوه دامداری از سنتی به صنعتی، توسعه اکوتوریسم از اولویتهای مدیریت زاگرس است که حیات و امنیت زیستی کشور به آن بستگی دارد.