بنشینیم و بیندیشیم / این همه با هم بیگانه / این همه دوری و بیزاری / به کجا آیا خواهیم رسید آخر ؟ / و چه خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده؟ ٭ ٭ ٭ جنگلی بودیم / شاخه در شاخه همه آغوش / ریشه در ریشه همه پیوند / وینک انبوه […]
بنشینیم و بیندیشیم / این همه با هم بیگانه / این همه دوری و بیزاری / به کجا آیا خواهیم رسید آخر ؟ / و چه خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده؟
٭ ٭ ٭
جنگلی بودیم / شاخه در شاخه همه آغوش / ریشه در ریشه همه پیوند / وینک انبوه درختانی تنهاییم
٭ ٭ ٭
مهربانی به دل بسته ما مرغی ست / کز قفس در نگشادیمش / و به عذری که فضایی نیست / وندرین باغ خزان خورده / جز سموم ستم آورده / هوایی نیست / ره پرواز ندادیمش
٭ ٭ ٭
هستی ما که چو آینه / تنگ بر سینه فشردیمش از وحشت سنگ انداز / نه صفا و نه تماشا به چه کار آمد؟
٭ ٭ ٭
دشمنی دل ها را با کین خوگر کرد / دست ها با دشنه همدستان گشتند / و زمین از بدخواهی به ستوه آمد
٭ ٭ ٭
ای دریغا که دگر دشمن رفت از یاد / وینک از / سینه دوست / خون فرو می ریزد
٭ ٭ ٭
دوست کاندر بر وی گریه انباشته را نتوانی سر داد / چه توان گفتمش؟ / بیگانه ست
٭ ٭ ٭
من به عهدی که بدی مقبول / و توانایی دانایی ست / با تو از / خوبی می گویم / از تو دانایی می جویم / خئب من ! دانایی را بنشان بر تخت / و توانایی را حلقه به گوشش کن
٭ ٭ ٭
من به عهدی که وفاداری / داستانی ملال آور / و ابلهی نیست دگر افسوس / داشتن جنگ برادرها را باور / آشتی را
به امیدی که خرد فرمان خواهد راند / می کنم تلقین / وندر این فتنه بی تدبیر / با چه دلشوره و بیمی نگرانم من
٭ ٭ ٭
این همه با هم بیگانه / این همه دوری و بیزاری / به کجا آیا خواهیم رسید آخر ؟ / و چه خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده ؟ / بنششینیم و بیندیشیم.