تلفیق مرگبار ماکیاویلیسم و فرصت‌طلبی
تلفیق مرگبار ماکیاویلیسم و فرصت‌طلبی

از عمر ۳۸ ساله نگارنده، حدود ۲ دهه آن به فعالیت های سیاسی گذشته است. از تحرکات دانش‌آموزی در قالب انجمن ها تا حضور در جریان ها و انجمن‌های دانشگاهی و البته فعالیت در ایام انتخابات و همچنین برگزاری درسگفتارهای سیاسی. هرچند به نظر می رسد تمام این عمر گرانمایه بیهوده صرف فعالیت هایی شده […]

از عمر ۳۸ ساله نگارنده، حدود ۲ دهه آن به فعالیت های سیاسی گذشته است. از تحرکات دانش‌آموزی در قالب انجمن ها تا حضور در جریان ها و انجمن‌های دانشگاهی و البته فعالیت در ایام انتخابات و همچنین برگزاری درسگفتارهای سیاسی. هرچند به نظر می رسد تمام این عمر گرانمایه بیهوده صرف فعالیت هایی شده است که مطلقا نتیجه‌ای جز خُسران برای نگارنده و ناامیدی نسبت به تغییرات مصلحانه نداشته اما از سوی دیگر تجربه‌ای گرانبها در اختیار سیاست‌ورز می‌گذارد که بر پایه‌ی آن حداقل دیگر فریب سیاستمداران دوزاری و دروغگو را نخواهد خورد و هیجانات کاذب تاثیر کمتری در کُنش‌هایش خواهد داشت.
در این بیست سال، هرگز عضو جریان یا حزبی سیاسی نشدم، زیرا احزاب را چیزی جز معرکه خیمه‌شب بازی در ماه‌های منتهی به انتخابات و ابزاری به‌ظاهر مردم‌سالانه برای فریب افواه نمی‌دانم و نمی‌دانستم، هرچند به شکل آشکاری اصلاح طلبان را به اصولگرایان ترجیح می دادم. اما در بهار سال ۱۳۹۶مدت زمانی کمتر از سه ماه، به دلایلی به عضویت حزب سازندگی درآمدم که ریاستش با حسین مرعشی بود. این یادداشت را نیز به بهانه همین سیاستمدار تقریر می کنم تا نشان دهم حضور و وجود افرادی نظیر مرعشی تا چه اندازه برای آینده ایران و ایرانی خطرناک است.
مرعشی و نزدیکانش معتقدند سیاست نوعی فن حیله گرانه است و باید برای هر شرایطی آماده بود. او در زمره کسانی است که اگر در دوران حاکمیت نازی ها بر اروپا در این کشور زندگی می کرد به انواع بهانه‌ها سعی در توجیه کوره های آدم سوزی داشت و با این ادعا که سیاستمدار باید خود را با واقعیت بیرونی هماهنگ کند، از هیچ تلاشی برای ماندن در قدرت به هر قیمتی
فروگذار نمی کرد.
امثال مرعشی نمونه‌های رُک و پوست‌کنده ماکیاولیسم در ایران هستند و بر این قاعده پافشاری می‌کنند که اگر همراه قدرت نشوی و در پستوی خانه‌ات کلکسیونی از ماسک‌ها نداشته باشی، راهی برای حضور فعالانه و اثرگذار در عرصه سیاسی کشور
نخواهی داشت.
اظهارات اخیر مرعشی که بعد از ناآرامی‌های پس از فوت دردناک مهسا امینی از تریبون های مختلف و در گفتگوهای فراوان عرضه شده است آنقدر خالی از عاطفه و حس میهن‌دوستی است که او نمی‌تواند پشت این ادعای دروغین و نمایشیکه «من نگران ایران هستم» خود را پنهان کند. در واقع مرعشی و بخش عمده اعضای اصلی حزب کارگزاران سازندگی از فعالان جوان علاقمند به سیاست برای رسیدن به اهداف خودشان سواستفاده می کنند. به جای اینکه هیجانات پاک آنها را کنترل کرده و خودشان را سپر آنها کنند، از این فعالان به عنوان ضربه‌گیر استفاده می‌کنند و پشت سرشان
پنهان می‌شوند.
او که خود یکی از ثروتمندترین سیاستمداران ایران است از کجا می‌تواند درد طبقه فرودست را درک کند. باید از مرعشی و دوستانش پرسید زندگی شما چه نسبتی با متوسط زندگی ایرانیان دارد و چگونه توانسته‌اند از انواع رانت‌ها و فرصت‌هایی که تنها در اختیار آنها بوده است برخوردار شوند اما حالا به منتقدان سیاست‌های یکجانبه‌نگرانه بدل گردند.
مرعشی و نظایر وی نمونه‌های درخشانی از فریبکاری سیاسی هستند که باید به مثابه الگویی ماندگار همواره پیش روی فعالان سیاسی قرار بگیرند. تا برای همگان روشن شود که ترفندهای به ظاهر اصلاح طلبانه آنها هیچ چیزی جز نقابی برای پنهان کردن حقیقت نیست.
نظرات مرعشی در ۴ ماه اخیر آنقدر فرصت‌طلبانه و عجیب و غریب است که انگارنه‌انگار همراهان و همفکران او بودند که پایه اصلی سیاست های نادرست اقتصادی در کشور را نهادند و همان‌ها بودند که برای نخستین بار اقتصاد را به انحراف کشاندند و با خلق لیبرالیسمی معیوب در عرصه اقتصاد و سیاست بسیاری را قربانی مطامع سیاسی و اقتصادی خود نمودند.
او حالا معتقد است که شعار اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا، اصلا واقعیت روشن بیرونی ندارد و مردم هنوز هم طرفدار اصلاح طلبان هستند و اگر ردصلاحیت ها در کار نبود احتمال داشت پیروز شوند. او درواقع به روشنی می داند که حقیقت را نمی گوید اما می ترسد روزی برسد که دستش از همه چیز کوتاه شود و دیگر دفتر و دستک و منشی و تجارتی در کار نباشد که جیب آقازاده هایشان را پُر کند.
حضور چهره هایی نظیر مرعشی برای ایران به مراتب خطرناک‌تر از فعالیت افرادی چون حسن عباسی یا رائفی پور است. آنها نادانی خود را به صورت علنی جار می زنند، اما امثال مرعشی همچون روباهی در شبی زمستانی کمین کرده و در غیاب ناظرانی آگاه شکار خود را به دندان گرفته و ردپای خود را در برف پنهان می کنند.
اینکه وی و هم‌قطارانش انتظار دارند مردم در آینده مجددا به آنها بازگردند حکایت پنبه‌دانه دیدن در خواب اشتران است. دست مرعشی و امثال وی برای اکثر مردم به خصوص اهالی اندیشه و سیاست رو شده است و بعید است دیگر دست آنها به کرسی قدرت برسد. هرچند وی و دوستانش در دورانی که فرصت داشتند به اندازه کافی ثروت اندوخته‌اند که موج‌های مهیب سونامی اقتصادی کشور کوچکترین آسیبی به آنها نزند. اگر از نگارنده می پرسید، خطر مرعشیسم به مراتب بیشتر از رادیکالیسم مذهبی است. زیرا امثال رییس ستاد امربه‌معروف و نهی از منکر بازی آشکاری در پیش گرفته اند و با تغییر دولت‌ها ، رویکرد خود را تغییر نمی‌دهند. اما امثال مرعشی به گونه‌ای بازی می کنند که فرقی ندارد چه دولتی بر سر کار باشد، دکان کاسبی آنها همیشه پر رونق است و حاضرند برای حفظ این سرمایه‌ها دست به هرکاری بزنند.