سروده: شمس لنگرودی با اجرای :مهرداد محمدپور
بوی تو
بوی دستهای خداست
که گلهایش را کاشته،
به خانه خود میرود
بوی تو
بوی کفش تازه
در سن بلوغ است
وقتی که از مغازه قدم بیرون میگذاریم
تو که پیش منی
آفتاب انگار شوخیاش گرفته
زیر پیرهنم میدود
ماه انگار شوخیاش گرفته
و همین الان است که بیاید پایین
با ما بازی کند
تو که با منی
صبحانهی من لیوانی کهکشان شیری است
و تکههای تازه رعد و برق در بشقابم برق میزند.
دیگر بس است
بیا به همان روزها برگردیم
روزهایی که
به جای پرسه زدن در خیابانها
در اتاق خالیمان پر و بال میزدیم
و هر وعده غذا
خندهای سیر
از ته دل بود
بیا به همان روزها برگردیم
بیا در ملافه خوش عطری بپیچیم
وتا روز محال از معرکه بیرون نیاییم!
فکر میکنم که فکر بدی نباشد.