مساله ظهور و افول قدرتهای بزرگ، همواره یکی از موضوعات محوری عرصه و رشته روابط بین الملل بوده است. در این راستا، بسیاری از چهرههای دانشگاهی و متفکران عرصه روابط بین الملل، دیدگاههای مختلفی را در مورد این مساله مطرح کرده و منطق و استدلالهای گوناگونی را نیز در این رابطه ارائه کرده […]
مساله ظهور و افول قدرتهای بزرگ، همواره یکی از موضوعات محوری عرصه و رشته روابط بین الملل بوده است. در این راستا، بسیاری از چهرههای دانشگاهی و متفکران عرصه روابط بین الملل، دیدگاههای مختلفی را در مورد این مساله مطرح کرده و منطق و استدلالهای گوناگونی را نیز در این رابطه ارائه کرده اند. پل کندی، مورخ انگلیسیِ سرشناس تاریخ روابط بین الملل، یکی از کتابهای برجسته خود را دقیقا با همین عنوان «ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ» نامگذاری کرده و عرصه تاریخ روابط بین الملل را همچون سیکلی تصور کرده که در آن ابرقدرتها به قدرت میرسند و با طی روندی مشخص، دچار زوال و در نهایت سقوط از موقعیت هژمونیک و ابرقدرتی خود میشوند.
کتاب «ظهور و سقوط قدرت های بزرگ» به واکاوی قدرت های ملی و بین المللی در دوره مدرن یا دوره بعد از رنسانس می پردازد. این کتاب توضیح می دهد که چگونه قدرت های مختلف طی ۵ قرن از زمان شکل گیری «سلطنت های جدید» در اروپای غربی فراز و نشیب های مختلفی را از سر گذرانده اند. پل کندی در اینجا تعامل بین اقتصاد و استراتژی در پنج قرن گذشته را ارزیابی می کند.
در این کتاب ، پل کندی در حال جستجوی الگویی برای توضیح «ظهور و سقوط قدرت های بزرگ» است. او در مورد عوامل اقتصادی و نظامی ظهور و سقوط آنهارا مطالعه و گزارش می دهد. وی جهان (۱۹۸۷) را به ۵ بازیگر اصلی تقسیم می کند: ایالات متحده ، اتحادیه اروپا (فقط انگلیس ، فرانسه ، آلمان) ، اتحاد جماهیر شوروی ، چین و ژاپن. او در مورد نقاط قوت و ضعف اقتصادی و نظامی آنها بحث می کند و احتمالا بر وضعیت قدرت بزرگ آنها تأثیر می گذارد. توجه: این کتاب در سال ۱۹۸۷ ، قبل از سقوط اتحاد جماهیر شوروی ، قبل از سقوط دیوار برلین و قبل از اینکه چین با اتخاذ سیاست های (تا حدودی) بازار آزاد به تحول اقتصادی بزرگ خود دست یابد ، منتشر شد. بنابراین ، ممکن است تصور شود که این کتاب مدت زمان ماندگاری خود را به خوبی پشت سر گذاشته است. با این حال ، کاری که کندی متعهد می شود انجام دهد این نیست که در سال ۱۹۸۷ گزارشی از جهان باشد ، بلکه توصیف روندهای تاریخی است که بسیار قبل از ۱۹۸۷ است و با وضعیت مدعیان قدرت عالی از سال ۱۹۸۷ پایان می یابد. همچنین او چگونگی نقش عوامل بهم پیوسته قدرت اقتصادی و نظامی را در تلاش برای دستیابی یا حفظ وضعیت موجود نشان می دهد.
کتاب «ظهور و سقوطِ قدرتهای بزرگ» اثر پل کندی یک ایده محوری دارد: «هر قدرت بزرگی به همان نسبتی که ترقی میکند، برای حفاظت از منابع خود و دفع (یا شکست دادن) رقیبان، منابع بیشتر و بیشتری را به امور نظامی اختصاص میدهد. این امر تا زمانی که اقتصاد داخلی رشدی سریع داشته باشد مشکل ایجاد نمیکند، اما بعد از آن، باقی ماندن بر سر تعهدات استراتژیک و نظامی روزبهروز دشوارتر میشود. ازاینرو، قدرت بزرگ در خطر سقوط و افول قرار میگیرد و عرصه را به رقبای جدید واگذار میکند.
البته که بعدها این ایده به طور خاص از سوی جان میرشایمر، متفکر و نظریه پرداز برجسته آمریکایی روابط بینالملل در قالب نظریه «انتقال قدرت» خود را نشان داد. میرشایمر معتقد بود که در دوران استقرار ابرقدرتها (قدرت غالب) در نظام بین الملل، بسیاری از سازوکارهای بین المللی به نحوی عامدانه در راستای منافع آنها تعبیه شده و کار میکنند. به عنوان مثال، ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، سازوکارهای اقتصادی و سیاسی جهان را در قالب نهادهای مهمی همچون سازمان ملل متحد، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی و بسیاری از سازوکارهای مالی که کشورهای اقصی نقاط جهان با آنها کار میکنند و همچنین دهها سازمان همکاریهای سیاسیِ منطقهای و فرامنطقهای را به نحوی طراحی کرده که عملا در راستای منافع آن قرار دارند و کار میکنند.
در این چارچوب، قدرتهای نوپا در عرصه بین المللی که در شرایط کنونی به طور خاص میتوان به چین و روسیه اشاره کرد، در قالب بازیگرانِ چالشگر وارد میدان میشوند. این تازه واردهایِ عرصه قدرت، از شرایط موجود در نظام بین الملل و مساله توزیع امتیازات میان بازیگران مختلف (که قدرتِ غالب این معادله را تعریف کرده) راضی نیستند.
همین مساله آنها را به ابراز نارضاینی و تلاش جهت ایجاد نظمی جدید وا میدارد و در عین حال، نظم قدیمی را نیز تضعیف میکند. دراین راستا، این کشمکشها و ضرباتی که قدرتهای نوظهور به قدرت غالب وارد میکنند تا حدی ادامه پیدا میکند که در نهایت، قدرتِ غالب، از موقعیت هژمونیک و برتر خود در عرصه روابط بین الملل، سقوط میکند و به تدریج، بنیانهای نظم جدید جهانی پدیدار میشوند.
طرحواره نظریه انتقال قدرتِ جان میرشایمر، استاد دانشگاه شیکاگو که سطوح مختلف نارضایتی و رضایت از نظام بین الملل را در سطوح گوناگون نشان میدهد و نارضایی قدرتهای بزرگ از نظام بین الملل مطلوبِ ابرقدرت را مقدمهای جهت سقوطِ ابرقدرت و ایجاد نظم جدید ارزیابی میکند.
بر اساس آنچه تاکنون گفته شد، میتوان به خوبی درک کرد که چرا از روزگاران بسیار دور، ابرقدرتهای برجسته در نظام بین الملل (با توجه به شرایط زمانی هر دوره)، یکی پس از دیگری از موقعیت خود ساقط شده اند و نظمی جدید در جهان حاکم شده است. به بیان دیگر، میتوان درک کرد که امپراطوریهایی نظیر ایران، روم، یا قدرتهایی نظیر اسپانیا، پرتغال، و بریتانیا، چگونه کرسی هژمونیک خود در عرصه روابط بین الملل را به رقبایشان واگذار کرده اند.
کتابِ این تاریخنگار بریتانیایی هشت فصل دارد و هریک بخشهایی دارند؛ در فصل اول، ظهور دنیای غرب (شامل بخشهای ظهور دنیای غرب، چین در دوران مینگ، دنیای اسلام،؛ دو اجنبی – ژاپن و روسیه، معجزه اروپا)، بخش دوم، تلاش خاندان هابسبورگ (شامل بخشهای تلاش خاندان هابسبورگ برای نیل به سروری، مفهوم و تسلسل حوادث در کشمکش برای دستیابی به سروری، قوتها و ضعفهای اردوگاه هابسبورگ، مقایسه بینالمللی، جنگ، پول، و ملت – دولت)، بخش سوم، مالیه، جغرافیا، و پیروزی در جنگها، ۱۶۶۰-۱۸۱۵(شامل بخشهای انقلاب مالی، جغرافیای سیاسی (ژئوپولیتیک)، پیروزی در جنگها، ۱۶۶۰ – ۱۷۶۳، پیروزی در جنگها، ۱۷۶۳-۱۸۱۵)، بخش چهارم، سیر صنعتی شدن و جابهجایی موازنههای جهانی، ۱۸۱۵ – ۱۸۸۵ (شامل بخشهای سیر صنعتی شدن و جابهجایی موازنههای جهانی، ۱۸۱۵-۱۸۸۵، افول دنیای غیراروپایی، بریتانیا در مقام سرور؟، قدرتهای متوسط، جنگ کریمه و فرسایش قدرت روسیه، ایالات متحده آمریکا و جنگ داخلی، جنگ وحدت آلمان)، بخش پنجم، برآمدن دنیایی دوقطبی و بحران قدرتهای میانی: قسمت اول، ۱۸۸۵-۱۹۱۸ (شامل بخشهای برآمدن دنیایی دوقطبی و بحران قدرتهای میانی: بخش اول، ۱۸۸۵ – ۱۹۱۸، موازنه متغیر نیروهای جهانی، وضع قدرتها، ۱۸۸۵-۱۹۱۴، ایتالیا، ژاپن، آلمان، اتریش – هنگری، فرانسه، بریتانیای کبیر، روسیه، ایالات متحد امریکا، اتحادها و لغزش بهسوی جنگ، ۱۸۹۰ – ۱۹۱۴، جنگ تمامعیار و موازنه قدرت ۱۹۱۴- ۱۹۱۸)، بخش ششم، بر آمدن دنیایی دوقطبی و بحران قدرتهای میانی: قسمت دوم، ۱۹۱۹ – ۱۹۴۲ (شامل بخشهای برآمدن دنیایی دوقطبی و بحران «قدرتهای میانی : قسمت دوم، ۱۹۱۹- ۱۹۴۲، هماوردجوییها، فرانسه و بریتانیا، ابرقدرتهای خارج از صحنه گسترش بحران، ۱۹۳۱-۱۹۴۲)، بخش هفتم، ثبات و دگرگونی در جهانی دوقطبی، ۱۹۴۳-۱۹۸۰ (شامل بخشهای ثبات و دگرگونی در جهانی دوقطبی، ۱۹۴۳- ۱۹۸۰، کاربرد مناسب زور و نیروی کوبنده، چشمانداز استراتژیکی تازه، جنگ سرد و جهان سوم، شکاف در جهان دوقطبی، دگرگونی موازنههای اقتصادی از ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰)، بخش هشتم، بهسوی قرن بیستویکم (شامل بخشهای بهسوی قرن بیستویکم: تاریخ و گمانه زنی، عمل توازنبخش چین، معضل ژاپن، جامعه اقتصادی اروپا – توان بالقوه و مسائل، اتحاد جماهیر شوروی و «تضاد»هایش، ایالات متحد امریکا: مسئله قدرت شماره یک در حال افول نسبی).
پل کندی در سال ۱۹۸۷، با کتاب «ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ: تحولات اقتصادی و کشمکشهای نظامی در سالهای ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ » که انتشارات رندم هاوس به چاپ رساند، خیلی گردوخاک کرد.