شاید تفاوت اساسی میان [آثار] بکت و امر تراژیک، امر تراژیک آنچنان که در بحث های فلسفی و انتقادی مستفاد می شود، این است که در کار بکت تضاد یا اختلافیبین مواضع متضاد نیست، هر دو سو محکم سرجایشان هستند و این گونه نیست که در نتیجه تضاد یا تقابلی حل ناشدنی یا اصلاح […]
شاید تفاوت اساسی میان [آثار] بکت و امر تراژیک، امر تراژیک آنچنان که در بحث های فلسفی و انتقادی مستفاد می شود، این است که در کار بکت تضاد یا اختلافیبین مواضع متضاد نیست، هر دو سو محکم سرجایشان هستند و این گونه نیست که در نتیجه تضاد یا تقابلی حل ناشدنی یا اصلاح ناپذیر، حسی از فاجعه انسانی به وجود آید. تئاتر ابزورد تقابلی ایجاد می کند بین باور، امید یا انتظار انسانی با دنیایی که بی معنا یا دلبخواهی است، آنچنانکه تلاش ها برای کشف معنا در آن محکوم به شکست هستند و حسِ بودن، ریشه در زندگی گمشده است یا واجد هدفی در آن است. با این حال در تئاترِ بکتی نشانه ای دال بر معناداربودن این تقابل نیست. اگر در انتظار گودو را با آن تقابل هایی مقایسه کنیم که ویزگیِ ادبیات تراژیک [چه در دوره کلاسیک یا حتی در کار نویسنده ای مثل هاردی] هستند، آشکار خواهد شد که نمایشنامه های بکت بر بنیاد تضاد یا تقابل نیستند. ولادیمر و استراگون منتظر گودو هستند، کسی که واضحاً آمدنش را به تاخیر انداخته است و آن ها را برای همیشه منتظر باقی می گذارد، اما آیا این [مسئله]تضاد ایجاد می کند؟ آیا آن ها از نیامدن گودو ناامید یا ناراضی اند؟ آیا انتظاری واقعی برای آمدن گودو دارند؟ آیا جایگزین و بدیلی برای انتظار هست؟ فکر می کنم که پاسخ به چنین پرسش هایی ، نه باشد.
انتظارِ ولادیمیر و استراگون و ظاهرنشدنِ گودو را تضادی با دلالتهای تراژیک دیدن، غیرمستقیم بیانگر این است که آمدن گودو برای زندگی انسان معنا و هدفی فراهم می کند،و اگر نیاید،این معنا و هدف به شیوه ای تراژیک برای موجودات انسانی انکار می شود، کسانی که تنها با این امید واهی می توانند زندگی کنند که او ممکن است بیاید. اما نمایشنامه بکت دلالت بر وجود معنا یا هدفی برای زندگی نیست، معنا یا هدفی که قدرتی بیرونی همچون گودو آن را عطا کند. بلکه فرض حاکم بر نمایشنامه این است که همه آنچه موجودات انسانی به هنگام زیستن در این جهان می توانند انجام دهند انتظارکشیدن است و تلاش برای یافتن شیوه هایی برای گذراندن زمان آن هنگام که منتظرند. انتظار، ابژه خودش را می آفریند و به زمان، ساختار و حرکاتی متعاقب می بخشد، اما این امر را ذهن و حسیاست پذیری انسان می سازد و نباید انتظار داشت که جهان یک فرایند ساختاربخشی روانی را بازتاب دهد که در مغر انسان و به مثابه بخشی از میراث تکاملی ایجاد می شود. از این رو نه تضاد یا تقابلی حقیقی وجود ندارد و نههرگونه اعتراضی واقعی به نیامدن گودو. نه اینکه چیزی غیر از انتظار کشیدن وجود داشته باشد یا در انتظار گودو بودن آن ها را از انجام چیزی ارزشمندتر باز دارد. گودو خود جدا از انتظار نیست، نشانگان و صرفاً علامت دیگری از موقعیت انتظار است. این واقعیت که همه آنچه موجودات انسانی در زندگی می توانند انجام دهند انتظار است، فیگوری گودویی ایجاد و به واقعیت روانی وصل می کند که گویا موجود انسانی کاری نمی تواند انجام دهد مگر امیدی که به انتظار، آن هم به شیوه ای درک ناشدنی پایان دهد. تئاتر بکتی نشان می دهد که این فانتزی است، و اینکه بدیلی برای انتظار ویا مصون ماندن از بی رحمی اش وجود ندارد.
منبع:
* Newton, K. M. (2008). Modern literature and the tragic. Edinburgh University Press.
ساموئل بکت، نمایشنامه نویس ایرلندی
مرگ شارل ماري لوكنت دوليل، شاعر معروف فرانسوي
شارل رِنِه ماري لوكنت دوليل، شاعر فرانسوي، در ۵ دسامبر ۱۸۲۰م به دنيا آمد. وي در جواني مدتي به تجارت روي آورد اما آن را رها كرد و پس از فراگيري زبان يوناني و مطالعه تاريخ، اولين اشعار خود را منتشر كرد. لوكنت دوليل پس از آن مدتي به فعاليتهاي سياسي كشيده شد ولي چون در مبارزه انتخاباتي شكست خورد، دچار فقر و تنگدستي گرديد. او همچنين بيانيهاي درباره لغو بردگي انتشار داد كه موجب تيرگي روابطش با خانوادهاش گرديد. ناكاميهاي دوليل از دموكراسي موجب كنارهگيري او از سياست شد و از آن پس، تنها پناهگاه خود را در شعر جستجو كرد.