تو را از میان اندوه بیرون می کشم
تو را از میان اندوه بیرون می کشم
تو را از میان اندوه بیرون می کشمروی شانه هایم می گذارم تاکفش هایت گل آلود ،​و قدم هایت زخمی سنگ ها ،نشوند.

  سروده : رسول ادهمی، با اجرای مهرداد محمدپور

 

 

 

تو را از میان اندوه بیرون می کشم

روی شانه هایم می گذارم تا

کفش هایت گل آلود ،

و قدم هایت زخمی سنگ ها ،نشوند.

دست هایت را باز نگه می دارم

تا فراموشت نشود،پرواز به بال نیستبه باور است.

هر چه هست تو روی شانه های من

به ابرهای آرزو نزدیک تری

می توانی بالاتر از دیوار آن سوی زمین را

ببینیمن برای تو پنجه می شوم

تا به چهار سوی جهان پی ببریو

ببینی این زمین دایره نیستمنم که می گردم وخورشید

،چه شباهت عجیبی به تو دارد.

بالا تر بایستکه آفتاب به لباس تو بیشتر می آید

بتاب گرچه من این پایینگیر سایه ای سنگینم

بتابکه تو از سر زمین بسیاریلبخند بزن

به آغازکه این کوه به تابیدن آفتاب،

این چنین محکم و سخت روی حرفش ایستاده و تکانِ دلش اندازه چند سنگ ریزه بیشتر نیست.