«جمله» درباره شخصیت هنری «تیم برتون» به بهانه چاپ مجدد کتاب «مرگ غم‌انگیز پسر صدفی» می‌نویسد؛ جنون تو، حقیقت من
«جمله» درباره شخصیت هنری «تیم برتون» به بهانه چاپ مجدد کتاب «مرگ غم‌انگیز پسر صدفی» می‌نویسد؛ جنون تو، حقیقت من

ماه‌بانو صالح‌نژاد جایی در شمال لندن، پشت یک مشت دیوار آجری و درختان محزونی که سر بر دیوارها خم کرده‌اند، معبد «برتون‌کده» قرار گرفته است. اقامتگاهی از دوران معماری ویکتوریایی انگلیسی که روزی متعلق به «آرتور راکهام» تصویرپرداز کتاب‌های کودکان بوده، بر فراز پلکانی فلزی و پیچاپیچ، خانه اوست. او که جهانی تازه به ما […]

ماه‌بانو صالح‌نژاد

جایی در شمال لندن، پشت یک مشت دیوار آجری و درختان محزونی که سر بر دیوارها خم کرده‌اند، معبد «برتون‌کده» قرار گرفته است. اقامتگاهی از دوران معماری ویکتوریایی انگلیسی که روزی متعلق به «آرتور راکهام» تصویرپرداز کتاب‌های کودکان بوده، بر فراز پلکانی فلزی و پیچاپیچ، خانه اوست. او که جهانی تازه به ما تقدیم کرده، جهانی با قصرهای نقره‌ای وبنفش‌اش، در به روی هر نوع خیالی باز کرده و هر دریچه‌ کوچک از این جهان به گستردگی و رهایی عوالم دیگر، دروازه است. جهانی با لبخندهای محو، کج و معوج اما کودکانه و به‌یادماندنی. جهانی پر از بلیط‌های طلایی و شیرینی شکلات و فرصت‌های بی‌انتها. جهانی که حتی مخلوقات خارق‌العاده‌اش در همان نگاه اول برای کودک درون ما و همه دانش بزرگسالانه‌مان آشنا و پرمفهوم است. او «تیم برتون» است.

 

به بهانه چاپ مجدد کتاب «مرگ غم‌انگیز پسر صدفی» توسط انتشارات «حرفه هنرمند»، نگاهی دگرباره به شخصیت او به عنوان یک هنرمند روشنفکر خواهیم داشت. به اینکه او کیست، از کجا آمده و حالا کجاست، خلاصه اینکه اینهمه خلاقیت از چه سیاقی حاصل شده است. به شوق شناخت بهتر تیم برتون به تماشای زندگی شخصی و صحبت‌های او در سال‌های گذشته می‌نشینیم.
خانه او، محل زایش همه خانه‌های غریب و آشنای برتونی، فرمی مدرن و «ناشکل» دارد، مگر اینکه چنان شیفته و محو در آثار برتون باشید که «شکل» به نظر شما همان حالت‌های جهان اسکلتی برتونی باشد. این بنا گواهی است بر این نکته که برتون به خوبی ضرورت زیستن در ناسازه، برای لمس حس آزادی را می‌داند. او آزادی فکر،سخن و رفتار را می‌شناسد و خود را به آن موظف می‌داند، چراکه انسان از آزادی‌اش ناگزیر است و «برتون» از آن انسان‌هایی است که از این واقعیت گریزی ندارد. در این منزل صاحب‌خانه لیوانی به دست با نوشته «طلسم فرانکنشتاین» بر آن، مشغول صحبت و پرداخت خیال‌های واقعی و شاید بهتر باشد بگوییم خلق واقعیتی خیال‌انگیز است. این بنا در سالیان، شاهد بر ساخته شدن شاهکارهایی چون «اد وود» و «آلیس در سرزمین عجایب» و دیوانگی‌های بی‌نظیر دیگر است. همچون آثار هنری‌اش، برتون در زندگی‌ شخصی بسیار دقیق به نکات دیداری، فضای او کامیکی تیره است و او در عین احترام خالصانه به هویت و ماهیت هر عنصر از جهان پیرامونش، آن را به روش «برتونی» اصلاح می‌کند. همچون فیلم‌هایش، در تمام آثار هنری و حتی فضای زیست روزمره‌اش، برتون تمایل به ایجاد ناشکل‌های هیولاگونه و غریبی دارد که در عین حال بسیار دوست‌داشتنی باشد. تصاویر خلق‌شده از خطوط و واژه‌های برتون، بی‌تکرار و زیبا همچون؛ «می‌توانم تمامی جهان را با یک دستم پنهان‌شده در پشتم، تسخیر کنم اگر که دست دیگرم تو را در بر گرفته باشد».
«تیم برتون» شاید کارگردان مورد تأیید ارزش‌های هالیوودی نباشد. شاید در بسیاری انتخاب‌هایش از مرز و معیارهای سینمای هالیوود فاصله گرفته‌، اما فیلم‌هایش در مجموع بیش از یک میلیارد درآمد داشته و بانی بسیاری از اتفاقات مهم در هالیوود خود اوست. او کارگردانی‌ست که با ساخت «بتمن» مدل جدیدی با ساختار فیلم ابرقهرمانی را برای نخستین بار به سینمای جهان ارایه کرد. اوست که با ارایه اثری چون «عروس مرده» در ساختار انیمیشن «استاپ موشن» جنب و جوش و نشاطی بی‌سابقه ایجاد کرد. اوست که می‌تواند داستان‌ها و شخصیت‌های جهان مخصوص به خودش را در عین ملموس بودن و ایجاد حس هم‌ذات‌پنداری، بی‌نهایت فاخر و پرشکوه و غم‌انگیز تصویر کند. «تیم برتون» بدون شک، گسترده‌ترین آغوش برای مفهوم «انزوا» در سینمای امروزی است.
خلاقیت بی‌رقیب و در نتیجه موفقیت او در کارهای هنری، او را از حومه شهری خواب‌آلوده و رخوت‌بار در جنوب کالیفرنیا، جایی که بزرگ شده و در مرکز هنری‌اش تحصیلاتش را به پایان رسانده، به لندن آورد. جایی که با شریک سابق زندگی‌اش «هلنا بنهام کارتر» و دو فرزندشان در آن ساکن شد و حالا مکانی‌ست که درآن حس همواره «از این جهان به در بودن» را در آغوش گرفته است؛ «خودم را یک خارجی حس می‌کنم. حالت خارجی بودن در جایی که برخلاف انتظار، بیشتر از هرجای دیگر برایم خانه است».
با نگاهی به آثارش می‌بینیم که همچون شخصیت خود او، آثارش نیز در عین مدرن بودن، به حال و هوای گذشته گرایش دارند. تمامی کارهایش به خود او شباهت دارند و همانطور که خود او روشنفکری بی‌نظیر و انسانی عجیب و غریب اما دوست‌داشتنی است، تمامی آثارش چنین وضعیتی دارند و اگر اثری از او همچون پروژه لایو اکشن کوتاهی که در دهه ۸۰ میلادی، که او انیماتوری تازه‌کار در کمپانی «دیزنی» بود، ساخته شد اما با اقبالی که انتظارش را داشت مواجه نشد، در یک دوره به درستی پرداخته و تکمیل نشود، همچون «فرانکنوینی» در ادامه زندگی هنری‌اش تبدیل به انیمیشن سیاه و سفید سه‌بعدی موفق می‌شود. همانطور که «جانی دپ» بازیگر فیلم‌هایش و از دوستان نزدیکش می‌گوید؛ شخصیات‌های آثارش همچون «ادوارد دست قیچی» خود او هستند، در او رشد می‌کنند و همچون خود او تماشایی و شنیدنی هستند. در وصف تماشایی بودن خود او باید گفت که خالق و رب‌النوع ساکن در برتون‌کده، با چشم‌هایی دقیقا به حال چشم‌های «ادوارد» ، معصوم و عجیب و غریب، زل می‌زند و با دست‌هایش یا مشغول سخن گفتن است، یا خلق هنر بر ورق می‌کند، یا که موهای فرفری و وحشی‌اش را تبدیل به تاج یا شاخ‌های شوخ می‌کند. فضای حضور او همچون آثارش نوستالژیک و سخت‌گیرانه مجلل است و بی‌تمایل به شناخت و پیگیری عادات و خلق و خوی نرمال. برتون در روایت از برتون، چه صحبتش از پیشرفت از زادگاهش،بربانک، تا جهانی شدن آثارش، چه بیان افتخاراتی که دور از انتظار نیستند، همچون ارایه آثارش در موزه‌های هنرهای مدرن و دیگر موسسات مهم هنری یا شرح حال ناامیدی‌هایش در سال‌های اولیه کار مثلا در دیزنی، خود را فردی مطرود و خارج از قاب می‌بیند؛ «خوب است که بخواهی دوستت داشته باشند اما، من مطمئن هستم که کسانی خواهند بود که دوستم نخواهند داشت».
با غرور شیرین و شوخی می‌گوید: «همیشه آماده سر و کله زدن با این دوست نداشتن‌ها هستم».

تیم برتون نه هنرمندی به دنبال جوایز یا موفقیت‌های هالیوودی، که روشنفکری با نقش مهم در ایجاد تم، حال و هوا و روحیات جدید در جهان هنر است. انسانی که به جهان هنر امروز آموخت که؛ «جنون یک فرد می‌تواند برای فردی دیگر حقیقتش باشد».