محمد هدایتی/ آمارکورد فیلمی است درباره شهرِ ساحلیِ کوچکی در ایتالیای دهه سی. ایتالیای فاشیست. فاشیسم و نشانه هایش را در فیلم می بینیم، اما نه آنچنان که قرار باشد فیلم نظریاتی بپروراند از چیزهایی که به ظهور فاشیسم می انجامند، یا پیامدهای آن. فیلم با نمایش نشانه های آمدن بهار شروع می […]
محمد هدایتی/
آمارکورد فیلمی است درباره شهرِ ساحلیِ کوچکی در ایتالیای دهه سی. ایتالیای فاشیست. فاشیسم و نشانه هایش را در فیلم می بینیم، اما نه آنچنان که قرار باشد فیلم نظریاتی بپروراند از چیزهایی که به ظهور فاشیسم می انجامند، یا پیامدهای آن. فیلم با نمایش نشانه های آمدن بهار شروع می شود و یک سال از زندگی آدم های شهر را روایت می کند، بدون اینکه حول یک شخصیت بگردد، یا حتی یک ایده. آمارکورد فیلم سبک بال و از چنگ در رونده ای است با حسی دائمی از قرار نگرفتن؛ از نوعی جریان سیال ذهن و خاطره. این سَبُکی حتی در فرم هم خود را نشان می دهد. خیلی ها گفته اند این فیلم نوستالژی فلینی است از شهر زادگاهش. خاطراتی از گذشته ای از دست رفته. با این حال قصه به هیچ روی سودای بازگشت به گذشته را ندارد؛ گذشته ای که از نظرفلینی چندان هم خوب نیست. و از این رو خود، آمارکورد را اساسا مبتنی بر انکار و بر نفی می داند.
فیلم بسیار سرخوشانه است، پر از شوخی، شوخی های عملی و جنسی. فانتزی های جنسی بچه مدرسه هایی که خیال رسیدن به امیالشان را دارند. قصه شهری است کوچک که آدم هایش همدیگر را می شناسند، همدیگر را دست می اندازند. دائما. اما با وجود این سرخوشی در دقایقی هم غمگین است و درخشش فیلم در کنار هم نشاندن این سرخوشی و غم نهفته است. آمارکورد قصه نهادهایی در ظاهر قوی و مستحکمی هم هست که با طنزی درخشان لرزانیِ پایه هایشان هم نشان داده می شود. سکانس های مدرسه، سراسر دست انداختن است. معلم های غالبا خرفت، با آن شیوه مدرسی شان، و بچه هایی تغض که که با نوعی بازیگوشیِ مزوارنه وضعیت را تاب می آورند یا حتی از آنِ خود می کنند. تصویر مدرسه منطبق با چیزی است که فلینی درباره مدرسه خود گفته بود، اینکه مطلقا هیچ چیزی از آن نیاموخته است. کلیسا با مناسک پرزرق و برقش، با دسته های سرودش و آن ناقوس پرصدا جایی است برای مراسم تشییع و البته اعتراف نیوشی. جایی که دائم نوجوانان را بر حذر می دارد از خیالات جنسی و کارهایی که نباید بکنند، چون قدیسان گفته اند این کارها بدترینِ گناهانند. نوجوانان قصه فلینی هم، چشم در چشم مجسمه های قدیسان و گوش به کشیش، دروغ می گویند. خیلی راحت، خیلی جذاب. خانواده هم در فیلم آن جای آرامش بخش نیست. تنها خانواده فیلم خانواده تیتا[بچه دبیرستانی پر شر و شور] هستند با جر وبحث های دایمی میان پدر و مادر که از دست همدیگر و بچه هایشان به تنگ آمده اند. داستان عمو و دایی تیتا هم جذاب است. داییِ تیتا با آن ها زندگی می کند، سرخوش است، کمی هم عیاش، اما از ان ها که کودکی مدام دارد. بزرگ نمی شود. مستقل نیست، روزگاری هم جذب فاشیسم می شود. عموی او هم دیوانه مانندی است که در دیوانه خانه نگه داری می شود. روزی او را با خود به پیک نیک می برند، خودش را خیس می کند، سراغ آدم هایی را می گیرد که سال هاست مرده اند و دور از چشم بقیه بالای درخت می رود چیزهایی طلب می کند. او هم در کودکی مانده است. کودکی که زمانی گویا استعدادی درخشان داشته و گرفتار جنون شده است. فیلم اساسا خالی از آدم باهوش، روشنفکر، یا حتی متعادل است. پای هیچ ایده فرارونده ای هم در کار نیست.
راجر ایبرت درباره فیلم گفته است که هیچ فیلمی مثل آمارکود، چنین ترکیب زیبایی از نوستالژی و شادی فراهم نکرده است. و به راستی چنین است. فدریکو فلینی فیلمنامهنویس و کارگردان فیلم ایتالیایی بود.او یکی از نامداران سینمای ایتالیا است که برای شیوه ویژهاش در آمیزش انگارههای رویاگون و فراهنگام بارز شدهاست. ارجمندترین فیلم او، هشت و نیم با بازی مارچلو ماستریانی است. هشت و نیم برنده دو جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی (غیر انگلیسی زبان) و بهترین طراحی لباس (برای فیلمهای سیاه و سفید) در سال ۱۹۶۳ شد.
فدریکو فلینی در سال ۱۹۲۰ در خانوادهای متوسط در ریمینی زاده شد. پدرش اوربانو فلینی فروشنده دورهگرد و کلیفروش بود و مادرش آیدا باربیانی زنی خانواده دوست و خانهدار بود. فدریکو از هنگام کودکی شیفته بازیگرانی بود که در نمایش بازیها vaudeville و سیرکها هنرنمایی میکردند. در آینده، یادهای این خاطرات بر فیلمهایش تأثیر بسیار گذاشت. همچنین آموزش او در دبستان دینی کاتولیک از دیگر عوامل مؤثر براو بود که به فیلمهایش هوایی خرده گیر از کلیسا و با این همه احساسی سرشار از معنویت میبخشید.
در باره ریمینی فلینی نوشته: «ریمینی آب وهوای عجیبی دارد باد و بوران و مه و بارانهای ناگهانی از ویژگیهای آب و هوای آنجاست. مردمش خرافاتی و متعصب هستند با آداب و رسومی عجیب، و تشریفات و سنن مذهبی با شکوه که فراوان در آنجا اجرا میشود… علاوه بر اینها شهر دارای حالتی بسیار اسرارآمیز است. همه جای شهر علایم تاریخ بیزانتن به چشم میخورد؛ و آنسوی آبها، سواحل ابری، دریای مرموز و خانههای سنگی واقع شدهاست؛ و آنها که بیوگرافی فلینی را مینویسند جوان کنجکاو جستجوگری را به ما میشناسانند که در امتداد ساحل قدم میزند – در میخانهها شراب مینوشد – و ساعتها در ایستگاه راهآهن مسافران را به نظاره مینشیند- گاهی برای مجلات کاریکاتور میکشد – زمانی دلقک سیرک میشود و هر از گاه داستانهای بی شرمانه را در مجلات به چاپ میرساند.»
او پس از زمانی کوتاه که به گزارشگری تبه کاریهای شهر میپرداخت. در ششم فوریه ۱۹۳۸ نخستین کاریکاتور خویش را در روزنامه دومینیکا دل کوریه به چاپ رساند. در همان سال از زادگاهش به سوی فلورانس و رم رهسپار میشود.
همکاری او با سینما با نوشتن طنزهایی برای هنرپیشه یی به نام آلدو فابریزی آغاز شد. در ۱۹۴۳ با جولیتا ماسینا ازدواج کرد. جولیتا در چندین فیلم او بازی کرد و فلینی او را والاترین الهام دهنده هنری خویش نامیدهاست.